ملحفه را روی صورتش کشیدم. صدای خنده اش را شنیدم. این کارش برایم عجیب بود، گفت:آن چه را که من می بینم، اگر تو هم می دیدی، می خندیدی.
نوید شاهد کرمان، "در آخرین شب زندگیش، بر بالینش بودم . عرق از سر و رویش می بارید، حال عجیبی داشت. گفت :«خواهر! ملحفه را روی صورتم بکش .» 
ملحفه را روی صورتش کشیدم. صدای خنده اش را شنیدم. این کارش برایم عجیب بود، ملحفه را از روی صورتش کنار زدم و گفتم: «چرا می خندی ؟!» 
ناراحت شد و گفت:« چرا ملحفه را برداشتی؟ آن چه را که من می بینم، اگر تو هم می دیدی، می خندیدی و دوست نداشتی از زیر ملحفه بیرون بیایی.»  
بار دیگر ملحفه را روی صورتش کشیدم، گفت :«دیگر فایده ای ندارد.» چند دقیقه بعد، حالش خیلی بد شد. حسابی ترسیده بودم ، به دنبال پرستار دویدم تا به بالینش بیایید. وقتی برگشتم، او پرواز کرده بود."

راوی: خواهر شهید

 منبع: ره یافتگان کوی یار
شهید مجید یوسف‌زاده‌ فتح‌آبادي/ یکم دی 1346، در روستای فتح‌آباد علياء از توابع شهرستان زرند به‌دنیا آمد. تا اول راهنمایی درس خواند، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم خرداد 1370، در زرند بر اثر صدمات ناشي‌ از جراحات جنگي به شهادت رسيد. پیکر وی در گلزار شهدای امامزاده عبدالله (ع) تاج‌آباد زرند به خاک سپرده شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده