زندگی نامه شهید علیرضا اختراعی/ جای مردان جنگ، جبهه است
شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۸
پس از چند روز زنگ زد و از جراحتهایش پرسیدم، گفت: خودشان خوب میشوند؛ جای مردان جنگ، جبهه است، این جراحتها نباید ما را خانه نشین کند.
به گزارش نوید شاهد ار کرمان، زندگی نامه شهید علیرضا اختراعی به روایت مادر بزرگوار ایشان خانم شوکت مشرفزاده در زیر مرور می کنیم:
لالایی علیرضا در گهواره، صوت دلنشین قرآن بود
علیرضا سال ۱۳۴۱ در محله خواجه خضر کرمان متولد شد. از همان کودکی چون ما مکتبخانه داشتیم، علیرضا با صدای صوت قرآن میخوابید و لالایی او در گهواره نوای دلنشین قرآن بود. پدرم که به "اصغر مومن” معروف بود، علاقه عجیبی به علیرضا داشت.
روحیه علیرضا به قدری لطیف بود که در بچگی اگر سوسک یا جانوران کوچکی را میدید که مردهاند، آن ها را دفن و صورت قبر برایشان درست میکرد.
قبل از ورود به دبستان او را به مکتب میفرستادیم. پس از مدتی گفتم علیرضا در مکتب چه یاد گرفتهای؟ در کمال حیرت دیدم سرش را پائین انداخت و شروع به خواندن قرآن کرد.
ملای مکتب، میگفت علیرضا خیلی دست و دل باز است و خوراکیهایش را با بچهها قسمت میکند. او دوران دبستان را در مدرسه جیحون و راهنمایی را در مدرسه شهاب گذراند و در ۱۶ سالگی ضمن ورود به عرصه انقلاب، به مبارزه با رژیم ستمشاهی نیز پرداخت.
ورود به سپاه پاسداران و حضور در منطقه کردستان
با پیروزی انقلاب اسلامی؛ علیرضا برای خدمت به کشور و عضویت در سپاه پاسداران با من مشورت کرد که به او گفتم اگر همه برای حفظ فرزندانمان از ورودشان به عرصههای دفاعی جلوگیری کنیم، پس چه کسی انقلاب را محافظت کند؟
علیرضا پس از ورود به سپاه، به دلیل شرایطی که ضد انقلاب داخلی در برخی از مناطق کشور و ناامنی هایی که ایجاد کرده بود، به کردستان اعزام شد و پس از مدتی هم به جبهههای جنوب رفت.
یکبار به اوگفتم تو ۵ سال در جبهه بودی؛ دیگر بس است. گفت؛ عمر دست خداست، ممکن است در شهر به دلائل دیگری بمیرم پس چه بهتر که مرگم ختم به شهادت شود.
جای مردان جنگ، جبهه است
در یکی از عملیاتها مجروح شده بود او را به اصفهان منتقل کرده بودند. برادرم از اصفهان زنگ زد و گفت علیرضا اینجا پیش ماست. گفتم دلمان برایش تنگ شده بگویید بیاید. وقتی آمدند متوجه شدیم علیرضا مجروح شده و با عصای زیر بغلش آمد. هنوز کاملا خوب نشده بود که مجددا به جبهه رفت.
پس از چند روز زنگ زد و از جراحتهایش پرسیدم، گفت: خودشان خوب میشوند؛ جای مردان جنگ، جبهه است، این جراحتها نباید ما را خانه نشین کند.
همیشه گله مند بود و میگفت من از همه بیشتر جبهه بودم ولی لیاقت شهادت ندارم.
فرماندهای که در آشپزخانه کار میکرد
هر وقت از او میپرسیدم در جبهه چکار میکند؟ برای اینکه من نگران نشوم، میگفت من در آشپزخانه خدمت میکنم. در صورتی که او فرمانده گردان رزمی ۴۱۳ لشکر ثارالله بود.
سحرگاهی که دست و دلم لرزید
سحر ماه مبارک سال ۶۷ رادیو مارش جنگی پخش کرد و از منطقه فاو که محل استقرار نیروهای گردان علیرضا بود، خبرهایی اعلام کرد. من که میدانستم علیرضا در فاو است، با شنیدن این خبر، دست و دلم لرزید و پاهایم بی حس شدند.
او که همیشه دو سه روز بعد از عملیات زنگ میزد، این بار خبری نداد و تماس نگرفت. خیلی ها به منزل ما میآمدند و میرفتند ولی کسی به صراحت نمیگفت علیرضا شهید شده، من هم صبوری میکردم و برای اینکه دشمن شاد نشویم، گریه نمیکردم. آنها که با انقلاب و نظام مخالف بودند، میگفتند به مادران شهدا قرصهایی میدهند تا گریه نکنند. برخی میگفتند بچههایشان را به خاطر پول به جبهه میفرستند.
قبل از آخرین باری که به جبهه رفت، برایش به خواستگاری رفته بودیم اما دست تقدیر، دامادی او را با شهادت عجین ساخت.
بعد از ده سال گفتند منتظر نباشید
بعد از ده سال از شهادت علیرضا؛ مراسمی به یاد شهدای مفقودالجسد برگزار کردند و گفتند دیگر منتظر فرزندان شهیدتان نباشید.
حالا من سالهاست که با ورود شهدای گمنام به کرمان، احساس میکنم که علیرضا برگشته و در هر کجا مزار شهید گمنام ببینم با دل و جان به زیارت میروم و میگویم شاید علیرضای من باشد.
پسر شهیدم، باعث افتخار من است و هنوز هم منتظرم که بیاید. او هر وقت از جبهه میآمد، صبح زود بعد از نماز صبح میرسید، حالا من سالهاست که هر روز بعد از نماز صبح چشمم به در است شاید علیرضا بیاید.
خیلی ها زیارت عاشورا نذر علیرضا میکنند و حاجت میگیرند.
نهایتا در منطقه فاو در تک بازپس گیری فاو، شهید و پیکر مطهرش مفقود شد.
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۲
خداوند تعالي درجات شهدا را چنان آسماني مي كند كه دستان كوتاه ما با انها فاصله زيادي دارند. مادران آنها را چنان متعالي مي كند كه از حوزه تحليل عقل هاي خاكي ما فاصله مي گيرند نه توان دركشان را داريم و نه جسارت سجده بر خاك پايشان. درود بر آنها
خداوند تعالي درجات شهدا را چنان آسماني مي كند كه دستان كوتاه ما با انها فاصله زيادي دارند. مادران آنها را چنان متعالي مي كند كه از حوزه تحليل عقل هاي خاكي ما فاصله مي گيرند نه توان دركشان را داريم و نه جسارت سجده بر خاك پايشان. درود بر آنها