خاطرات کوتاه شهيد محمد حسين يوسف الهي
يکشنبه, ۰۴ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۵۵
اينجا براي شما خوب است و دشت هاي داغ جبهه هاي جنوب براي من، حسين، پسر غلامحسين آفريده شده براي جنگ و تا جنگ هست. و من زنده ام، توي جبهه ها مي مانم.
نوید شاهد کرمان، شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.
خاطرات ناب شهید یوسف الهی را مرور می کنیم:
***براي اولين بار همراه بچه هاي اطلاعات رفتم شناسايي. موقع برگشت وقتي به خط خودي نزديك شديم. ديدم همه ي بچه ها افتادند روي زمين، سجده كردند و بعد دو ركعت نماز خواندند.
محمد حسين كه متوجه شد تعجب كرده ام گفت: بچه ها سجده شكر به جاي مي آورند... اين كار هر شب اوناست هواپيماهاي عراقي مقر اطلاعات عمليات را بمباران كردند وچند نفر از بچه هاي اطلاعات زخمي شدند. محمد حسين مي خواست همراه زخمي ها برود و كمكشان كند. رو كردم بهش و گفتم: حسين تو به منطقه آشنا تري، همين جا بمان و عقب نرو. گفت: قرار نيست ما تكليفمان را فقط يك جا انجام دهيم. تكليف براي من نه زمان مي شناسد ونه مكان و الان از همه چيز واجب تر انتقال اين بچه ها به عقب است.
***براي درمان عوارض شيميايي رفت به آلمان. آنجا يكي از دوستان دوران تحقيق را ديد. رو كرد به حسين و گفت: تو به اندازه ي كافي جنگيده اي و تكليف را انجام داده اي. همين بمان و... حسين در جوابش گفت:«اينجا براي شما خوب است و دشت هاي داغ جبهه هاي جنوب براي من، حسين، پسر غلامحسين آفريده شده براي جنگ و تا جنگ هست. و من زنده ام، توي جبهه ها مي مانم.
***اوركت را انداخته بودم روي شانه ام. مي خواستم به ملاقات يكي از روحانيون بروم كه دست هايم را دراز كردم توي آستين هاي اوركت و آن را منظم كردم. محمد حسين كه داشت كنارم راه مي رفت و حركات من را مي ديد، گفت: برگرديم. اين كارت خالصانه نيست»
«وقتي نماز مي خواندي اوركت روي شانه ات بود اما حالا كه مي خواهي بروي ملاقات، آن را درست مي پوشي و مرتب مي كني.»
***سه روز با هم هم سفر بوديم. در تمام اين مدت هر جا كه براي نماز توقف كرديم، محمد حسين مي ايستاد كنار مهرهاي نماز و يكي يكي مهره ها را بر مي داشت و با دقت نگاه مي كرد. مي خواستم بفهم براي چه اين كار را انجام مي دهد، تا اينكه يك بار ايستاد به نماز، مهرش را برداشتم. سبز رنگ بود و بوي عجيبي داشت. تربت كربلا بود.
هر چه اصرار مي كرديم به عضويت سپاه در نمي آمد و پاسدار رسمي نمي شد. مي گفت:«اگر من شهيد شوم و روي سنگ قبرم بنويسند «پاسدار» روز قيامت جلويتان را مي گيرم. من بسيجي ام.»
***نمي دانستم توي كدام اتاق است. توي بيمارستان دنبالش مي گشتم. از جلوي اتاقش كه رد شدم صدا زد:« مادر... اينجا هستم، بيا اينجا» رفتم توي اتاق، ديدم خوابيده و روي چشم اش را بسته است. اصرار كردم بگويد از كجا و چه طور فهميده من آمده ام. گفت: «كار خاصي نمي كنم. فقط وقتي مي خوابم سعي مي كنم مثل آدم بخوابم.»
***بعد از شهادت محمد حسين، خواب ديدم يك نفر دارد روضه مي خواند. حسين را ديدم، بغلش كردم و زدم زير گريه. سرم را روي شانه اش گذاشتم و گفتم« حسين آقا رفتي و ما را تنها گذاشتي؟»
سرم را روي شانه اش بلند كرد و گفت:«نگران نباش من با شما هستم. من با شما هستم.»
منبع: شمیم عشق
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۱
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۷
سلام اقا محمدحسین منتظرم بیایی ببینمت عزیز دعایم کن تورابه خاطرامام زمان
با اینکه کشور ما این همه شهید والامقام داره من سالها شیفته پیگیر زندگی شهید محمد حسین یوسف الهی هستم هروقت از کنار عکس این شهید واقع در چهارراه طهماسب آبادمیگذرم ناخودآگاه ناخواسته وایساده یکی دو ساعت به تصویر این شهید نگاه میکنم شواهد مدارک غیر قابل انکاری هست که ثابت میکند شهید یوسف الهی از عالم غیب خبر داشته من هشت سال برای اثبات این موضوع تحقیق کردم مدارک غیرقابل انکاری دارم چه مدرکی بالاتر بهتر از چهره نورانی این شهید بزرگوار
اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک
شهید بزرگوار اقا محمدحسین یوسف الهی عزیز ( حسین پسر غلامحسین) از محضر شریفت استدعا دارم برای رفع عاجل بیماری ناگوار و شدیداً ایذایی من گرفتار و کسب سلامتی و شفای عاجل من بیمار ( حسن پسر حسین) دعا و شفاعت کنی
شهید بزرگوار اقا محمدحسین یوسف الهی عزیز ( حسین پسر غلامحسین) از محضر شریفت استدعا دارم برای رفع عاجل بیماری ناگوار و شدیداً ایذایی من گرفتار و کسب سلامتی و شفای عاجل من بیمار ( حسن پسر حسین) دعا و شفاعت کنی
خدارحمتت کنه
سلام به روح با عظمت آقا محمد حسین یوسف الهی ، برادر گرانقدر از محضر شریفت استدعا دارم برای رفع مشکلاتم و بدست آوردن حاجاتم دعا کنی و مرا شفاعت کنی....