سینهای مالامال از عشق و حماسه / پیرغلامی که ترور نشد، تکثیر شد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ حاج علی ابوطالبی را باید آخرین بازمانده از نسل مداحان-مبارز دانست که سنگرش را ترک نکرد؛ کسی که هنوز نوای "حسین حسین"اش، یادآور فریادهای انقلابیون در کوچه پسکوچههای کرج است. او که از ۱۲ سالگی ذوق مداحی را از پدرش - بنیانگذار هیئت علیاصغر(ع) کرج - به ارث برده بود، بهجای اینکه مداحی را فقط به روضهخوانی محدود کند، آن را به "سلاح بیداری" تبدیل کرد.
وقتی با آن قامت خمیده اما استوار روی صندلی شکسته محل کار ما نشست، گویی تاریخ زندهای از انقلاب و دفاع مقدس را مقابل دیدگانم گشود. حاج علی ابوطالبی - این پیرغلام سیدالشهدا(ع) - نه فقط یک مداح که یک "کتاب انسان" بود؛ کتابی که هر فصلش بوی خون میداد و عطر شهادت.
یادم هست وقتی از ترورش توسط منافقان میگفت، دستش را که نشانههای هشت گلوله داشت به آرامی نوازش میکرد و میگفت: "اینها یادگاریهای من از همان روزی است که فاطمهزهرا(س) مرا از مرگ نجات داد." و بعد با همان صدای رسایش که هنوز اثر زخم ترور در آن مشهود بود، زمزمه کرد: "یا فاطمه الزهرا..."
وقتی حاج علی ابوطالبی از خاطراتش با شهید بهشتی میگفت، چشمانش برقی میزد که گویی هنوز گرمای آن دیدارها در ذهنش زنده است؛ رفاقتی که از کرجِ دهه ۴۰ تا تهرانِ انقلابی امتداد داشت و در محراب خونین هفتم تیر به شهادت رسید.
در آرشیو خاطرات حاج علی، تصاویر نابی از همکاری با شهید بهشتی وجود داشت او همقدم با مردی بود که سرو شد: «آقای بهشتی وقتی برای سخنرانی به کرج میآمدند، همیشه اصرار داشت قبل از جلسه، با مداحان محلی دیدار کند. یک بار پس از شنیدن نوحهام، دستی به شانهام زد و گفت: "علی جان! این منبرهای تو از بعضی سخنرانیها اثرش بیشتر است..."»
حاج علی از شبهای پرالتهاب سال ۵۷ تعریف میکرد که چگونه در خانههای امن کرج، مداحیهایش مقدمهای میشد برای تحلیلهای سیاسی شهید بهشتی: «یک شب پس از خواندن شعری درباره شهدای کربلا، آقا فرمودند: "امروز خون حسین(ع) در رگهای انقلاب جاری است" و این جمله بعدها شعار ما در تظاهرات شد.»
اشکهایش را پاک میکرد وقتی یادآوری میکرد که سه روز پیش از شهادت دکتر بهشتی، در حسینیه جماران برایشان نوحه خوانده بود: «به شوخی به من گفتند: "همیشه اول تو میخوانی بعد من حرف میزنم، این بار زودتر شروع کن!" نمیدانستم این آخرین همنوایی ما خواهد بود...»
ابوطالبی گنجینهای از خاطرات ناب بود؛ از روزهایی که امام خمینی(ره) در حصار کرج سکونت داشتند تا شبهای عملیات که مداحیهایش در جبهه روحیهبخش رزمندگان بود. او برای ما روایت کرد چگونه در تاسوعای ۱۳۴۵ با خواندن نوحهای انقلابی دستگیر شد:
این کوفه شهر مردگان است / دست اجانب در میان است...
حاج علی همیشه تأکید داشت که اولین زمزمههای «یا حسین» را نه در هیئتها، که در آغوش مادری آموخته که اشکهایش برای سیدالشهدا(ع)، اولین درس مکتب عاشورا بود. شاید همین تربیت مادرانه بود که بعدها وقتی در بیستم رمضان ۱۳۶۰، منافقان به او هشت گلوله زدند، فریاد «یا فاطمه الزهرا(س)» را به جای ناله بر زبان آورد.
خودش روایت میکرد: «مادرم موقع شیر دادن، ذکر مصائب میگفت. وقتی بچه بودم، لالاییهایش نوحههای ساده عاشورایی بود.» اینگونه شد که مداحی برای او نه یک حرفه، که «تنفس در فضای محبت اهل بیت» بود. حتی وقتی در بیمارستان پس از ترور بیهوش بود، پزشکان میگفتند زمزمههای «حسین جان» از لبانش قطع نمیشد.
امروز پسر حاج علی همان نوحههایی را میخواند که مادربزرگش در گوش پدرش زمزمه میکرد. این است معجزه تربیت مادران حسینی؛ زنجیرهای که از دامن مادران تا صحنههای مبارزه و مداحی امتداد مییابد.
حاج علی رفت اما آن «دامن مادر» که او همیشه از آن یاد میکرد، امروز به نمادی تبدیل شده است برای همه ما که:
«مادرانِ امروز، مداحانِ فردا را تربیت میکنند.»
حاج علی تا آخرین روزهای عمرش - با همان زخمهای کهنه - پای کار اهل بیت(ع) ایستاد. پسرش حالا ادامهدهنده راه اوست؛ راهی که ترکیبی از مداحی و مبارزه بود. شاید زیباترین توصیف درباره او را بتوان در این جمله خلاصه کرد: "او نه فقط مداح که یک شهید زنده بود."
حاج علی ابوطالبی رفت اما صداهای ماندگار نمیمیرند. امروز که به آرشیو مصاحبه او را می خوانم، میبینم چگونه یک زندگی میتواند خودش روضهای زنده باشد؛ روضهای که اشکهایش نه از اندوه، که از عشق سرریز میشد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
یادداشت از اباذری