کتاب «سیزده هزار گلوله»؛ حاوی خاطرات کریم محمد علیزاده هوشیار جزو ارتشی‌ها که اهل تبریز بود و در زنجان اقامت داشت، است.


به گزارش نوید شاهد از زنجان، کتاب «سیزده هزار گلوله»؛ حاوی خاطرات کریم محمد علیزاده هوشیار جزو ارتشی‌ها که اهل تبریز بود و در زنجان اقامت داشت، است.

این کتاب به قلم محمّدعلی خامه پرست روانه بازار شده است.

کتاب مذکور در قالب تاریخ شفاهی با حمایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به چاپ رسیده است.


در بخشی از این کتاب می خوانیم؛

شیر پاک خورده ای از این دریچه یک جعبه مهمات کش رفته بود

هرکدام از زاغه های مهمات برای هواکشی یک دریچه کوچکی با نرده آهن دارند. یک بار یک شیر پاک خورده ای این دریچه را جا به جا کرده و توانسته بود یک جعبه مهمات از آن بیرون بکشد. این مهمات مقداری فشنگ یک نوع سلاح سبک بود. پیگیری انجام شد؛ اما پیدا شدند. سرباز وظیفه ای که آنجا پست نگهبانی داشت آنها را برده و در جایی قایم کرده بود؛ تا بعد برود آنها را بردارد.

انباردارها موظف بودند هر روز انبارهایشان را بازدید و شمارش کنند. به اصطلاح لوبندی کنند که یعنی به ترتیب تاریخ و سال ساخت مرتب کنند. ما هنگام تحویل دادن مهمات معمولاً آنهایی را که تاریخ قدیمی تری دارند اول می فرستیم و مهمات جدید را جایگزین میکنیم.

خاطره تلخی هم از مرگ یکی از سربازان دارم. دور آمادگاه سیم خاردار کشیده و مین گذاری شده بود. سربازی که فکر میکنم شاید میخواسته در برود یا به چه دلیلی رفته بود روی مین و آنجا متلاشی شده بود. غیر از این موارد دزدی مهمات و فوت سرباز، دیگر بقیه کارها امور روزمره آمادگاه بود.

«ف مهم» (فرماندهی مهمات) یا همان «مُد مهم» (مدیریت مهمات) آمار مهمات ما را داشت و حواله هایی که میکشید بر اساس آن آمار بود. در لوح های آمار خودمان سال ساخت مهمات را هم داشتیم و ارسال مهمات را بر حسب سال ساخت تنظیم میکردیم. من با فرماندهان آمادگاه های دیگر هم در ارتباط بودم و برای مبادلات آتی و استفاده از تجربیات و نظرات هم از آمادگاه های یکدیگر بازدید میکردیم؛ مانند آمادگاه دوکوهه در نزدیک دزفول، آمادگاه قم، آمادگاه خرم آباد و آمادگاه منظریه. یکی از مشکلات آمادگاه من در زنجان این بود که سکوی مخصوص بارگیری مهمات نداشت. آمادگاه های دیگر به خصوص آمادگاه قم برای تخلیه و بارگیری محل و تجهیزات ویژه ای داشتند. در بازدیدی که از آمادگاه قم به فرماندهی سرگرد سراجی داشتم، دیدم که کامیون یا قطار می آمد کنار سکوی بارگیری می ایستاد و تخلیه یا بارگیری به سهولت انجام میشد؛ ولی ما این جا چنین امکانی نداشتیم.

پیشنهاد و تقاضای ایجاد تسهیلاتی برای حمل و نقل مهمات و تخلیه و بارگیری را همان موقع به «ف لج» (فرماندهی لجستیک) و «ف مهم» (فرماندهی مهمات) ارائه دادم؛ اما تا موقعی که من بودم، مشکل سکوی مناسب بارگیری هنوز رفع نشده بود.

در زمان جنگ که جا به جایی مهمات با حجم زیاد انجام میشود، وسایط نقلیه ارتش دیگر جوابگو نیست و ناچار از وسایط نقلیه خصوصی و عمومی هم استفاده میشود؛ اصلاً نگهداری و در اختیار داشتن آن همه کامیون و قطار برای سازمانهای نظامی مقرون به صرفه نیست.

یک موقع هم دستوری آمد برای ارگانها و سازمانهای دولتی که برای ایاب و ذهاب رؤسا از آژانس ها استفاده کنید. در مواقع کمبود، طبیعی است که انتظار داشته باشیم امکانات بخش عمومی هم به خدمت گرفته شود.

ارسال مهمات هم طبیعی است، بعد از آتش بس کم شد و تغییر کرد؛ اما کاملاً قطع نشد. مبادلات مهمات همیشه هست و تعطیلی ندارد. ارسال مهمات دیگر به منظور عملیات تمام شد؛ اما با منظورهای دیگر نظیر تکمیل کمبود انبارها، به روز کردن تسلیحات و استفاده های آموزشی همیشه هست.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده