شهید خدایار نوری در تاریخ 1345/4/10 دیده به جهان گشود ، تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت ، وی در نهایت در تاریخ 1366/2/15 در موسیان بر اثر اصابت ترکش آسمانی شد.


نخستین نامه

بسمه تعالی

به حضور خانواده گرامیم و پدر شیرین تر از جانم برسد.

پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم همیشه در زندگی خودتان پیروز و سرافراز بوده باشید. سلام مادر و پدر و برادرانم و خواهرانم امیدوارم که از طرف من نگران نباشید. نگرانی فقط از دوری شما عزیزان می باشد و من در اینجا راحت هستم و امیدوارم که فکر من را نکرده باشید بالاخره مادر جان ما را تقسیم کردند و آنهایی که شانس داشتند با هم افتادند به غیر از من که تک و تنها و به جزیره مجنون افتادم. مادر جان من هنوز در روی ضد هوایی نشسته ام به امید خدا نمی گذارم یکتا از هواپیمای عراقی به تبریز- شهر عاشقان بیاید بالاخره من از خدا می خواستم که به منطقه بیافتم درسته که اینجا خیلی گرم است ولی هیچ نگران نباشید انشاء الله این دو سال تمام می شود و دوباره پسرت به پیشتان باز خواهد گشت. درست است که در اینجا یک تبریزی نیست ولی همه شان بچه های خوب هستند و دوستم دارند و من هم انشاء الله کارم را خوب انجام میدهم تا هیچ کس به من چیزی نگوید. دیگر سرتان را به درد نمی آورم. در آخر سلام مرا به تمام فامیلها و کسی که هنگام خواندن نامه آنجا هستند سلام مرا برسان.

روزگار بی مروّت لحظه ای شادم نکردم       در قفس ماندم و صیاد آزادم نکرد

من نگویم مرا از قفس آزاد کنید                 قفسم را برده به باغی و دلم شاد کنید

منتظر جواب نامه هستم زود بفرستید. خداحافظ و به امید دیدار. 1364/3/13


دومین نامه

بسمه تعالی

به حضور برادر گرامیم و شیرینتر از جانم رسیده ملاحظه فرمایید.

پس از ابلاغ عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم و امیدوارم که حال همه تان در زیر ایزد متعال خوب بوده و همیشه در زندگی پیروز بوده باشید. برادر و خانواده عزیزم از طرف من نگران نباشید نگرانی فقط از دوری شما عزیزان می باشد و آن دو روز برایم خیلی خوش گذشت و بخدا اصلاً برایم نچسبید برای اینکه من رازی نبودم بروم و من می خواستم حداقل یک لحظه هم که شده با شما باشم. بالاخره من سالم به جای خود رسیدم و هیچ گونه نگرانی در بین نیست به غیر از دوری شما؟ برادر جان به پدر و مادرم بگو که اصلاً از من نگران نباشند چون که تنها من نیستم که به مملکت خدمت می کنم بلکه خیلی از پسرها از پدرهایشان و از مادرانشان و خواهر و برادرانشان دور هستند. بالاخره برادر من که به آرزوی خود نرسیدم و بالاخره آن آرزویی که داشتم از بین رفت ولی از خدای بزرگ می خواهم که شما هم مثل من نباشی و هر آرزویی که در دل داری به آن آرزوی بزرگ برسی برای اینکه اگر شما و پدر و مادر و برادر و خواهرانم خوشحال باشند مثل اینکه من خوشحال هستم و به تمام آرزوهایم رسیده ام و یک خواهشی هم که از تو دارم این است که از اکبر بخواهی که آن فیلمها را بدهد و از روی همه آنها عکس در بیاوری و حتماً این کار را بکن و یادت باشد که به عکاسی مطمئنی و یا به عکاسی خوبی بدهی. دیگر عرضی ندارم و در آخر سلامتی خودم را برای شما میرسانم و سلامتی شما را از خدای بزرگ خواهانم. در آخر سلام مرا به تمام آشنایان و هنگام خواندن نامه هر کس در آنجا هست برسانید. به امید دیدار و خدانگهدارتان باد. 13665/6/10

ای رهگذر رهگذرچنین بیگانه برگردم       چه میگویی چه میدانی دراین کاشانه روزم

تن من لاشة فقرانی ومن زندان روزم       کجا میخواستم زندان حقیقت کرده مجبورم 



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده