وجدانم اجازه نداد که بنشینم درس بخوانم و جنایتکاری مثل صدام به کشور اسلامی ایران خیانت کند و اسلامی را با هزاران قطره خون و هزاران معلول انقلاب کرده بودند، از بین ببرد.
نوید شاهد کرمان، شهید «امين‌الله بناوند» دوازدهم آبان 1342 ، در روستاي كندر از توابع شهرستان منوجان به دنيا آمد. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. ازدواج كرد و به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. دوازدهم مرداد 1365 ، در مهران توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به دست، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.

وصیت نامه شهید امین الله بناوند را با هم مرور می کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم هرگاه شما خداوند را یاری کنید خداوند شما را پیروز خواهد کردو قدمهایتان استوار می گرداند. انا لله و انا الیه راجعون خداوندی که ما را روی زمین بوجود آورد اوست که دوباره از این جهانمان به آن جهان خواهد برد.

سلام علیکم ای خواهران و برادران عزیز و ایثارگر و شهیدپرور ایران. سلام بر رسول الله پایان بخش رسولان علی و یازده فرزندش و سلام و درود بر مهدی موعود این منجی عالم بشریت و سلام بر شهدای عزیز از 114 قرن صدر اسلام و تا شهدای امروزی و سلام بر شما ای مادر و پدر شهدا که فرزند را با دلی داغ دیده از چنگ طاغوت نجات دادید و او را از هر گونه آلودگی منع کردید و آماده شهادت برای جانبازی از اسلام و قرآن برای اینکه درخت اسلام را بزرگ کنید آماده ساختید وصیت نامه را شروع خواهم کرد. 

در سال 1342 در روستای غریب آباد کندر در یک خانواده فقیر و تهیدست متولد شدم که در هفت ماهگی متولد شدم و مرا مادرم با بسیار سختی و رنج و عذاب زیاد مرا بزرگ کرد و در سن 9 سالگی شروع به درس خواندن کردم که 5 سال اول در دبستان نادر کندر خواندم و پس از آن مرا به رودان فرستادند و تا سوم راهنمایی درس خواندم که پس از آن دیگر بر اثر ناراحتیهای زیادی که داشتم نتوانستم درس بخوانم.

بعد از آن دوستم فرج الله طاهری چون شهید شده بود ناراحت بودم و دیگر اینکه شناسنامه من هم بزرگ بود هر روزه رییس پاسگاه من می آمد و پدر و مادرم ناراحت کرده بود چون بزرگ شده بودم به حد تکلیف شرعی رسیده بودیم وجدانم اجازه نداد که من بنشینم درس بخوانم و یک کشور جنایتکاری مثل کشور صدام به کشور اسلامی ایران خیانت کند و اسلامی را با هزاران قطره خون و هزاران معلول انقلاب کرده بودند از بین ببرد و ریشه اسلام را از بین ببرند.

من خودم را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رساندم و ثبت نام کردم و من در سن 19 سالگی به مرکز آموزشی در کرمان پادگان قدس فرستادند و بعد از آن ستاد منطقه شش مرا به ماموریت به بم فرستادند.

بعد از 4 ماه دوباره مرا به مرکز آموزشی دوره تکمیلی را بپایان رساندم. پدر و مادر مهربانم بعد از مرگ من شما هیچ حقی ندارید که از مال بیت المال بگیرید،  اینکه اگر قرض دارم آنهم هر چند که خودم روی دفترچه یادداشت نوشتم که فراموش نکنیم. 

مادرم می دانم که زحمات زیادی درباره من کشیدید اما موقع آن رسیده که باید از اسلام و قرآن دفاع کرد و مادرم این را بدان من در روز قیامت منتظر شما خواهم نشست. همسر مهربانم از اینکه من شهید شدم گریه نکنید افتخار کن که من در راه اسلام و قرآن شهید شدم افتخار کن که همچنین نذری را از تو خداوند قبول کرده. برادرها نگذار خانواده ام تا اینکه چند صباحی در پهلوی شما می باشد ناراحت شود و درباره آن نیکی کنید که خداوند شما را اجر خواهد داد. 

برادرها بعد از من امید دارم که انقلاب را فراموش نکنید و از اینکه اگر خداوند این جان ناقابل را در راه خودش قبول کند قربانی کنم. برادرهای عزیز مهربانم درویش و عباس با خواهرهایم مهربانی کنید و از جبهه ها را فراموش نکنید امیدوارم که بعد از من شما هم یکی بیکی به جبهه ها بیایید و جان خود را نثار انقلاب عزیز بکنید.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده