وقتي به استاديـوم رسيديم، به سوي محمد رضا مرادي دويد. چشم‌هاي محمدرضا باز نمي شد. دست او را گرفت و كنارش نشست. ابراهيم فرياد كشيد. التماس كرد. اشك ريخت. از رضا جدا نمي شد. شب سختي بود .
نوید شاهد کرمان، مسئول تدارکات واحد اطلاعات و عمليات بود. حواله‌ي تحويل تعدادي کمپوت را گرفت. آن را در جيب لباسش گذاشت تا فردا براي گرفتن کمپوت ها به اهواز برود. شب، من و يکي از دوستان حواله را از جيبش برداشتيم و با دست بردن در آن، تعداد کمپوت ها را زياد کرديم. روز بعد به اتفاق به سوي اهواز رفتيم. ابراهيم بدون آنکه به حواله نگاه کند، آن را به مسئول مربوطه داد. ايشان هم متوجه نشد و چند کارتن کمپوت عقب ماشين گذاشت. ابراهيم با تعجب به کارتن ها نگاه کرد و گفت: «چقدرزياد!» گفتم: «بي خيال. برويم.» گفت: «به گمانم اشتباه کرد. حواله‌ي ما کمتر از اين بود.» گفتم: «کمي دست کاري اش کرديم.» با ناراحتي کارتن هاي کمپوت را به انبار برگرداند. حواله را گرفت و بدون آنکه به آن نگاه کند، پاره اش کرد.  

*** در اولين بمباران شيميايي دشمن در منطقه‌ي عملياتي خيبر دچار عارضه‌ي شيميايي شد، ولي چون مقاومت بدني بالايي داشت، صدمه‌ي چنداني نديد. آن روز به سوي چادرها مي دويد تا به افرادي كه شيميايي شده بودند، كمك كند. كم كم عـلائم شيميايي در من و او ديده شد. ما را ابتدا به بيمارستان و سپس بـه استاديوم تختي اهواز بردند. وقتي به استـاديـوم رسيـديم، به سوي محمد رضا مرادي دويد. چشم‌هاي محمدرضا باز نمي شد. دست او را گرفت و كنارش نشست. مدتي بعد به دستور پزشكان آنها را از هم جدا كردند. ابراهيم فرياد كشيد. التماس كرد. اشك ريخت. از رضا جدا نمي شد. شب سختي بود .      

*** براي شرکت در تشييع جنازه و دفن شهيد به کرمان آمد.  خودش محمدرضا را در قبر گذاشت. بعدا در بازگشت به منطقـه براي حاج قاسم سليماني فرمانده لشکر41 ثارالله تعريف کرد: «شهيد مرادي را در قبر گذاشتم. تصميم گرفتم خشت را زير سرش بگذارم. ناگهان سـرش را بلـند کرد. گمان کردم خيـالاتي شده‌ام . يک‌ بار ديگر خشت را جلو بردم. بازهم سرش را بلند کرد. خشت را زير سرش گذاشتم.»   
منبع: کتاب بوسه بر تاول
شب سخت در کنار شهید «محمدرضا مرادی»
شهید ابراهیم هندوزاده/ نهم مردادماه سال 1339 به دنیا آمد و در دامان مادری متقی رشد كرد و تربیت قرآنی یافت. 
"هندوزاده" در بهار سال 1359 وارد سپاه پاسداران شد و چندی بعد به منظور مبارزه با عوامل تجزیه‌طلب به كردستان رفت. شهامت و ایثار ابراهیم تا بدانجا بود كه در نهایت جان خویش را فدا نمود. وی كه در بمباران شیمیایی مقر واحد اطلاعات و عملیات لشكر 41 ثارا... به شدت آسیب دیده بود، نخست به بیمارستان لبافی‌نژاد تهران و سپس به انگلستان اعزام شد. اما شدت صدمات وارده به حدی بود كه سرانجام در تاریخ سوم اسفندماه 1364 به شهادت رسید.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده