شهدای همدان - صفحه 41

شهدای همدان

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 14

کار ما از زمانی شروع شد که دسته بندی شدیم و هر کس به سوله ی خود رفت. ابتدا بچه ها زیاد با هم آشنایی نداشتند؛ ولی با گذشت زمان کم کم اُنس بین بچه ها زیاد شد و همگی صمیمی شدند. روزها می بایستی جهت کوه پیمایی، تجهیزات خود را بسته و تا نزدیکی های ظهر یا شب در کوه ها به سر بریم و راه پیمایی کنیم، در حالی که استراحت چندانی هم نداشتیم.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 13

خدایا! شنیده ام که همین روزها، باید برای دفاع از مکتبمان وارد صحنه ی مبارزه و جهاد شویم و خودت فرمودی که: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ پس ما را تو راهنمایی فرما!

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 12

دیروز همین موقع، بچه های ضربت به گشت رفتند، ولی در میان راه که جاده از دره ای می گذشت، منافقان خود فروخته که در پشت بوته های انبوه و شیارهای پی در پی منطقه مخفی شده بودند بچه ها را غافلگیر می کنند، و به تقدیر سه تن شهید می شوند که مجید هم یکی از این سه نفر است. تا دیروز با ما بود، اما امروز...

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 11

هنوز مقر«اعزام نیروهای پاوه» جای هزاران زخم ترکش خمپاره و گلوله های فراوان را در خود داشت. معلوم بود که برای آزادسازی آن از دست دشمن، چه نبرد سختی به وقوع پیوسته است. ولی حالا که شهر،تقریباً از لوث وجود آنها پاک شده بود، ما آمده بودیم تا از مرزهای آن سوی پاوه دفاع کنیم.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 10

امثال این شهیدان گمنام و منتظران شهادت در جبهه ها زیادند. اینان در نمازشان حالی دارند، در دعایشان اشکی و در نبردشان خون. اینان از نسل لاله های سرخ اند که در شب خون بارور می شوند. اینان کسانی اند که خداوند متعال به وجودشان در پیش ملائک مباهات می کند...

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 9

بگذار حکایت این همه ایثارها در کُنج همان سرزمین ها مدفون بماند! بگذار کسی نفهمد که چه بر سر آنها آمد! بگذار کسی نداند که غم مادران فرزند از دست داده چگونه است! بگذار در لاکهای خود فرو روند و حقایق پیرامون ما مشخص نشوند.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 8

بسیجی‌ها سوار بر قایق‌ها، زیر رگبار تیر بارهای دشمن که مماس بر آب‌ها می‌نوازند، دیوانه وار می‌تازند؛ بلم‌ها دیوانه، سکاندارها بی‌پروا و دیوانه‌تر از همه خمپاره‌ها که هر شب زمین کم‌عرض جزیره را غرق در بوسه‌های مرگ‌زای خود می‌کنند. اینجا بسی عجیب است! جنگ یک جنگ تمام‌عیار، یک نبرد آبی – خاکی، آن‌هم با ترفندهای ممکن.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 7

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند .

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 6

تو چه تنها بودی! هیچ کس نمی دانست که در پس این رخسار نحیف چه مظلومیتی نهفته است! مثل یک گل، هزار احساس ظریف، هزار رنج در سکوت یک نگاه و هزار خوبی در طراوت لبخند و هزار درد نهفته که لبی هرگز برای گفتنش باز نشد.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 5

بعد خداحافظی کردم و رفتم تا به بقیه ی بچه ها سری بزنم. مدتی نگذشت که ناگهان موشک آر.پی. جی. یازده، سنگر تیربار را نشانه گرفت و دود سیاهی از سنگر بلند شد. هر جور بود خودم را به درون سنگر رساندم. می دانستم که می خواهم چه صحنه ای را ببینم.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 4

شب بود و هوا تاریک. مانند چند دفعه قبل دنبال دوست شهیدم «محمد روستایی» می گشتم. گویی قبرستانی بود شبیه «قبرستان بقیع» با همان حال و هوا. من و چند نفر دیگر در ابتدای قبرستان بودیم. به یکی از افراد نزدیک شدم که نمی دانم که بود. گفتم: «قبر روستایی را نمی دانید کجاست؟» گفت: «چرا». سپس نشست و با دست خویش مقداری خاک را کنار زد و قبری نمایان شد. گفت: «این قبر شهید روستایی است».

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت 3

دیگر نمی خواهم زنده بمانم. من محتاجِ نیست شدنم. من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم. خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم، بگذار این خشک زار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت دوم

هر روز در «کربلا»، سری را به بالای نیزه می برند و دور آن شادی می کنند. هر روز یزیدیان خیمه ها را آتش می زنند، و هر روز «زینب» به دنبال «سکینه» می گردد.

دست نوشته های شهید احمد رضا احدی/یادداشت اول

بچه ها! وقتی من می خواستم به جبهه بیایم، قرآن، در خانه نداشتیم. مادرم به جای قرآن مرا از زیر یک دسته نان لواش رد کرد و دفعه قبل نیز یک مُهر نماز خرد کرد و بر سرم ریخت
وصیتنامه نخبه شهید احمد رضا احدي

نگذارید حرف امام به زمین بماند.

فقط: نگذارید حرف امام به زمین بماند. همین
به مناسبت تکریم و نکوداشت شهید احمد رضا احدی

زندگینامه شهید نخبه، دکتر احمدرضا احدی

پس از مهاجرت به ملاير و همزمان با تحصيل در دبيرستان ضمن انديشه و تأمل در مسائل گوناگون، ايمان روز افزون خود را به حرکت پوياي انقلاب اسلامي و امام (ره) گره زد تا آنکه در سال دوم تحصيل در دبيرستان، بر اثر روح کمال خواه و ايمان والاي خويش و به منظور حضور در ميدان هاي جنگ و جهاد، لباس رزم بر تن کرد و نخستين بار در عمليات رمضان در سال 1361 شرکت جست و در اين نبرد مجروح شد.
وصيتنامه سرباز شهید سيد مجيد آهنچى

در راه خدا اگر به ظاهر شكست خورده و كشته شوم، پيروزم

من گام نهادن در اين مسير خدايى را يك فريضه مى دانم و در اين راه اگر به ظاهر شكست خورده و كشته شوم، پيروزم. به هر حال اين مايه شكر پروردگار و افتخار براى من و شماست كه در اين راه به درجه شهادت نايل ميگردم.

زندگینامه سرباز شهید سید مجید آهنچی

در سال های انقلاب همراه با دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی شهرستان همدان در راهپیمایی ها و تظاهرات ها شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت. در سال های دفاع مقدس بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به ژاندارمري وقت پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا در برابر تهاجم رژیم بعث عراق به مرزهای ایران ایستادگی نماید.

کلیپ/ معرفی شهید کمال یونسی

پس از پیروزی انقلاب و با آغاز جنگ تحمیلی بنابر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. در عملیات های متعدد شرکت کرد و همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید. سرانجام پس از ماه ها مجاهدت در راه خدا در 24 آبان ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی بانه هنگام درگیري با گروه هاي ضد انقلاب بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
وصيتنامه سرباز شهید كمال يونسى

هميشه خدا را در نظر داشته باشيد

و اولين حرف من اين است و آخرين حرف من اين است كه هميشه خدا را در نظر داشته باشيد.
طراحی و تولید: ایران سامانه