سه‌شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۰۳
نوید شاهد - اردشیر ارچنگ آزاده سرافراز هرمزگانی در بیان خاطراتی از روزهای اسارت خود در زندان های عراق اینطور گفته است: وقتی وارد اردوگاه شدیم ده نفر بودیم، فرمانده اردوگاه جبارسینگ نام داشت. در همان شب، اول ما را زدند و شکنجه کردند، سپس وارد آسایشگاه شدیم که یک قسمت بچه های حزب الهی بودند و قسمت دیگر مخالفان. در ادامه خاطرات این آزاده سرافراز منشر می شود.
نوید شاهد هرمزگان؛ اردشیر ارچنگ آزاده سرافراز هرمزگانی از یادگاران هشت سال دفاع مقدس است که مدت هفت سال در اسارت نیروهای بعثی عراق بوده است. وی به بیان خاطراتی از لحظه اسارت خود و روزهای سختی که در زندان های عراق سپری کرده پرداخته است. نوید شاهد هرمزگان در ادامه این خاطرات را برای علاقمندان منتشر می کند.

اسارت در تپه بوسیران سردشت
ششم تیرماه 1362 در تپه بوسران  واقع در منطقه سردشت  اسیر شدم. بعد از اسارت ما را به منطقه کرکوک عراق بردند و بعد به اردوگاه موصل 2 منتقل کردند. به محض ورود به اردوگاه فرمانده عراقی اردوگاه موصل گفت: هرچه پول و وسایل دارید بیرون بیاورید، بعد با کابل ما را می زد و می گفت: چرا به خاک عراق حمله کردید. یک سال در آنجا ماندیم که بعد به دلیل درگیری زیاد بین سربازان عراقی و اسرای ایرانی ما را به اردوگاه موصل 4 که حاج آقا ابوترابی هم در آنجا بود بردند. طولی نکشید که دوباره ما را به اردوگاه موصل 1 منتقل کردند.

شکنجه در حوض یخ
وقتی وارد اردوگاه موصل 1 شدیم ده نفر بودیم ، فرمانده اردوگاه جبارسینگ نام داشت. در همان شب، اول ما را  زدند و شکنجه کردند،سپس وارد آسایشگاه شدیم که یک قسمت بچه های حزب الهی بودند و قسمت دیگر مخالفان.
روزنامه ای با نام " حقیقت"که چاپ منافقین یا همان مجاهدین خلق بود و به زیان فارسی هم نوشته شده بود به اسرای ایرانی میدادند تا بخوانند. و در ان کاملا بر ضد جمهوری اسلامی ایران مطلب نوشته بودند. یک روز عکس امام خمینی ره در آن چاپ شده بود یکی از بچه ها عکس امام خمینی ره را قیچی کرد و برداشت. عراقی ها بعد که روزنامه را تحویل گرفتند متوجه شدند و به خاطر این همه اسرای آسایشگاه که 40نفر بودند داخل حوض یخ زده انداختند و می گفتند اگر عکس پیدا نشد دوباره اینکار تکرار خواهد شد. و البته فرصتی شد برای جبار سنگ فرمانده عراقی اردوگاه که بچه ها را به بدترین شکل کتک بزند و شکنجه کند.

رهایی بعد از هفت سال اسارت
بعد از اعلام آتس بس ما را به کربلا و نجف بردند و ما را که در این هفت سال ساعت هفت صبح برای هواخوری بیرون می آوردند و شش عصر هنگام غروب به داخل آسایشگاه می بردند ،وقتی که توسط صلیب سرخ می خواستند ما را به ایران بیاورند اولین شبی بود که ماه و ستاره را در آسمان دیدیم. صبح آن روز به ما یک قرآن هدیه دادند . سوار اتوبوس شدیم و به خاک وطنمان ،ایران عزیز و همیشه جاوید بازگشتیم.
از اسارت تا رهایی/روایت یک آزاده  هرمزگانی از شکنجه های سخت اردوگاه موصل

از اسارت تا رهایی/روایت یک آزاده  هرمزگانی از شکنجه های سخت اردوگاه موصل
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده