شهید غلامرضا یزدانی: "قدر ولایت را بدانید"
يکشنبه, ۰۶ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۳۸
ای مردم فداکار و سلحشور، درودتان باد که مشمول نعمت های عظیم الهی قرار گرفتید. قدر و منزلت امام را بدانید. قدر ولایت را بدانید و شکر این نعمت را بکنید.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، در سال 1346 در شهر زرند و در خانواده ای مستضعف و مذهبی کودکی دیده به جهان گشود که نام او را غلامرضا نهادند، تا در آینده فرزند ی پاک برای خانواده و فردی مفید برای جامعه ی خود گردد.
وی پس از اتمام دوره دبیرستان وارد حوزه علمیه جعفریه زرند شد. یک سال بعد برای ادامه ی تحصیل علوم دینی به قم هجرت کرد و در جوار مرقد نورانی حضرت معصومه (ع) به ادامه تحصیل پرداخت.
پانزدهمین بهار زندگی را با حضور در حوزه علمیه زرند، پیوند زد و یک سال بعد برای ادامه تحصیل به سوی مرقد پاک حضرتمعصومه سلام الله علیه هجرت کرد و در جوار مرقد نورانی آن حضرت به ادامه تحصیل پرداخت. ضمن تحصیل وارد ارتش بیست میلیونی بسیج و راهی جبهههای نور شد.
مدتی برای امر تبلیغ از قم به یکی از روستاهای جیرفت اعزام شد. هنگامی که ماموریت او پایان پذیرفت مردم مقداری پول در پاکت گذاشتند و به عنوان تشکر از زحمات او به ایشان دادند. ولی غلامرضا از گرفتن آن امتناع میورزید و میگفت: من برای انجام وظیفه آمدم. مردم پول را به واسطهی شخص دیگری به او میرسانند. غلامرضا از قم با این پولها کتاب تهیه میکند و به همان روستا میفرستد تا مورد استفادهی نوجوانان و جوانان قرار گیرد.
غلامرضا به نماز جماعت خیلی اهمیت میداد. یک روز که توفیق شرکت در جماعت نصیبش نمیشود به حجره رفته و به اقامهی نماز مشغول میشود. حالت تضرع و اخلاص او در نماز، هم حجرهای او را منقلب میکند به طوری که اشکهایش جاری میشود.
یک روز مادر به غلامرضا میگوید: پسرم کی درس و حوزه را به اتمام میرسانی؟ غلامرضا در پاسخ میگوید: ما تا زنده هستیم راه شهید مطهری و شهید باهنر و شهید بهشتی را ادامه میدهیم. این راه تمام شدنی نیست. انتظار نداشته باش که یک روز بیایم و بگویم درس من تمام شده و آمدهام پیش شما بمانم. ما ماندنی نیستیم.
معتقد بود اگر بدون اعتقاد به ولایت فقیه به جبهه برویم و مجروح یا کشته شویم، اجری نبردهایم با تمام وجود اعتقاد داشت که هر کاری میکنیم باید در راستای رضای الهی و اطاعت از ولی امر باشد. محور کارهای او "ولایت" بود.
خواب دیده بود که آقا امام حسین علیهالسلام دعوتش کرده است. میرود نزد آیت الله مشکینی و خواب خود را تعریف میکند. ایشان میگویند خوش به حالت که چنین آقایی دعوتت کرده. آیت الله مشکینی به ایشان وعده داده بودند که شهید میشوی.
مادر شهید یک شب قبل از شهادت غلامرضا خواب میبیند که غلامرضا کنارش نشسته و میگوید مادر من از این شربت بخورم یا نه؟
وقتی مادر غلامرضا از خواب بیدار میشود، احساس میکند که دیگر غلامرضا را در کنار خود نخواهد دید.
و این اتفاق اینگونه رقم خود که غلامرضا در عملیات کربلای یک در منطقه مهران در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .
شهادت غلامرضا در قلاویزان
بیسیمچی شهید بینا بود. به ارتفاعات قلاویزان میرسند. غلامرضا از بینا می پرسند: نام این منطقه چیست؟ بینا میگوید: ارتفاعات قلاویزان. غلامرضا میگوید: من در این منطقه نه یک قدم جلو می رود و نه یک قدم به عقب میآیم(شهید میشوم(
در همان حال هواپیماهای عراقی منطقه را با راکت بمباران میکنند و غلامرضا همانجا به شهادت میرسد.
دست نوشته شهید
...امروز در جبههها جوانان مخلصی هستند که در هیچ حوزهای درس نخواندهاند، از روستاهای دور افتاده آمدهاند و آن قدر با شوق حضور پیدا کردهاند که وقتی اسم امام زمان(عج) برده میشود، حالت دیگری پیدا میکنند.
...ما هر چه داریم، در کنار گریههای رزمندگان که برای اهل بیت علیهم السلام دارند، داریم و باعث شده که این همه رزمندگان پیروزی بدست آورند.
....اینان سربازان واقعی امام زمان(عج) هستند که حرفشان با عملشان یکی است. ولی ما طلبهها اظهار سربازی میکنیم. آیا واقعاً سرباز امام زمان(عج) هستیم و آقا ما را به عنوان سرباز خود پذیرفتهاند؟
وای بر آن روزی که پردهها کنار برود و بیاخلاصها ظاهر شوند!
من اصلاً نمیتوانم این رزمندگان را وصف کنم، چون قدرت بیان و درک روحیهی بعضی از اینها را ندارم. آنهایی که باور ندارند در حجرهها ننشینند، بیایند و ببینند که اینان ره صد ساله را یک شبه میپیمایند.
وصیتنامه شهید
مهدی جان (عج)، ای فرمانده عزیزم ؛ از دل و جان تورا دوست دارم . به تو عشق می ورزم و گاهگاهی که در مشکلات قرار می گیرم ، یادم می آید که بنده فرماندهی به نام حجه بن الحسن العسکری (عج) دارم و دلم تسلی می یابد. مهدی جان ؛ امیدوارم که سربازت را در شب اول قبر ، در عالم برزخ و قیامت فراموش ننمایی و از بدی های سربازت بگذری.
ای امام عزیزم ؛ مطیع تو هستم . و اگر مطیع شما نباشم ، در واقع مطیع خدا نیستم . ای امام عزیزم ؛
بنده خونم را می دهم تا روز قیامت جلوی شما سربه زیر نباشم و خجل نگردم.
امام عزیزم ؛ جان پاکان فدای یک لحظه ی عمر شما باشد. از تو می خواهم که روز قیامت مرادر صف یاران خویش قرار بدهی و ما را از شفاعت خود بهره مند گردانی.
ای مردم فداکار و سلحشور، درودتان باد که مشمول نعمت های عظیم الهی قرار گرفتید . قدر و منزلت امام را بدانید . قدر ولایت را بدانید و شکر این نعمت را بکنید ، زیرا حضرت علی (ع) می فرمایند: هنگامی که نعمتی به شما رسید آن را با کم شکر کردن فراری ندهید .
مردم ، پشتیبان ولایت فقیه باشید. یاران امام را پشتیبانی کنید. و موقعیت اسلام و جهان رادرک کنید و با خدا رابطه برقرار کنید که رابطه با او مکمل همه ی خوبی هاست.
منبع: شمیم عشق
نظر شما