در آستانه روز معلم:
معلم شهید "امان الله غلامحسین پور" از دبیران بسیجی آمورش و پرورش شهرستان جیرفت بود، که در تیرماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. او علاوه بر تدریس و همکاری با امور تربیتی در ارگان های مردمی مثل بسیج نیز فعالیت داشت.

به گزارش نوید شاهد کرمان، معلم شهید "امان الله غلامحسین پور" از دبیران بسیجی آمورش و پرورش شهرستان جیرفت بود، که در تیرماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت نایل آمد. او علاوه بر تدریس و همکاری با امور تربیتی در ارگان های مردمی مثل بسیج نیز فعالیت داشت.

صفحاتی که پیش رو دارید مقاله ایست از این شهید گرانقدر که به مناسبت هفته معلم و در خصوص ویژگی های معلم نمونه نگارش یافته است. قلم ساده و روان حاکی از اخلاص و نشانگر صداقت این معلم شهید می باشد، که با همین صداقت دیدگاه های خود را روی کاغذ آورده و سایر افراد این قشر زحمتکش را مخاطب قرار داد تا آنها را با زبانی ساده ارشاد نماید.

امیدواریم مطالعه این مقاله که در پس آن نام شهیدی عزیز قرار دارد، چراغی باشد فرا راه معلمان گرامی و نیز دانش آموزانی که بدنبال الگویی برای زندگی و مبارزه هستند.

مقاله ای از معلم شهید امان الله غلامحسین پور؛ «وي‍ژگي هاي يك معلم نمونه»

بنام "او" و برای "او" و به سوی "او" که:

 انا لله و انا الیه راجعون

برادر و خواهر معلم: در حالیکه "فرصت ها " چون ابر می گریزند و زمان همچون کودکان پا برهنه در کوچه های شهر می دود و ما در کار تماشای "خسران" خویش در معامله ای که هر ثانیه "هستی " را با "نیستی" مبادله می کنیم آیا لحظه ای اندیشیده ای؟ و با طرح چند سوال از خویش ابرهای زودگذر زمان را به باریدن و سیراب کردن واداشته ای؟ تا این سوال را که راستی چرا معلم شده ای؟

انگیزه و نیت تو برای انتخاب این کارچه بوده است؟ آیا معلمی را به عنوان یک شغل همانند سایر شغلها برای کسب درآمد گزیده ای؟ آیا در طلب این کار به اصطلاح بی درد سر و با چند ماه تعطیل با مزد و مواجب بوده ای؟ اگر چنین است در خود تجدید نظر کن و مسئولیت خدایی و انسانی ات را بخاطرآور که تو همانند یک کارمند اداره نیستی، تو با انسانهایی سرو کارد داری که بسیاری از مسائل زندگی شان را از تو می آموزند، اعمال و حرکات تو را الگو قرار می دهند، بخش عظیمی از شخصیتشان را حرف ها و رفتار تو می سازد. اگر فاسد باشی نسلهایی را فاسد کرده و اگر صالح باشی نسلها را اصلاح کرده ای، معمولا سوال می شود که در کلاس چگونه باید بود؟ در حالیکه سوال مهم تو این است که اساسا چرا باید معلم بود؟ ما تا نقش انسان در هستی را درک نکرده باشیم نقش معلم در کلاس را نخواهیم فهمید تا چرا بودن انسان پاسخ نگیرد چگونه بودن او جواب نخواهد گرفت.

آیا نقش تو تعیین کننده شغلت بوده است؟ چگونه می توان از یک معلم صبر، تحمل و فداکاری و ازخودگذشتگی انتظار داشت در حالیکه نداند چرا باید صبور و ایثارگر باشد؟

" و کیف تصبر علی مالم تحط به خیرا" و چگونه صبر می کنی به آنچه احاطه نکرده ای به آن از راه دانش. ( آیه 68 سوره کهف)            

این است که برای تحمل بار سنگین معلمی زمینه هایی لازم است و این زمینه ها از تفکر شروع می شود تفکردرانسان و در جهان و نقش او در جهان! این بینش و تفکر این جهان بینی ما را به عقیده هایی می رساند و این عقیده هاست که می تواند نظام ها و احکام را تحمل کند. دین با تفکر شروع می شود این تفکراستعدادهای عظیم انسان را نمایان می کند مشخص می کند انسان چقدر سرمایه دارد. وقتی استعدادهای عظیم را می بیند معلوم می شود چه کاری و چه برنامه ای دارد و وقتی کاراو مشخص شد معلوم می شود اینجا کجاست؟ و در این دنیا چه باید بکند. چطور حرکت کند و هنگامی که مقدار استعدادها مشخص شد معلوم می شود انسان چقدر راه در پیش دارد. من در تفکر خود محکومیتم را می یابم و حاکم را. این است که به او علاقه مند می شوم. عشق او در وجود من شعله می کشد و دراین حال که " عجز محض و جهل محض و فقر محض و گرفتاری محض" خویش را در تفکر باز می شناسم به او که غنی است و همه چیز را از او دارم بسته می شوم و به او گرایش پیدا می کنم و عشق او و علاقه او مرا به طرف هر کاری می تواند بکشاند.

وقتی که عشق های کوچکتر، معشوقهای محدودتر را به کارهای بزرگی کشیدند و بیستون ها را پیاده کردند، چطور می شود عشق او کارهای بزرگتری  را بوجود نیاورد و بارهای سنگین تری را تحمل نکند؟ باز در تفکر در استعدادهای من مشخص می شود کارمن رفاه نیست خوردن و خوابیدن و خوش بودن نیست، لذت نیست. من برای اینکه به لذت برسم به این همه استعداد نیاز نداشتم. من برای اینکه به رفاه دست پیدا کنم این همه سرمایه احتیاج نداشتم و با غرایز فردی و غرایز اجتماعی می توانستم همه اینها را به دست بیاورم. کار من حرکت است و رفتن است. وقتی کارمن حرکت باشد دنیا می شود راه من و من دراین راه نباید گردی بپا کنم و دراین راه نباید سنگی بشوم و باز با شناخت مقدار استعدادهای من، مشخص می شود طول راه من، استعدادهای ما ادامه ما را نشان می دهد این جهان بینی و بینش، نقش انسان را نشان می دهد. وقتی که جهان این همه گسترده است و دنیا راه است و انسان کارش حرکت است. ناچار نقشش دراین هستی این می شود که ازاین قانون هایی که در هستی گذاشته شده بهره برداری کند و آن را با حرکت و آن حرکتی رشید هماهنگ کند وقتی که انسان دنیا را وسیع دید دیگر در تنگنای یک مرحله نمی ماند، وقتی که خودش را عظیم دید، به کم قانع نمی شود وقتی دنیا را راه دید، سر راه نمی ماند.  

معلمی که بر اساس شناخت هایش، عشق به کار یافت تحرک هم خواهد یافت. و بنابراین کار اول من و تو این می شود که: خود را بسازیم  زیرا دیگر سازی ممکن نیست تا خودسازی صورت نگرفته باشد، و خود سازی نمی شود مگر اینکه انسان شهامت خود سوزی را بیابد و با دو دست توانای خویش شعله ای برافروزد، کثافت ها و آلودگی های وجودیش را بسوزاند و تولدی تازه بیابد.

افسوس که ما، پیش از آنکه، از آلودگیها پاک شده باشیم بر خویش عطر پاشیده ایم و خویشتن را، جز آنکه هستیم به دیگران معرفی کرده ایم. ما بجای آنکه رنگ خدا را گرفته باشیم( صبغه الله و من احسن من الله صبغه) به خدا رنگ زده ایم؟ چگونه می خواهیم دیگران را بسازیم و از اسارت ها رها سازیم. در حالیکه هنوز خویش را نساخته ایم ما که خود اسیریم، چگونه سخن از آزاد کردن دیگران می گوییم؟

نمی توان بار رسالت الله را بر دوش داشت تا زمانی که بنده غیر اوئیم. پس باید از حاکمیت غیر او آزاد شد این است که معلم قبل از هر چیز باید "حُر" شود و به آزادی برسد: آزادی از خویش آزادی از غیر و حتی آزادی ازآزادی. و در این مرحله است که به عبودیت میرسد.      

" حرّیت- عبودیت- رسالت"

                  پس باید ابتدا مراحل خود سازی را طی کنیم : مراحل خودسازی :

1-     خود شناسی (توجه به خود)

2-     خود سوزی ( پاکسازی – تزکیه نفس )

3-     کشف نقاط ضعف و تسلط بر آنها

4-     کشف استعدادها و نقاط قوت و تقویت آنها

5-     انقلاب درونی ( انفجار درونی )

بله ممکن است که یک معلم در کلاس سخنان خیلی خوب و جالبی بگوید ولی مسئله این است که پیش از حرفها این رفتار و عمل ماست که روی دیگران تاثیر می گذارد معلم باید اعمال خود را کنترل کند و توجه داشته باشد که طرز راه رفتن او ،خندیدن او ، لباس پوشیدن او ، نوع  آرایش و شکل تفریحات و حتی طرز نگاه کردن او در شاگرد تاثیر می گذارد کافی نیست حرفهای خوب بزنیم ، وقتی تو داری از یک زندگی ساده و بی تجملات و رفت و آمدهای مومنانه بی تشریفات سخن می گویی ، شاگرد کنجکاو است که بداند خانه خود تو چگونه است ، فرشهایت ، لوازمت حتی عکسهایی که به دیوار خانه ات آویخته ای نشان دهنده شخصیت واقعی توست چون شخصیت انسان را می توان از روی نوع انتخابش درک کرد .

و چه کسی می تواند کلیه اعمالش را منترل کند ؟ آنکس که موحد باشد . زیرا وقتی انسان همه هستی را هماهنگ و یگانه و همراه و همساز می بیند ، وقتی که می بیند هیچ حرکتی بی حساب صورت نمی گیردو او هم جز این مجموعه است و رو به سوی واحد دارد نمی تواند بی حساب حرکت کند . انسان مومن برای هر حرکتش حساب باز می کند در هستی منظم هدفدار، بی هدف گام بر نمی دارد هر کاری که می کند با توجه به مبدا واحد است و شاید گام اول توحید این باشد که انسان به توحید به  خویش برسد ظاهر و باطنش را یکی کند واقعیت موجود خویش را با حقیقت متعالی انسان یگانه کند . حرفهای زیبا تاثیری ندارد وقتی ما حتی با خویش یگانه نیستیم و خویشتن را از یاد برده ایم . از خویش بیگانه ایم در وطن غریبیم .

« أتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم ....... »آیا امر می کنید مردم را بخوبی ولی خودتان را فراموش می کنید .(آیه 44 سوره بقره )

معلم موحد را لازم نیست بخشنامه ها و مدیر مدرسه و ... کنترل کنند ، بلکه او یکسره "خدا " را ناظر بر خویش می داند «ان الله بما تعملون بصیر » خداوند به آنچه انجام می دهید  بیناست (آیه 110 سوره بقره) « ان ربک لبالمرصاد » بدرستی که خداوند تو را می یابد و (آیه 14 سوره فجر )

و بنابر این برای کنترل اعمالش به نیروی خارجی نیست . زیرا به تقوی رسیده است و خود نگهدار است . ساختن جامعه توحیدی ممکن نیست مگر اینکه افراد آن جامعه موحد باشند و به توحید رسیده باشند و توحید واقعی زمانی است که کارهای ما محرکی جزالله نداشته باشد.باید از خویش پرسید براستی محرک مابرای تمام کارهایمان خداست؟عامل های شرک مشوق کارهای ما نبوده اند و نیستند؟ وعوامل شرک عبارتنداز:

هوسهای خودمان (نفس)

حرفها وهوسهای مردم (خلق)

جلوه های دنیا(دنیا)

وسوسه های دشمن وطاغوت وشیطان(شیطان)

بنابراین مدرسه معبداست ومعلم عابدوکارش عبادت .....اگرمحرکش خداباشد وقصدش پیش بردن انسانها بسوی الله واگر نیتش نزدیک کردن خویش ودیگران باشد درهر مرحله به طرف خالق هستی (قربة الی الله).

معلم باید بیش ازهرکس««صداقت»» داشته باشد چون الگو است چون اسوه است وصدق چیزی نیست بجزهمانگی میان حرف وعمل ونیت.

معلم خوب چون خدا رادوست دارد خلق خدا رادوست داردوفرزندان خلق راعاشق است او فقط یک آشنا نیست که «دوست» است ومی گویند:

دوست تو،کسی است که ترا برای خودت می خواهد

ودشمن تو،کسی است که تورا برای خودش می خواهد.

وانسان عاشق خدا،خودش ودیگران وهمه هستی رابرای خدا می خواهد ودراین مرحله است که انسان به اخلاص می رسد.باید دیدچقدر در کارهایمان خلوص داریم که رسول خدا(ص)فرمود:«الناس کلهم هالکون  الاالعالمون والعالمون کلهم هالکون الا العاملون والعاملون کلهم هالکون  الاالمخلصون،والمخلصون فی خطر عظیم».

وازامام صادق (ع)راجع به عمل خالص پرسیدندو گفت:والعمل الخالص الذی لانریدان یحمدک احد الا الله عزوجل»وعمل خالص،عملی است که نخواهی به خاطرآن عمل،هیچکس جزخدا،ترابه آن بستایدواز توتعریف کند.

معلم باید ابتداهدفش رابشناسد بداند که شاگردانش راتا کجا می خواهد برساند؟ راه رسیدن به این هدف کدام است ؟ابزارولوازم عبور چیست وموانع حرکت چه باشد ؟وازهمه مهمتر متعلم بایدضرورت حرکت راحس کند بایدعشق به حرکت رادراوآفرید.

ساخت ما ساختی است برای رفتن ،این است که ماندن مشکل است نه رفتن.وقتی شاگرد ضرورت حرکت راحس کرد می توان برایش مشخص کرد که:به سمت چه می خواهی بروی .قله هایت کجاست،وسپس موانع حرکت(بیرونی-درونی)رابررسی کرد والبته فقط توجه به قله،می تواندموانع رابرداردوباید ازدرگیریهای به قدرت رسیدومذهب «هم جهت حرکت رانشان می دهد»

مذهب«آداب حرکت رانشان می دهد»

مذهب«عشق به حرکت را ایجاد می کند»

مذهب«پای دویدن راعطامی کند»

مامسئولیم چون دارائیم .مسئولیت براساس توانایی است نه آگاهی.لایکلف الله نفساالاوسعها

ونوع مسئولیت ماوابسته به اهمیت کارها وضرورت نیازها واستعدادوتوان ماست .

دراین قرن وحشی شدیدترین نیازها،نیاز جهت دادن وشکل دادن وکشف کردن استعدادهاست .نیازرهبری کردن وتربیت نمودن وبارورساختن است.

تربیتی که مسخ انسان نباشدونفی اونباشد داغ کردن ،شاخ وبرگ دادن وبه آغوش کشیدن نباشد بلکه روشنی دادن باشد وریشه دادن وزمینه فراهم آوردن.

آن مربی و«رهبری»که فقط یک راه به پیش پای افرادش می گذاردهرچنداین راه ،راه خوبی ها باشد به آنها ستم کرده است ،بلکه باید دو راه رانشان دادو باید زمینه انتخاب را فراهم نمود(وهدیناه النجدین)آنگاه به آنهایی که راه را انتخاب کرده اند در برابر آنها که سنگ راه شده اند ایستاد برای شرح آثار به طرح ریزی نیاز هست،تا از خرابکاری وکندکاری ودوباره کاری سالم بمانیم طرح براساس هدف شروع می شود وباتحلیل هدف،نیازها ومراحل مشخص می شوند ومسائل در هر مرحله روشن می شود وظایف دربرابر هر مسئله بدست می آید.

 گفته شد که انسان مومن از اسارت غیر او رها می شود وآزادی هم آزادوعبد وبنده او می گرددوبه عبودیت می رسد عبودیت بنیاد رسالت محمدهای تاریخ است .«...محمد عبده ورسوله»

عبودیت چیزی جز عبادت است». عبادتی که مهمترین کار در لحظه نباشد . عبودیت نیست و...عبودیت یعنی اینکه «محرکهاوحرکت های توکنترل شده باشد ،محرکی جزالله نباشدوازاین گذشته با اینکه محرک الله است درحرکت هائی که به خاطر اوست حرکتها بدون سنجش و از دوم دست نباشد که او حرکتی را می خواهد که مهمترین است وضروری ترینَ .عبودیت یعنی نظارت بر محرکها و حرکتها .

اکنون که مشخص شد معلم ابتدا باید دارای هدف مشخص باشد باید دید چه نوع هدفی محرک او برای شغل معلمی بوده است :

هدفها :

هدفهای شخصی (وصول به مادیات و کسب در آمد ،کسب شهرت ،اقناع حس کنجکاوی ، زدودن شک و تردید

بالابردن سطح اطلاعات وتخصص

......

هدفهاي اجتماعي

هدفهاي علمي

هدفهاي معنوي

براي يك معلم مومن هدف معنوي اساس وريشه است والبته طبيعي است كه به همراه آن وبه دنبال آن ، هدفهاي مفيد ديگر هم تا حدودي تأمين خواهد شد .

 

مشخصات هدفها :

هدف بايد روشن باشد .

هدف بايد قابل وصول باشد

هدف بايد قابل ادامه وتعقيب باشد

هدف بايد جنبه انساني – الهي داشته باشد .

وصول به آن متضمن فايده اي باشد – گره اي را بازكند مشكلي را حل كند

هدف بايد با هم متباين ، متضاد ومتخالف نباشد .

بسيارند كساني كه درياي معلوماتند اما به دليل آنكه روشهاي معلمي را نياموخته اند دانش آموزهايشان در كلاس يا چرت مي زنند ويا كتاب داستان مي خوانند ويا اگر هم توجه كنند چيزي نمي فهمند .

روشن است كه با فرا گيري روشهايي كه تا به حال شناخته شده اند موفقيت يك معلم تضمين نخواهد شد .صرف داشتن اطلاع از فنون رانندگي نمي تواند موجب رانندگي شود .

در مورد مدت تعليم به گونه اي ثمر بخش ومطلوب سه جنبه مطرح است .

جنبه فطري وذاتي

كثرت ممارست وتمرين

ذوق وعلاقه

وبنابراين به جز مسئله قدرت فطري وذاتي معلمي ، بايستي به تخصص ، دقت ،  وجدان كار،  ابتكار ، علاقه مندي ، تلاش ، قدرت تحمل ، ايمان ونيروي توكل نيز توجه نمود .

پس ابتدا برخي ديگر از خصوصيات يك معلم خوب رابر مي شمريم وسپس به پاره اي از روشهااشاره خواهد رفت .

تواضع علمي واخلاقي : هرچه ميزان علم وايمان يك فرد بيشتر باشد ، ميزان فروتني او بيشتر بايد باشد .كبر ، صفت شيطان است واولين معصيتي كه در هستي صورت گرفت .معلمي كه مي خواهد انسان ها را آموزش دهد خود نبايد تكبر داشته باشد .

شهادت : 1- از اينكه از امري انتقاد كند نمي ترسد 2- از اينكه از او انتقاد كنند نمي ترسد .

معلم مومن متزلزل بي حال وكسل نيست .

معلم مومن داراي صبر وحوصله است .از كار وتلاش زود خسته نمي شود از زير بار انجام وظيفه شانه خالي نمي كند .

معلم مومن اعمال غرض نمي كند .حب وبغض شخصي اورا از مسير حق منحرف نمي سازد برخورد او با شاگرد از نوع عقده خالي كردن وانتقام  گرفتن  نيست  صرفا به بيدار كردن دانش آموزان مي انديشد آن هم با توجه به توانائي وظرفيت جسمي وروحي وي .

در جنبه علمي ومعلومات عمومي مورد نياز دانش آموزان در چارچوب زمان خود محدود نيست بلكه مي كوشد از گذشته نيز با خبر باشد .واز حقايق تاريخي سردر آورد – از سوي ديگر او مي كوشد تا از آخرين اطلاعات در زمينه ومسئله مورد نظر با خبر باشد بدين سان ، او هرگز از مطالعه وخواندن فارغ نيست .مسائل را سرسري نمي بيند به عبارت ديگر از كنارش نمي گذرد بلكه مي كوشد آنرا عميق ببيند آزاد فكر وآزادانديش است از قيود پيش ساخته ها ، پيش باوريها ، اوهام وخرافات بركنار است .شخصيت زده وشخصيت پرست نيست ، در برابر كسي خود باختگي ندارد عنوانهاي پر طمطراق اورا از خود بي خود نمي كند ، گول عناوين ظاهري را نمي خورد زيرا شخصيت ها هر قدر بزرگ باشند احتمال اشتباه درباره شان  از بين نمي رود ودر آن صورت اشتباه او هم به اندازه او بزرگ خواهد بود .ملاك تحقيق ((حقيقت )) است نه ((شخصيت )) ((حق )) را به شخص نبايد سنجيد بلكه شخص را به ((حق ))‌بايد سنجيد به خاطر خود خواهي ونظرات شخصي حق را پايمال نمي كند .

اما روشهابستگي به توانايي هاي خود معلم ، سن وظرفيت جسمي وروحي دانش آموزان ، شرايط ومقتضيات زمان ومكان و... دارد ولي بطور كلي مي توان مسائلي  از اين قبيل را مطرح كرد :

بهترين شيوه آموزش طرح سوال در ذهن دانش آموزان است بايد .شاگرد را از پل شكست عبورداد وبه يقين رسانيد .معلم بايستي فرصتي به شاگرد بدهد تا فكر كند وسپس به او كمك كند تا اندك اندك با اشاره هاي معلم به جواب برسد .

كنجكاوي دانش آموز را بايد برانگيخت نه اينكه سركوب كرد .

قدرت انتقاد از محصل گرفته نشود ، آنگونه كه تصور كند دانش آموز مطلوب در نظر معلم كسي است كه هرگز اعتراضي نكند وسخني بر عليه اونگويد بايد به شاگرد جرأت و((فرصت )) و((امكان )) دادتا داوري خودرا نسبت به مسائل ، بيان كند نه اينكه قضاياي اجتماعي را مطابق سليقه معلم تحليل كند .

معلم به محصل صميمانه تفهيم كند كه غرض ، كشف حقيقت است اگر چه برعليه خود معلم ويا شاگرد باشد .اظهار نظر دانش آموز را ((جدي)) بگيرد واهميت بدهد (گرچه غلط باشد) تا اواحساس كند كه هم ((قدرت )) نظر دادن دارد وهم ((حق )) آنرا ..... شاگرد نبايد احساس كند كه  معلم نسبت به حرفها ، حركات ، خواسته ها وزندگي او بي تفاوت است معلم از متعلم بخواهد كه از او طلب استدلال كند وبرهان بخواهد : امام باقر(ع) به شاگردانش مي فرمود هرگاه سخني به شما گفتم از من بپرسيد در كجاي قرآن است واز كجا استخراج شده است .

مطالب معلم بافته وزائيده تخيل قياس وتعميم او نباشد .

شخصيت ها وقهرمانهاي مورد استناد در سخنان را آنچنان  كه دوست دارد و مي پسندد معرفي نكند آنچنان كه هستند معرفي كند .

مطالب بر اساس نظم فكري طرح شوند نحوه شروع  ونتيجه گيري براي خود معلم مشخص باشد .در بيان برنقل وقول ومسموعات تكيه نكند .

همه دانشمندان عقيده دارند كه .....

مورخان نوشته اند كه ....

از كلي گويي مانند : كليه جامعه شناسان مي گويند كه...

اين امر مورد قبول همه روانشناسان است كه ...

پرهيز كند .

در بيان مطالب غلو(يا با صطلاح معمول ، چاخان نكند ) معلم خوب تنها زشتي ها را نمي بيند بلكه خوبي ها وزيبائي ها را هم در نظر دارد .اين كار مگسان است كه تنها روي جراحات ، دمل ها وآلودگي ها مي نشينند .

-        افكار ونظرات شخصي را به جاي كسي قالب نمي زند .

در كار نمره دادن  عواطف را دخالت نمي دهد مهر وكين ، خشم وانتقام ، اورا از مسير منحرف نمي سازد .

ايمان واعتقاد به مبدأ پاكي ها ، حساب رسي ها ، پاداش ها وكيفرها ، اساس ترين امر در عدالت وعمل معلم است .

وبالاخره كاش همه معلم هاي  ما به آن درجه از صميمت وايمان وصداقت مي رسيدند  كه شاگرد راحقيقتا" همچون فرزند خود همراه خود وهمگام خود حس مي كردند درسشان زمزمه محبت بود وفريادشان خطاب به شاگرد اينكه :

اي همگام 

دستهايت را

با قلم مي فشارم

تا تپش ايمان را

احساس كني

                            چشمهايت را

                            با ديدگانم

                           پيوند مي زنم

تا پلي از اعتقاد بسازم

به هستي سوگند

كه هستيم را

كه در راه هستي دادن

نثار خواهم كرد

هستم را

 در راه هستي دادن

نثار خواهم كرد .

((والذين جاهدو فينا لنهدينهم سبلنا ))

 پایان پیام/

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
شهروند
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
0
0
باتشكرازسايت بنيادشهيداستان كرمان بسيارمطالب زيباوآموزنده
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده