از شکنجه در سربازخانه تا فرماندهی گردان 416 لشکر ثارالله
جمعه, ۲۰ تير ۱۳۹۹ ساعت ۲۲:۴۱
نوید شاهد - شهید "احمد شول" در جبهه ابتدا به معاونت گردان 416 انتخاب گردیدو سپس مسئولیت فرماندهی گردان را به عهده گرفت، وی در جبهه نه تنها یک فرمانده بلکه مداح اهل بیت نیز بود و محافل عزاداری را با شور و حرارت خاصی برپا می داشت.
به گزارش نوید شاهد کرمان، «احمد شول»، فرزند خرم و جیران، در سال 1336 ، در روستای امیرآباد شولی شهرستان سیرجان، به دنیا آمد. از همان دوره کودکی صفا، خلوص و معنویت در سیمای نورانی اش و در رفتار پسندیده اش آشکار بود. دوره ابتدایی را در دبستان امیرآباد گذراند و از کلاس اول، نماز خواندن را شروع کرد، حتی قرآن کوچکی با خود به دبستان می برد، تا معلمش قرآن خواندن را به او بیاموزد.
در کنار توجه به درس و مطالعه، به حضور در مجالس مذهبی و مسجد نیز علاقه داشت. در سال دوم ابتدایی، از خانواده اش درخواست می کرد که کتاب مشکل گشا برایش بخرند تا شب های جمعه بخواند. گاهی اوقات شیرینی می گرفت و پس از خواندن مشکل گشا آن را بین همسایه ها تقسیم می کرد. در سال سوم دبستان از خانواده اجازه می گرفت تا پای منبر امام حسین(ع) نوحه بخواند، اولین بار نوحه حضرت سکینه (ع) را خواند و از صدای گرم و توام با خلوصش، مردم تحت تاثیر قرار گرفتند و او را تشویق کردند. هر کس روضه ای داشت، او پای منبر می رفت و نوحه می خواند و همه تعجب کرده بودند که یک کودک ده ساله چنین جذاب و رسا نوحه بخواند.
به علت مشکلات مالی، بعد از اتمام دوره راهنمایی، از ادامه ی تحصیل بازماند و همراه برادرش مشغول به کار شد. او از غرور و تکبر به دور بود و تواضع را وجه نظر خویش ساخته بود.
خوراکش ساده و پوشاکش معمولی بود. کمک به بینوایان و سرکشی از یتیمان را از یاد نمی برد.
وی اعتقاد داشت که مطالعه ی کتب مذهبی و دینی، یکی از عواملی است که سعادت فرد را در آینده تضمین می کند.
خدمت سربازی خود را در نیروی دریایی سیرجان و بندرعباس، گذراند. در طول دوره سربازی که مصادف با قیام فراگیر مردمی بود، هر وقت که به مرخصی می آمد، اعلامیه های امام را پخش می کرد و آنها را برای اقوام و خویشان می خواند و آنها را نسبت به حقایق، آگاه می ساخت.
او برای آگاهی دادن به مردم روستای امیرآباد، از سربازخانه فرار کرده و شبانه به روستا آمد و در بین مردم نوارها و اعلامیه های امام را پخش می کرد. مامورین او را تعقیب کردند و به پیشنهاد برادرش، به سربازخانه برگشت و در آنجا به شدت مورد شکنجه قرار گرفت.
هر زمان که می دید عده ای علیه انقلاب و حکومت اسلامی سخن می گویند به راهنمایی و ارشاد آنها می پرداخت و اگر نمی پذیرفتند از آنان دوری می کرد.
هفت روز بعد از اتمام سربازیش بود که امام خمینی به ایران بازگشتند. وقتی انقلاب پیروز شد برای امنیت روستا چند اسلحه از پاسگاه ملک آباد تحویل گرفت و در بین مردم روستای امیرآباد تقسیم کرد و مردم را با اسلحه آشنا کرد. یک گروهان از مردم روستا تشکیل داد که شب ها از
روستا محافظت می کردند. احمد مردم روستای امیرآباد را با امام خمینی، آشنا نمود و اولین روستایی که نامش به عضویت حزب جمهوری اسلامی نوشته شد روستای امیرآباد بود. با تشکیل سپاه پاسداران، وارد سپاه شد. او در سپاه همواره از سختی ها استقبال می کرد و هر وقت که کار سخت و پرمخاطره ای در پیش بود برای انجام آن از دیگران سبقت می گرفت و داوطلب می شد.
ماموریت های فراوان او به نقاط محروم، از قبیل جیرفت، سیستان و بلوچستان و شرکت در نبردهای کردستان و مهاباد، گواهی از فعالیت های پرمخاطره او بود. در سال 1358 و در 22 سالگی، با خانم بی بی جان شول، ازدواج کرد و حاصل ازدواجش سه فرزند پسر به نام های حسین، احمد و علی اصغر می باشد.
رابطه او با همسرش، بسیار پسندیده بود و نهایت احترام را نسبت به مادر و اعضای خانواده ی خود و خانواده ی همسرش به جای می آورد و رابطه ای کاملاً صمیمانه با آنها و فرزندان خود داشت. با شروع جنگ تحمیلی، مشتاقانه به سوی جبهه شتافت و زندگی جنگی و محیط جنگ را به زندگی در پشت جبهه ترجیح می داد.
او در مورد جنگ می گفت: هر کس که ادعا می کند مسلمان است و شیعه علی ( ع) است، باید به وظیفه ای که خداوند و امام در مورد جنگ و جبهه به او محول کرده اند عمل کند. احمد شول، اقدام به جذب نیرو می کرد و مردم را برای اعزام به جبهه آماده می ساخت. با صحبت های دلسوزانه و مخلصانه او، مردم نسبت به حقیقت جنگ و رسالت عظیم خود، آگاهی بیشتری پیدا می کردند و هر بار پس از سخنرانی های پرشور و حرارت او، افراد دیگری جذب بسیج می شدند. همچنین او به عنوان مربی، در پایگاه دریایی سیرجان، به آموزش نظامی مردم می پرداخت.
در جبهه ابتدا به معاونت گردان 416 انتخاب گردیده بود و بعد از مدتی مسئولیت فرماندهی گردان را بعهده گرفت.
او در عملیات های فتح المبین، بیت المقدس، خیبر، بدر، والفجر 8 و کربلای یک حضور داشت. در جبهه نه تنها یک فرمانده بلکه مداح اهل بیت نیز بود و محافل عزاداری را با شور و حرارت خاصی برپا می داشت.
احمد سرانجام در تاریخ یازدهم تیرماه 1365 در عملیات کربلای یک ، در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش به ناحیه ی سینه، زیر بغل و گلو، به شهادت رسید.
منبع: فرهنگ نامه فرماندهان شهید لشکر 41 ثارالله
پایان پیام/
نظر شما