شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۱:۱۹

46 سال قبل در محله ي «اميركبير» شهر زنجان به دنيا آمد. پدرش راننده نيسان بود و به شعر و شاعري علاقه بسيار داشت و در اوقات فراغت اشعار سعدي را مي خواند. او به گلستان و بوستان تسلط كامل داشت. شعرها را مي خواند و معني مي كرد و لذت مي برد. مادر «شمسي» زني خانه دار بود كه سواد قرآني داشت و در جلسات حفظ و قرائت قرآن با دخترهايش شركت مي كرد. او پنج دختر و سه پسر داشت و شمسي فرزند چهارمش بود كه با اصرار و تشويق مادر، در كلاسهاي قرآن شركت مي كرد. و به همين دليل نيز قبل از اينكه به مدرسه برو، روخواني قرآن را تمام كرده بود و پنج جزء را حفظ بود و مادر با اشتياق و اعتقاد همه ي فرزندانش را پيش از آنكه پا به دبستان بگذارند، راهي كلاس هاي آموزش قرآن مي كرد و معتقد بود كه اين از همه چيز واجب تر است.
ـ در خانه ي ما يادگيري و حفظ سوره هاي قرآن، امري عادي بود و اگر يكي از خواهرها و برادرهايم اين كار را نمي كردند، غير معمولي به نظر مي رسيد. دوره ي راهنمايي بودم كه به كلاس تفسير قرآن و پاي منبر خانم غلامي رفتم. ايشان زني مومن و آگاه بود كه خيلي از همسن و سالان من را درس داده است. هم درس دين و هم زندگي. پدرش ـ پيش از پيروزي انقلاب ـ مقلد امام خميني(ره) بود. رساله ي ايشان را گرفته بود و آن را توي خانه پنهان كرده بود. پاي جلسات اهل سياست و اهل مذهب مي نشست و به خانه كه مي رسيد، آنچه را شنيده بود براي فرزندانش بازگو مي كرد و از همين رو، همه ي خانواده اهل مبارزه بوند.
او در اين باره مي گويد: «حضور من كه جاي خود را دارد، اما حتي خواهرها و برادرانم كه كوچكتر از من بودند، در راهپيمايي حضور فعال داشتند. چون جو خانواده ي ما طوري بود كه گرايش مذهبي داشتيم. بعد از پيروزي انقلاب در سال 1358 همزمان با تشكيل بسيج، عضو آن شدم و با شروع جنگ به شكل داوطلبانه و از طريق بسيج و هلال احمر بارها به جبهه رفتم. عازم دزفول وغرب بوكان مي شدم.» او پس از آنكه ديپلم خود را اخذ كرد، در آموزش و پرورش استخدام شد. در دوره اي كه اكثر دانشجوها در جبهه بودند و نياز مبرمي به نيروي آموزشي بود، او به عمعلمي روي آورد و به آموزش دانش آموزان مقطع ابتدايي پرداخت.
ـ در سال 1360 و 1361 هرازگاه به منطقه ي جنگي مي رفتم و در بخش امداد و درمان فعاليت مي كردم. يادم هست دزفول، موشكباران شد. تمام برق شهر رفت. صداي جيغ و فرياد مردم از هر كوچه و خيابان شنيده مي شد. مردي كه همه ي اعضاي خانواده اش را از دست داده بود و به تنهايي با فرزند يك سال و نيمه اش زندگي مي كرد، در تاريكي شب، فرزند را بغل كرده بود و به بيمارستان آورده بود.
ـ شما را به خدا، اين آخرين يادگار خانواده ماست. همه از بين رفته اند. او را نجات بدهيد و نگذاريد بميرد. ما بچه را گرفتيم. او اصلاً در هنگام قطع برق و تاريكي مطلق متوجه نشده بود كه سر بچه اش قطع شده است. به او گفتيم و او از اين اتفاق شوكه شد. اين صحنه تا مدت ها ذهن مرا مشغول كرده بود و آزارم مي داد. يادم هست در جبهه ي غرب كه بوديم، با صحنه هاي شكنجه و آزار منافقين روبه رو مي شديم. جوان هجده ساله اي را كه پيشمرگ مسلمان كرد بود، گرفته بودند و پس از شكنجه او را كشته و جسدش را كنار جاده گذاشته و يادداشتي روي جسد گذاشته بودند. يادداشت را خوانديم: «اين جوان به جرم عدم توهين به خميني كشته شد.»
مردم از جان و مال و همه هستي خود براي حفظ اعتقاد و ايمانشان مي گذشتند و همين صحنه ها و برخوردها به من جسارت و جرأت مي داد. بالاخره تصميم را گرفتم. او در سال 1363 تصميم به ازدواج با جانباز بهمني گرفت. كسي كه او براي زندگي مشترك انتخاب كرده بود، جانباز 70 درصد و قطع نخاع بود و يكي از اقوام پيشنهاد اين ازدواج مبارك را داد. گفته بودند بهمني در آسايشگاه امام خميني تهران بستري است و او تصميم گرفت براي هميشه، خود را وقف كند و كرد.
ـ وقتي بهمني به زنجان آمد، گفت: «خواب امام رضا(ع) را ديده و حضرت به ايشان گفته: برو زنجان، مشكلاتت حل شده.»
من به ايشان پيشنهاد ازدواج دادم و مطمئن بودم كه در كنار ايشان خوشبخت خواهم شد. آقاي بهمني يك سال از من بزرگتر بودند. ديپلم گرفته و عازم سربازي در لشكر 16 زرهي قزوين شده بودند. در سوم خرداد 1361 پس از آزادي خرمشهر كنار مسجد جامع براي نماز شكر قامت مي بندند كه تركش خمپاره ي دشمن به كمر ايشان اصابت مي كند و قطع نخاع مي شوند. شمسي بيات در سال 1367 دختري به دنيا آورد كه او را فرشته نام نهاد. آن دختر چراغ خانواده بهمني است و امروز در دانشگاه زنجان، در رشته ي حسابداري تحصيل مي كند و مادرش نيز با داشتن همسر جانباز و به رغم اشتغال و نگهداري از فرزند، فوق ليسانس مباني حقوق اسلامي را اخذ كرد. در پايان نامه تحصيلي اش به موضوع «اختلافات ممكن بين زوج و زوجه» پرداخت و تحصيلاتش را به پايان رساند. او در طول ساليان دراز زندگي مشترك، صبورانه به همسرش رسيدگي كرد. هيچگاه از وضع موجود ناراحت نبود و طي 24 سال گذشته پايبند عهدش بوده و جانباز بهمني را مايه ي فخر و مباهات خود و ملت ايران مي داند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده