برای عیش و نوش به دنیا نیامده ایم، همه لحظه های زندگی ما،‌امتحان الهی است و باید بکوشیم سربلند بیرون بیائیم.
نوید شاهد کرمان، سوم فروردین سال 45، بهار مضاعفی به روستای بدرآباد از توابع بم، رو نمود و خداوند به سفره ی خانواده ی محمدآبادی به واسطه ی تولد محمود، برکتی دیگر بخشید. فرزندی که در طول سال های کودکی، نوجوانی و اوانجوانی، رفتار و منش او، نزدیکان حتی پدر و مادر را حیرت زده می کرد.

رفتاری که از روح بلند و ملکوتی او خبر می داد. محمود پس از طی تحصیلات دبستان و راهنمایی به حوزه علمیه ی قائمیه بم رهسپار گردید تا در مکتب اهل بیت علیهم السلام بیش از پیش به خودسازی و تزکیه نفس بپردازد.

در حین کسب علم در حوزه، به تکلیف دفاع از میهن اسلامی رو آورد و به عنوان رزمنده در جبهه ها حضور یافت. حضور این طلبه ی جوان در گردان های رزمی به عنوان تیربارچی زن و بی سیم چی، گویای توانمندی حضور او در جبهه ی علم و رزم بود. محمود در کربلای 5 با وضوی خون، معبود خود را لبیک گفت و به شهادت رسید.

شهید محمد آبادی از زبان دوستان و همرزمانش:

* وقتی از حوزه برای دیدار خانواده به روستا می آمد، اول به سراغ پدر می رفت و بیل از دست او گرفته و از پدر می خواست تا استراحت کند و خودش کار می کرد.

می گفت: « برای عیش و نوش به دنیا نیامده ایم، همه لحظه های زندگی ما،‌امتحان الهی است. باید بکوشیم سربلند بیرون بیائیم.»

* پدر برایش یک خانه در شهر بم می سازد و به او تحویل می دهد. محمود از پذیرش آن امتناع می کند و می گوید:» من دل در گرو خانه و مسکنندارم به کسی بدهید که به آن نیاز دارد. از زمانی که راهی جبهه شده بود، دل از دنیا کنده بود.

* به صله ی رحم بسیار اهمیت می داد. وقتی از حوزه ی علمیه به روستا می آمد یا از جبهه برمی گشت، به اقوام سر می زد و احوال همه را جویا می شد.

* می گفت: «سرنوشت کشورهای اشغال شده ای مانند فلسطین، باید برای ما عبرت باشد ونگذاریم کشور ما به این سرنوشت گرفتار شود و در غصب و سیطره ی دشمنان اسلام قرار بگیرد، باید با جان و مال از کشوراسلامی دفاع و حمایت کنیم.»

* عضو پایگاه بسیج بود و با قاچاقچیان مبارزه می کرد. اگر کسی سفارش یک قاچاقچی دستگیر شده را می کرد، به شدت ناراحت می شد و می گفت: «این ها دارند جوانان ما را نابود می کنند. نباید مورد عفو و رحمت قرار بگیرند مگر این که توبه کنند.»

* دوستی داشت به نام "دشتی" که بسیار با هم صمیمی و هم راه بودند. با همدرس می خواندند، با هم به جبهه می رفتند و با هم بر می گشتند.بار آخر که می خواستند اعزام شوند، شب قبل، محمود خواب می بیند که به اتفاق "دشتی" به شهادت رسیده اند.در جبهه «دشتی» به شهادت می رسد و محمود از خدا می خواهد که بدون دشتی به شهر و روستا بازنگردد. خدا به فاصله ی یک روز، آرزویش را برآورده می کند.

* طلبه ی بشاش، خوش مشرب و گرم خویی بود. نه افراط می کرد و نه تفریط. درس و نماز و دعا و ورزش و تفریحاتش همه منظم بود. طلبه های دیگر از هم نشینی و رفاقت با او لذت می بردند.

* در کربلای 5 آرپی جی زن بود. روحیه ی اطاعت پذیری ایشان از مافوق، مثال زدنی است. در میدان رزم، بسیاری جدی و در عین حال آرام بود. در کنار طلبه گی و تعبّد دینی، روحیه ی شهادت طلبی و رزم آوری او زبان زد بود.

* غم در دل ونشاط را در چهره داشت. تواضع و فروتنی او باعث شده بود بسیاری از رزمندگان گردان، از دوستی با او بهره مند شوند واز فضائل اخلاقی او که در مکتب اهل بیت(ع) آموخته بود، سود جویند.

اوائل دوران طلبه گی که با نوجوانی محمود همراه بود، طرز پوشش و یا آرایش موی سر ایشان مورد انتقاد یکی از طلبه ها قرار می گیرد و به او می گوید این مدل مو، خلاف شرع نیست ولی در شان طلبگی شما هم نیست. ایشان به حرمت حوزه و طلبه گی، اطاعت کردند و به اصلاح ظاهر خود همت نمودند.

منبع: شمیم عشق

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده