زندگی نامه یک مبارز شجاع و قهرمان؛
سه‌شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۰۸:۲۲
نوید شاهد - در زندگی نامه شهید حبیب الله بناییان آمده است: حبیب الله در آن بیابان گل زیبا و خوشبویی را از جیبش درآورد و به دوستش گفت: «دیشب امام حسین«ع» را در خواب دیدم که فرمودند: تو سه روز دیگر مهمان من می شوی.» گل را به دوستش داد و گفت: «گل را بگیر و بو کن، ببین چه بوی خوبی دارد.» در ادامه زندگینامه این شهید عالی مقام را می خوانید...

خواب و تعبیر روییایی شهید بناییان

به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حبیب الله بناییان در سال 1336 در محله چهار مردان شهر قم، دیده به جهان گشود. او که در آغوش گرم پدر و مادر پرورش یافته بود، تحصیلات خود را تا پایان دوره ابتدایی با موفقیت سپری کرد. سپس همراه پدر مشغول کار شد تا بتواند خانواده را در امر معاش یاری رساند. با شروع روزهای پرشور انقلاب و آگاه شدن مردم انقلابی، او نیز همانند دیگران فعالیت های خود را آغاز نمود. او از جوانان مبارز خیابان شهدا بود و هیچ واهمه‌ای از شرکت در راهپیمایی ها نداشت. یک بار به همراه چهار نفر از دوستانش، از دست ماموران ساواک فرار کرد و در حمام منزل شخصی مخفی شد. به دلیل حضور ماموران، مجبور شد چند روز در آن منزل بماند و حتی مخفیانه از آب و غذا استفاده کند. او که مبارزه و رشادت در وجودش سرشته بود با تهاجم نیروهای بعث عراق به مرزهای کشور نوپای اسلامی، بلافاصله عازم خدمت مقدس سربازی شد و به خرمشهر رفت و پس از دلاور مردی های فداکارانه اش در تاریخ 1329/01/60 در جبهه ذوالفقاری آبادان به آسمانیان پیوست تا نمادی دوباره از عشق و ایثار باشد.

هنگام سقوط خرمشهر با خیانتهای بنی صدر، در درگیری ها پای حبیب الله مجروح شد و مدتی در استراحت به سر می برد. هنوز بهبود نیافته بود که دوباره آماده رفتن به جبهه شد و در مقابل این اعتراض که با این وضعیت جسمانی ات چرا به جبهه می روی، گفت: «نمی توانم بگذارم بنی صدر به کشورم خیانت کند و وطنمان را به دشمن بدهد؛ من باید بروم.»

حبیب الله دو سال خدمت سربازی را در جبهه مشغول مبارزه با نیروهای بعثی بود و پس از آن در جبهه ها حضور مستمر داشت. او می گفت: «امام فرموده جبهه ها را خالی نکنید، من هم خواسته امام را اجابت می کنم.»

در یکی از عملیات ها، حبیب الله به وسیله تانک چهل نفر از عراقی را از بین برد، وقتی از تانک خارج شد، دوستش به سوی او رفت و درباره این موفقیت با او صحبت می کرد. حبیب الله در آن بیابان گل زیبا و خوشبویی را از جیبش دراورد و به دوستش گفت: «دیشب امام حسین«ع» را در خواب دیدم که فرمودند: تو سه روز دیگر مهمان من می شوی.» گل را به دوستش داد و گفت: «گل را بگیر و بو کن، ببین چه بوی خوبی دارد.»

دوستش گل را از او گرفت و هنوز آن را نبوییده بود که به ناگاه گلوله ای از سمت دشمن به بدن حبیب الله اصابت کرده و وعده حق را لبیک گفت و به قافله شهدای کربلا پیوست.

پیکر پاک این شهید والا مقام در گلزار شیخان قم به خاک سپرده شده است.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده