نوید شاهد - شهید "سيروس زارع" در نامه ای به خانواده خود می نویسد: «نامه پر مهر و محبت از سوی شما برادر عزیز و همچنین از خانه به دستم رسيد... من صبح ها نيروها را با ماشين به سرکار مي برم و بر مي گردم و الان در همين جاده کنار سنگر ها برادران ارتشي که در روي قله کوه است و...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
در یک کیلومتری عراقی ها
به گزارش نوید شاهد فارس، شهید "سيروس زارع"  17 شهريور سال 1344 در روستای فاروق مرودشت ديده به جهان گشود. پدرش براي گذراندن زندگی با سیروس به شیراز رفت و مابقی اعضای خانواده در روستا ماندند. 
او 7 ساله بود که راهی مدرسه باقري شيراز شد. دوره پنج ساله ابتدایی را با موفقیت گذراند. سپس به روستا بازگشت و کلاس اول و دوم راهنمایی را در مدرسه خشایار فاروق گذراند. سیروس به علت کمبود امکانات ترک تحصیل کرد و به کشاورزی و آسیابانی مشغول شد. در 18 سالگي تصميم گرفت به خدمت سربازي برود و خانواده به علت علاقه زياي که به او داشتند مانع رفتنش شدند ولي با صحبت هاي منطقي خود پدر را راضي کرد و به خدمت مقدس سربازي رفت.
وی سرانجام 26 شهریور ماه 1363 توسط کومله ها به شهادت رسید.

متن نامه:
به نام الله پاسدار حرمت خون مقدس شهيدان و با سلام به امام عصر (عج) و با سلام به رهبر کبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و با سلام به امت شهيد پرور و با سلام به اسرا و معلولين جنگ حق عليه باطل . و پس از تقديم عرض سلام و سلامتي شما را از درگاه  ايزد متعال خواهان و خوستارم و اميدوارم که هيچ وقت خسته نباشيد و همه کارهايتان براي رضاي خدا باشد.

از پشت کوه هاي سر به فلک کشيده کردستان
 اميدوارم که با دیر رسيدن نامه من اصلا ناراحت نشده باشيد و باري اگر جوياي حال و احوال اينجانب باشيد الحمدالله سلامتي برقرار است و من هم سلام گرم و اين نامه بي ارزشي که از پشت کوه هاي سر به فلک کشيده کردستان و جاده ها و دره هاي پر پيچ و خم مريوان زير یورش و توپ و خمپاره و دشمن بعثي از من پذيرا باشيد.

در یک کیلومتری عراقی ها
 نامه پر مهر و محبت از سوی شما برادر عزیز و همچنین از خانه به دستم رسيد. اين اولين نامه ای است که از دو طرف به دستم رسيده است. از رسيدن نامه خيلي خوشحال شدم. کارهايم زياد و سرم شلوغ است مرا در اين منطقه کوهستاني و جنگلي مسئول گذاشته اند و تعداد 60 نيرو داریم که روزها مشغول جاده و شب ها نگهباني چادرها و دستگاه ها و غيره هستيم و من صبح ها نيروها را با ماشين به سرکار مي برم و بر مي گردم و الان در همين جاده کنار سنگر ها برادران ارتشي که در روي قله کوه است دستگاه هم مشغول کار است که پايين قله عراقي ها هستند که يک کيلومتر فاصله است و ما اين طرف کوه کار مي کنيم و آن طرف بعضي از شهرهاي عراق ديده مي شود و اين جا هيچ خبري نيست و خيلي امن و بي سر و صدا است و روزپنجم به تهران مي روم. جواب فوري خدانگهدار . خيلي ببخشيد کاغذ نامه را توي ماشين پشت فرمان روي زانو گذاشتم و نوشتم و خيلي خراب شده است .

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی، مرکز اسناد ایثارگران فارس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده