ويژه 19 بهمن، روز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي (4)
شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: بدون اين كه تيمسار متوجه شود، تمام كارهاي اداري ايشان را به عنوان يك ستاري نآشنا، انجام دادم. قرار شد كه دو روز بعد در فرماندهي لجستيكي نيروي هوايي و در تخصص خودش مشغول به خدمت شود


با برادر شهيد ستاري (ناصر) دوست بودم. ايشان مغازه دار بود و من گاهي به ايشان سر مي زدم. روزي كه براي ديدنش به مغازه رفته بودم، برادرزاده ي شهيد ستاري (مسعود) نيز جلو مغازه ي پدرش ايستاده بود. او به تازگي ليسانس گرفته بود و قرار بود به سربازي برود. پس از اين كه كمي با هم صحبت كرديم، گفت:
-دوست دارم در نيروي هوايي خدمت كنم، مي تواني برايم كاري بكني؟
گفتم:
-عموي شما فرمانده نيروي هوايي است، چرا به من مي گوييد؟
گفت:
-راضي نيست به نيروي هوايي بيايم.
وقتي علت را پرسيدم، گفت:
-عمويم احتمال مي دهند كه چون من نسبتي با ايشان دارم، پرسنل فكرهايي بكنند و خداي نكرده برداشت نادرستي داشته باشند.
مسعود گفت:
-اگر مي خواهي كارم را درست كني طوري عمل كن كه عمويم متوجه قضيه نشود.
قبول كردم و بدون اين كه تيمسار متوجه شود، تمام كارهاي اداري ايشان را به عنوان يك ستاري نآشنا، انجام دادم. قرار شد كه دو روز بعد در فرماندهي لجستيكي نيروي هوايي و در تخصص خودش مشغول به خدمت شود. در اين ميان، يك شب تيمسار ستاري به منزل برادرش مي روند و آقا ناصر، موضوع را با ايشان در ميان مي گذارد و مي گويد:
-داداش! الحمدلله كار مسعود در نيروي هوايي درست شده، اگر شما اجازه بفرماييد، قرار است دو روز ديگر مشغول به خدمت بشود.
تيمسار با شنيدن اين موضوع رو به مسعود مي كنند و مي گويند:
-عمو جان با توجه به اين كه خيلي دوستت دارم؛ ولي حق نداري آن جا بيايي، تو هم مثل همه، هر جا به تو نياز داشتند و اعزامت كردند برو خدمت كن، ولي به نيروي هوايي نيا!
روز بعد مسعود به من زنگ زد و ضمن تشكر، عذرخواهي كرد و گفت:
-پدرم حقيقت را به عمويم گفت و او هم اجازه نداد كه بيايم.

راوي : سرهنگ حبيب الله اكبري
منبع: پاكباز عرصه ي عشق
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده