چنان با آن دو جوان گرم گرفت كه تصور كردم سال ها يكديگر را مي‌شناسند. چند لحظه با آن دو صحبت كرد. وقتي حرف هايش تمام شد، جوان‌ها احساس خجالت و شرمساري كردند. احمد راه امر به معروف را پيدا كرده بود.
نوید شاهد کرمان، "روز جمعه وقتي از گلزار شهدا برگشت، چهره اش برافروخته بود. با ناراحتي و عصبانيت در حياط قدم مي زد. پرسيدم:«چي شده؟ چرا ناراحتي؟» وقتي اصرار كردم، گفت: « يكي از همكاران با خودروي مخابرات به گلزار شهدا آمده بود.» بعد هم با ناراحتي و تاسف ادامه داد: «نمي دانم چرا روز جمعه كه ماموريت اداري تعطيل است، از ماشين دولتي استفاده‌ي شخصي مي كنند؟» 

*يك روز ماه مبارك رمضان در يكي از خيابان هاي شهر يزد قدم مي زديم. دو پسر جوان در پياده روي آن طرف خيابان روزه خواري مي كردند. همين كه چشمش به آن ها افتاد، گفت:« شما كمي صبر كنيد تا من با اين برادران گفتگو كنم.» به سوي ديگر خيابان رفت. وقتي به هم رسيدند، چنان با آن دو جوان  گرم گرفت كه تصور كردم سال ها يكديگر را مي‌شناسند. حتي آن‌ها را بوسيد. چند لحظه با آن دو صحبت كرد. وقتي حرف هايش تمام شد، جوان‌ها احساس خجالت و شرمساري كردند. احمد راه امر به معروف را پيدا كرده بود.    

*يكي از همسايه ها كيسه‌ي زباله را خارج از وقت معين پشت در مي‌گذاشت، به طوري كه زباله ها تا روز بعد در محل باقي مي ماند. احمد هر روز صبح وقتي به قصد محل كار از خانه خارج  مي شد، كيسه‌ي زباله‌ي آن همسايه را بر مي‌داشت و زبــاله ها را به محل مناسبي منتقل مي‌كرد.   اين كار مدتي ادامه يافت تا اينكه همسايه ها متوجه شدند و موضوع را به آن همسايه اطلاع دادند. وقتي همسايه با شرمندگي جهت عذرخواهي آمد، احمد خيلي عادي و صميمي گفت:     « اشكالي ندارد ، چيز مهمي نيست، من كه بايد بروم، كيسه‌ي زباله را هم مي برم.» 

شهید احمد عبدالهی نهم مرداد 1332، در شهر کرمان متولد شد، وی جانشین گردان غواص لشکر 41 ثارالله بود که در عملیات کربلای 5 آسمانی شد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده