به مناسبت سالروز شهادت شهید "عباس وصال"؛
در نظر داشته باشید که اولا خداوند و ثانیا محرومان بودند که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند و بارسنگین اداره کشور را بر گردن شما گذاشتند؛ پس سعی کنید خدمتگزار محرومان باشید، خدایی ناکرده نگذارید که آه مظلومی، بلند شود.
نوید شاهد کرمان، عباس، سومین فرزند خانواده وصال بود که در فروردین 1343 در روستای تیکدر به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی شش ساله نظام قدیم را در دبستان زادگاهش با موفقیت پشت سر گذاشت و به علت نبودن راهنمایی در تیکدر،تحصیل را رها کرد و سپس راهی کرمان شد و به عنوان شاگرد، در یک مغازه مکانیکی مشغول کار گشت و بعد از مدتی، در شرکت زغالسنگ زرند، منطقه اسلام آباد مشغول به کار شد.
عباس در سال 52، مشمول خدمت سربازی گشت و بعد از گذراندن دوره آموزشی در پادگان (05) کرمان، عازم شیراز شد تا در پادگان هوابُرد آنجا، دوران خدمتش را سپری کند. او بعد از پایان خدمت سربازی، در قسمت نیروگاه برق ذوب آهن باب نیز و مشغول به کار شد. وی با اشتیاق و جدیت فراوان، به فعالیت علیه رژیم منحوس پهلوی و پخش اعلامیه های حضرت امام می پرداخت.

عباس در خرداد 55 با دختر عمویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج، دو فرزند است.او و همسرش مدتی در تیکدر زندگی کردند و بعد از آن، به خاطر نزدیک بودن به محلّ کار، به خانوک نقل مکان کردند.روزی که عمّال شاه، مسجد جامع کرمان را به آتش کشیدند، او به خاطر نجات دادن جان و مال مردم از شرّ آتش مزدوران شاه، مورد شکنجه قرار گرفت. وی در بهمن سال 57،همزمان با ورود امام به کشور، خودش را به تهران رساند تا ایشان را از نزدیک زیارت کند.

بعد از تشکیل نهاد مقدس سپاه، از طرف ذوب آهن مأمور به خدمت در سپاه منطقه اسلام آباد شد و در دیماه سال 58 مأمور به خدمت در سپاه کرمان گشت و در قسمت حفاظت از دادگاه انقلاب، مشغول به کار شد. با آغاز غائله کردستان، به اتفاق جمعی از برادران پاسدار، عازم آنجا گشت و بعد از سه ماه به مرخصی آمد.

سرانجام او در سومین و آخرین اعزامش به کردستان، در بیست و دوم شهریور سال 59، با اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن، در منطقه بانه همای سعادت را در آغوش گرفت و به سوی عرش الهی پرکشید.مراسم تشییع پیکر وی  در کرمان، با حضور آیت الله جعفری امام جمعه و آیت الله موحدی کرمانی برگزار گردید. پیکرش بنا به وصیت خودش، در گلزار شهدای تیکدر به خاک سپرده شد.

فرازی از وصیت نامه شهید عباس وصال:
این، وصیت نامه بنده حقیری است که بار گناه بر دوشش سنگینی نموده و پیکار با دشمنان دین و مملکت را در پیش گرفته؛ تا شاید پروردگار حکیم و مهربان، به خاطر خون شهیدان راهش، برمن منّت گذاشته و باعث رستگاریم شود.
حقیر،عباس وصال، بنده ای که قلبی محجوب، نفسی معیوب، هوایی غالب، عقلی مغلوب، طاعتی قلیل و معصیتی کثیر دارم؛ اینک در سنگر مردان خدا، زاهدان شب و شیران روز، کسانی که از نفس امّاره، براقی برای پرواز به سوی دوست ساخته اند؛ در کنار این عزیزان نشسته و به چهره نورانی آنها نگاه کرده ام و از خداوند می خواهم که به حق تمامی شهیدان پاکش – از هابیل تا شهیدان کربلا و از شهیدان کربلا تا شهیدانی که هم اکنون عاشقانه در کوههای غرب ایران، در خون خود غلتیدند؛ به حق این پاکان – بر من منّت گذاشته و مرا نیز در ردیف این عزیزان قرار دهد.
حال که روانه سر حدّات غرب کشور و مصاف با ضدّ انقلاب داخلی – که همان دست نشانده های استکبار جهانی می باشند – هستم، از لطف خداوند مطمئن هستم و از او خواهش کرده ام که پایان عمر مرا شهادت در راهش قرار دهد؛ [البته] اگر شایسته باشم و این سفر، [سفر] آخر باشد.
چند جمله با شما رزمندگان و هم میهنانم سخن دارم. اول، روی سخنم با شما جوانان است؛ [بدانید] که زمان، زمان امتحان است. سعی شما بر این باشد که با یاری کردن دین خدا، از امتحان سربلند بیرون بیایید.
دوم، روی سخنم با مسئولین می باشد، حال که خداوند بر شما منت گذاشته و اداره یک کشور شیعه و اسلامی را برعهده شما گذاشته، همیشه وقت، خداوند را در نظر داشته باشید و خدایی ناکرده حُبّ پست ومقام، شما را از یاد خداوند غافل نکند.
در هر حال، در نظر داشته باشید که اولا خداوند و ثانیا محرومان و طبقه سوم جامعه بودند که انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند و بارسنگین اداره کشور را بر گردن شما گذاشتند؛ پس سعی کنید خدمتگزار محرومان باشید. خدایی ناکرده نگذارید که آه مظلومی، بلند شود. امیدوارم که همه وقت، خداوند شما را از راهنمایی کند.
در ضمن از پدر،مادر،خواهر و برادرم می خواهم که صبر را پیشه کنند؛ از همسرم، خواهان صبر انقلابی می باشم.[اینک] روی سخنم با دخترم می باشد؛ ! همیشه حجاب خود را رعایت کن و در راه [کسب] علم و معرفت الهی، سعی کن همیشه کوشا باشی. امیدوارم روزی یکی از بندگان خاصّ خداوند شوی و زینب وار، راه حسین و پدر شهیدش را ادامه دهی.
از پسر عزیزم خواهانم که در راه کسب علم، هیچ وقت از پا نشینی و منظورت از کسب علم، خدمت به اسلام و محرومان کشور باشد.
هیچ وقت غیر از خداوند، به چیز دیگری فکر نکنید؛ امیدوارم همگی شما در زندگی، موفق باشید.

منبع: کتاب ره یافتگان کوی یار
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده