خاطرات دکتر کرامت یوسفی از جنگ تحمیلی (1):
در عملیات کربلای 4و5 من 4 ماه در خوزستان برای جراحی فک و صورت مستقر بودم و طی این مدت 660 فک له شده عمل کردم که اینها غیر از موارد دیگری بود که به عنوان پزشک جراح به عهده‌ داشتم.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، دکتر کرامت یوسفی فوق تخصص جراحی ترمیمی از جمله پزشکانی است که از روز اول آغاز جنگ تحمیلی در جبهه حضور یافته و در کنار سایر همکاران خود به مداوای مجروحین جنگ همت نموده‌است.

وی که یکی از معدود جراحان فک و صورت حاضر در جبهه‌های جنگ بود، تنها در جریان عملیات کربلای ۴ و عملیات کربلای ۵، و در طی مدت ۴ ماه استقرار در خوزستان، تعداد ۶۶۰ مورد جراحی فک و صورت به انجام رسانید که در نوع خود یک رکورد بی سابقه محسوب می‌شد.
وی هم اکنون مدیریت بیمارستان مهرگان کرمان را برعهده دارد.

در ادامه قسمت اول خاطرات دکتر یوسفی از جبهه های جنگ را مرور می کنیم:

جراحاتی مملو از خاک و رمل
دکتر طهماسبی در محوطه‌ی بیمارستان خاتم الانبیاء مورد اصابت ترکش راکت قرار گرفته بود. ترکش به سمت چپ پیشانی و پشت چشمش خورده بود.

 بچه‌ها فکر کردند که ترکش کوچکی خورده، ولی من گفتم ترکش عمیق و احتمالاً توی جمجمه و یا چشم رفته است. گفتم سریع او را اعزام کنید. دیدم یک مقدار این دست و اون دست می کنند، جوش آوردم و جیغ زدم که از دست می رود. گفتم تقاضای هلی‌کوپتر کنند تا زودتر اعزام شود.

دکتر طهماسبی از بچه‌های مؤثر در جبهه بود. یک ترکش توی ریه‌اش خورده بود. لوله‌ای برای تخلیه خون و هوا در ریه‌اش گذاشتم، هلی کوپتر آمد در فضای محوطه بیمارستان نشست و ما دکتر طهماسبی را به اهواز اعزام کردیم.

جا دارد یادی بکنم از دکتر بنازاده که بی وقفه و مرد و مردانه کار می کرد. ما هم‌زمان با عملیات خیبر بمدت 22 روز بدون استراحت به درمان و جراحی مجروحین مشغول بودیم. با همه‌ی شلوغی کار و اوضاع، هر شیفتی یک جراح، مسئول اورژانس بود و باید مجروحین را تفکیک می‌کرد.  مثلاً کسی که روده‌اش سوراخ شده‌بود، می‌توانست برود اهواز درمان شود و لزومی نداشت ما برای این گونه مجروحین وقت بگذاریم، ما کسانی را در عملیات خیبر عمل می‌کردیم که بین مرگ و زندگی آن ها 20 دقیقه تا نیم ساعت فاصله بود.

این 22 روز کسانی را عمل می‌کردیم که حیات و زندگی‌شان به لحظه‌ها و ثانیه‌ها بستگی داشت. در تمام این مدت لباس‌های من غرق خون بود و جاری شدن خون را در لباس خود می‌دیدم .

مجروحینی را که دچار پارگی ریه، طحال، کبد و عروق اصلی بودند، سریعاً عمل می کردیم. جراحات این ها با خاک و رمل آلوده شده بود و مجبور بودیم هر کدام را به سرعت با 8 ـ 7 لیتر سِرُم، شستشو دهیم و هنگام شستشو، خاک و خون روی لباس های خودمان می‌ریخت. بعد از شستن مجروح و بعد از عمل، به خودم که نگاه می‌کردم، می‌دیدم که از بدن و لباس‌هایم خون می‌ریزد و اگر فرصت می‌شد سریع لباس عوض می‌کردم وگرنه با همان لباس‌ها کار را ادامه می‌دادم .

در طول 22 روز عملیات خیبر، فرصت سر خاراندن نداشتم. خاک بود و خون، ناله ای شنیده نمی‌شد از آن همه مجروح که من عمل کردم؛ به جرأت می‌گویم که یک ناله نشنیدم، صحنه ها همه سکوت و خون و شن بود.

صورتی که فقط دو چشم داشت
از بیمارستان خارج شدم به داخل محوطه آمدم، قدم می زدم. جنازه‌ای را دیدم که روی آن یک ملحفه انداخته بودند.

  گفتم: این کیه؟ 
گفتند: جنازه‌ی یکی از فرماندهان است که در سوله‌ی دکتر رهنمون بوده، نمی‌دانم چه شد که اون آقا، خودش ملحفه را کنار زد. صحنه‌ی تکان دهنده‌ای بود. یک تنه‌ی کاملاً سالم، گردن سالم، قاعده‌ی جمجه سالم، اما دو تا چشم به دو تا عصب وصل بود. تصور کنید در صورت فقط دو چشم با اتصال دو تا عصب وجود داشته باشد و بقیه‌ی صورت از بین رفته باشد.

با دیدن این صحنه نتوانستم خودم را کنترل کنم، خیلی وحشتناک بود، هر وقت یاد این عملیات و این صحنه‌ها می‌افتم، خدا می‌داند که به من چه می‌گذرد و چه حالتی به من دست می‌دهد. گفتم رویش را بپوشانند.

ما جز ریختن چند قطره اشک، کاری نمی توانستیم بکنیم. این اشک‌ها را هم برای تسلی دل خودمان می‌ریختیم.

از مجروحین جز ذکر دعا شنیده نمی‌شد
در کربلای 5* پزشک ارشد و منیجر سرپرست جراحی‌های فک و صورت بودم. تمام محوطه‌ی بیمارستان اهواز پر از مجروح بود. یک حیاط خلوت پشت بیمارستان طالقانی بود. 

گفتم برزنت بیاورید بکشید روی سقف. ما یک دیوار برزنتی درست کردیم و تمام این محوطه را مجروح خواباندیم.

عملیات در زمستان و هوا ی سرد انجام شده بود. آن روز باجناق من آمده بود به من سر بزند و همراهم بود. برای تقسیم اولویت عمل‌ها، بین مجروحین رفتم. 36 مریض را در اولویت قرار داده‌بودم. سرتاسر راهرو لبالب مجروح بود.

یک تپه برانکارد خونی مقابل بیمارستان بود. در تراس، لبالب مجروح جنگی خوابیده‌بود. وقتی وارد محوطه شدیم، مجروحینی را دیدیم که  خیلی لت و پار بودند. برخی نصف صورت نداشتند، اما من کوچک‌ترین صدای ناله‌ای از هیچ کس نشنیدم.

*عملیات کربلای 5‌ مورخ 19 دی‌ سال 1365 با رمز مبارک‌ یازهرا(ع) در منطقه‌ شلمچه‌ و شرق بصره‌ آغاز شد.
رزمندگان‌ سپاه‌ اسلام‌ برای‌ آزاد سازی‌ مناطق‌ تحت‌ اشغال ‌و دفع‌ تجاوز دشمن‌ و به‌ منظور دست‌یابی‌ به‌ اهداف‌ والای‌ خود، اقدام ‌به‌ انجام‌ عملیات‌ کربلای‌ 5 در این‌ منطقه‌ کردند.


سکوت محض بود. یک جوان، لبش کنده شده بود، صورت آویزان و زبان از دهان بیرون بود، اما آه نمی گفت.

 مجروحانی که بعضاً قسمتی از گردن آن‌ها کنده شده، نصف فک کنده شده، نصف صورت اصلاً نبود، ولی هیچ صدایی جز ذکر دعا شنیده نمی‌شد.شما اگر دندان درد داشته باشید چه می‌کشید؟! اما این بچه‌ها با همه‌ی جراحت، ساکت بودند.

آخرین مجروح را که دیدم، صدای هق هق گریه شنیدم. برگشتم و دیدم، باجناق خودم است که زار زار گریه میکند. اکثر اوقات بچههای مجروح در حال خواندن دعا و یا شهادتین بودند.

جراحی 660 فک در عملیات کربلای 4و 5
در عملیات کربلای 4و5 من 4 ماه در خوزستان برای جراحی فک و صورت مستقر بودم و طی این مدت 660 فک له شده عمل کردم که اینها غیر از موارد دیگری بود که به عنوان پزشک جراح به عهده‌ داشتم.

منبع: کتاب جراحی در خاکریز

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده