شهید امان الله غلامحسین پور: «دانشگاه جبهه است»
شنبه, ۰۵ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۶
والاترین درس را که درس عشق و بالاترین مدرک را که شهادت است، به آدم می دهند و این درس و این مدرک در هیچ دانشگاهی در دنیا یافت نمیشد.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، امان الله غلامحسین پور در دهم شهریور ماه 1333، در شهر بردسیر از توابع کرمان به دنیا آمد. بعد از اتمام دوران دبیرستان وارد سپاه دانش و در مناطق محروم پذیرفته شد. به عنوان معلم مشغول تدریس گردید.
با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی و فرمان امام وارد جبهههای نبرد شد و سرانجام در عملیات کربلای یک به شهادت رسید.
امان الله یکی از عوامل اصلی پخش کتاب و اعلامیه و نوارهای حضرت امام(ره) و از رهبران اصلی تحرکات مردم در منطقه ی جیرفت و عنبرآباد بود. یک روز که اعلامیهها را جابه جا میکرد، توسط ساواکیها در بین راه جیرفت- عنبرآباد دستگیر و نهایتا با کمک همکارانش در آموزش وپرورش آزاد شد.
وقتی زندگی مشترکش را شروع کرد، گفت: اگر زندگی میخواهیم، باید اولش تقوا باشد. اگر اجتماع میخواهیم، باید اولش تقوا باشد و همه چیز را فقط برای خدا بخواهیم.
روز سوم عروسی بود. هر کدام از اقوام و دوستان هدایایی آورده بودند. اما در این میان یک بستهی زیبا چشمها را خیره خودش کرده بود. وقتی باز کردند، یک دوره نوار کاست درس اخلاق آیت الله مشکینی بود، که داماد به عروس خانم هدیه کرده بود.
اوایل انقلاب، تعدادی از کالاهای مورد نیاز را با قرعه کشی بین مردم توزیع میکردند. امان الله، متوجه شده بود مسئول یکی از تعاونیها، ماشین لباسشویی را بدون قرعه کشی به دامادش داده است. مسئله را که پی گیری کرد، در جوابش گفته بودند: اشتباه شده. گفته بود: اگر چند رقم از یک چک رو اشتباه بنویسید، حتماً اصلاحش میکنید، این جا هم باید همین کار رو بکنید. و گرنه موضوع رو تا رسیدن به نتیجه پی گیری میکنم. تلاشهایش نتیجه داد و قرعه کشی مجدداً انجام شد.
نیمه شب از خواب بیدار شدم؛ توی رختخوابش نبود. همه جا را دنبالش گشتم؛ اما داخل ساختمان هم نبود. خانه مان حیاط بزرگی داشت که خاکی بود. توی خاک های حیاط، سر به سجده گذاشته بود، به خاک افتاده بود و با خدا مناجات می کرد و عاشقانه اشک می ریخت.
متوجه شدم یکی از دانش ٱموزان دختر، وضع مالی مناسبی ندارد. ماجرا را که برای امان الله تعریف کردم، گفت:چرا معطلی ؟ بریم به خونه شون سربزنیم. از من خواست با دختر و مادرش گرم صحبت شوم، خودش هم پسر خانواده را به بهانه هواخوری بیرون برد و حسابی تحویلش گرفت و چیزهایی که نیاز داشتند، برایشان خرید. آن روز امان الله، طوری برخورد کرد که آن ها متوجه نشدند به خاطر تنگ دستی به آنها کمک می کنیم، بلکه وانمود کرد این کارها به خاطر دوستی با آنها بود.
با خط زیبایی که داشت، این فراز از دعای کمیل را نوشته بود» واجعل لسانی بذکرک لهجا، خدایا زبانم را به ذکر و نام خودت مشغول قرار بوده»، ونصب کرده توی اتاق نشیمن. روی در خروجی هم، دعای هنگام خروج از خانه را نوشته بود. حتی روی در یخچال نوشته بود»السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین»
از ابتدای ماه محرم لباس مشکی می پوشید و در جلسات عزاداری حضور فعال داشت. دستمالی را که مخصوص پاک کردن اشک هایش برای امام حسین علیه السلام بود، نگه داری کرده بود، وقتی شهید شد، آن را در کفنش قرار دادم.
اهل مطالعه بود و در هر فرصتی کتاب می خواند؛ به من هم توصیه می کرد کتاب بخوانم. می گفت: تو ظهرها خسته ای از سرکار می یایی، یک لقمه غذا توی یخچال پیدا می شه بخوریم، تو استراحت و مطالعه کن، وقتی من او مدم توی خونه، خلاصه ی آن چه را برداشت کردی، برای من تعریف کن، این طوری هم من استفاده می کنم، هم تو.
لحظهی تحویل سال بود. گفت: چرا نشستی؟امروز تمام خانواده ی شهدا و رزمندگان به جای خالی عزیزشون فکر می کنن؛ بریم بهشون سر بزنیم، بلکه مرهمی ناچیز بر دلشون بشیم. به اتفاق بچه های سپاه به خانواده ی ایثارگران شهید بردسیر سرکشی کردیم و چهره های غمدیده و منتظر آنان را شاد کردیم.
در دانشگاه تهران قبول شده بود. به او خبر دادم تا برای ثبت نام به تهران برود. ولی در جواب گفت فعلاً دانشگاه، جبهه است، والاترین درس را که درس عشقه و بالاترین مدرک را که شهادت است، به آدم می دهند.
این درس و این مدرک در هیچ دانشگاهی در دنیا یافت نمیشد.
فرازهایی از وصیت نامه شهید:
همسرگرانقدرم ،اگر در طول زندگیمان تندى .خشونتى یا بطورکلى خطایى دیدى (که حتمادیده اى واگرندارد) مرا ببخش و ازخداى بزرگ هم بخواه که مرا ببخشد .چرا که من درطول این مدت از تو راضى بوده وهستم و همیشه برایت دعا مى کردم و از خدا مى خواستم که اوهم از تو راضى باشد.
همسرباارزشم ،توازعقایدونظرات من اطلاع داشتى بنابراین سعى کن ازنبودن من به بعدنیزهمان طورى که خدامیخواهدوامام تکلیف میکندعمل کنى ،ولوکه برخلاف نظرقلبى خودت باشدچراکه ما به اسلام فقاهتى معتقدیم ومقتداداریم که فقط بایدحرف گوش اوکنیم وعمل کنیم .
شفیقه جانم ،من هرگزچهره شاداب وپرنشاط تورا على رغم خستگى بیش از حدکارت درمدرسه ،هنگام ورودم به خانه فراموش نمى کنم ومحبتها،فداکاریهاوایثارهاى تو را از یاد نخواهم برد و براى تو دعا میکنم و از خداى بزرگ میخواهم که تو را در قیامت با فاطمه زهراسلام الله علیها محشورکند.
شفیقه جانم نکاتى چندبه عنوان وصیت به تو دارم وامیدوارم به خاطربسپارى: به چهل نفر از دوستان مومن من بگوید که به محض دریافت خبر مرگ من (درصورت نبودن جنازه ام ) براى من نماز بخوانند و طلب مغفرت کنند و اگر جنازه ام پیدا شد و مراسمى انجام گرفت مراسم شب اول قبر(شامل نماز وحشت وهدیه براى اموات ) را انجام بدهید.
سعى کن هر شب جمعه بر مزارم جلسه قرائت قران بطور برنامه ریزى شده همیشگى (باکمک دوستان مومن ) برگزارشود و بطور ماهانه یا دوهفته یکبار بعد ازقرائت (که نصف همیشه مى شود)جلسه تفسیرقران برقرارباشد(حتى المکان )والسلام على عبادالله الصالحین.
امان الله غلامحسین پور.
راوی: همسر شهید
نظر شما