خاطراتی پیرامون شهید «ماشاءالله رشیدی»؛
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "ماشاالله رشیدی" می گوید: فرصت خوبی بود، می توانستم مخلص گردان را غافلگیر کنم. آهسته پشت چادرها پیچیدم. ماشاءالله کنار منبع آب نشسته بود و به شدت کار می کرد. پوتین های گلی بچه های گردان جلوی رویش بود.
به گزارش نوید شاهد کرمان، سردار شهید «ماشاالله رشیدی» در سال ۱۳۴۴ در بخش طغرالجرد به دنیا آمد، پس از پیروزی انقلاب با توجه به سن کمی که داشت به دنبال فرمان امام مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی با این نهاد همکاری داشت و در اوایل سال 1360 رهسپار جبهه جنگ شد.
در عملیات های متعددی شرکت کرد و به عنوان فرمانده گردان ۴۱۱ سیدالشهدا (ع) شهرستان زرند از لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات کربلا ی5 در جبهه حق علیه باطل جنگید و سرانجام در 7 بهمن ماه سال ۱۳۶۵ بر اثر اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید.

مخلص گردان
در ادامه به مرور خاطراتی پیرامون سردار شهید «ماشاالله رشیدی» می پردازیم:

*** فصل زمستان بود و خاک نرم خوزستان بعد از کمی بارندگی به گل چسبندهای تبدیل می شد. شبها بعد از رزم شبانه، به قدری گل به پوتین هایمان می چسبید که وزن هر پوتین به سه کیلو می رسید. نیمه شب، وقتی از رزم شبانه برمی گشتیم، پوتین ها را با همان گل و لای بیرون چادر می گذاشتیم. روز بعد پوتین تمام بچه های گردان تمیز و مرتب جلوی چادر چیده شده بود.
بدون شک کار بچه های مخلص گردان بود. ما با شوخی و خنده از آن ها تشکر می کردیم و آنها با خنده انکار می کردند و ما باز هم به حساب اخلاصشان می گذاشتیم.
یک روز در حالی که بچه های گردان بعد از رزم شبانه و نماز شب و نماز و مناجات صبح خوابیده بودند، از چادر بیرون آمدم. پوتین ها سر جایشان نبود. فرصت خوبی بود،
می توانستم مخلصهای گردان را غافلگیر کنم. آهسته پشت چادرها پیچیدم. ماشاءالله کنار منبع آب نشسته بود و به شدت کار می کرد. پوتین های گلی بچه های گردان جلوی رویش بود. بدون آنکه حرفی بزنم، برگشتم. 
راوی: سید خلیل حسینی

*** از جبهه که می آمد، یک لحظه آرام و قرار نداشت. از این جلسه به آن جلسه می رفت و افرادی را که هنوز به جبهه نرفته بودند، به حضور در مناطق جنگی تشویق و ترغیب می کرد. همچنین رزمندگانی را که مدتها از آخرین اعزامشان می گذشت و به دلایلی در جبهه حضور پیدا نکرده بودند، به حضور مجدد دعوت می کرد.
روزی از یکی از دوستان پرسید: مدتیه که به جبهه نیومدی! چرا؟ آن بنده ی خدا پاسخ داد: آخه دیگه مجرد نیستم. متأهل شدم. گفت: اینها بهانه است. مگر آقا امام حسین(ع)
متأهل نبود؟
راوی: علی رشیدی

منبع: کتاب «مثل حسین مثل عباس»

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده