شهید رحمت الله محمدی زاده/ شهادت 23 مرداد65
يکشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۵
پدرجان و مار گرامی خدا را شکر کنید که توانستید دین خود را نسبت به انقلاب و اسلام ادا نمایید و هم اکنون من با کوله باری از گناه و معصیت بسوی شهادت و پیروزی می روم.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، شهید رحمت الله محمدی زاده یکم آبان 1343درروستای دهلاچین ازتوابع شهرستان بافت چشم به جهان گشود. وی به عنوان بسیجی درجبهه حضور یافت و در بیست وسوم فروردین 1365درشلمچه براثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
دست نوشته ای از شهید محمدی زاده:
به نام آرامش بخش قلبها و دلها و به نام آنکه قلبها را آرامش می بخشد و دلها را تسکین می دهد.
همانطور که مستحضر هستید که در تنهایی محض و صرف بسر می برم و آنقدر تنهایم که این ابیات را مناسب حال خود می بینم.ولی چه کنم و چه سازم که هر دری را بکوبم باز نمی شود و هر راهی را که بروم به چاه منتهی می شود. و دست به داان هر کس شوم او روی از من تافته توجهی نمی کند. گویی آن حس انساندوستی و نوع دوستی هم مرده و از بین رفته. و نمی توانم راز دلم را به کسی بگویم زیرا همدردی برایم نیست جز این صفحه بی رنگ و این خودکار بی جان واین خانه خلوت و اشیاء بی حرکت (همانطورکه در بخش قبلی گفته شد) آری دنیا چنین گشته گویی خدا خواسته که مردم هم چنین شوند بلی من جز در کنار این دفترچه و این خودکار و داخل این خانه بی روح در کنار هیچ کس و هیچ چیز دیگر نمی توانم درد دل کنم . زیرا بقول حکما و دانشمندان راز دل را نباید به کس گفت، چقدر راست گفته اند آنها بلی نمی شود گفت.درد دل را نمی توان پیش این و آن گفت و راز دل آشکار کرد.در غم دل نزد هر بیگانه ای نتوان گریست* دور از نامحرمان باید شد و پنهان گریستآنکه بی درد است می خندد به درد دردمند*در برش کی می توان از درد بی درمان گریستخنده برنامحرم و بی درباید کرد و رفت* نزد همدردی که دارد دیده گریان گریستشمع تا پروانه را پیران خود کشته دید* بر مزارش ایستاد و تا سحرگاهان گریستای (رخت) نباشی تا که با غم سازگار؟ کی توانی روز و شب از درد تنهایی گریستآری همچنانکه دانستید غم دل را نمی شود به کسی گفت که غم ندارد و نه خبری از آن. بلی رحمت بیا و این غم و این دل را همگون و هم راز دان. غم را به دل بگو و دل را به غم خوی ده. در این لحظه که به نگاشتن مشغولم دردی بی درمان و غمی بی پایان سراپای وجودم را در برگرفته و می سوزاند و می میراند زیرا روح وجان از جسمم گریخته و این جسم بی روح است که به حیات (حیاتی که مرگ محض است اما سخت تر و بلاتر) ادامه می دهد بلی روح از جسم من جدا شد، و به کجا سیر می کند خدا می داند؟ این جسم مرا در آلام و دردها و رنجها تنها گذاشته است زیرا روح دیگر تاب و تحمل این همه رنجهای طاقت فرسا را نداشته. آری رحمت در نهایت رنج ودرد بسر می برد و راه چاره ای هم نمی داند زیرا اوست که باید امسال را بسوزد و بسازد (شاید سالهای عمر را که عمرش کوتاه است)پس شبی را به همینقدر بسنده می کنم و رحمت را با غم تا اینجا داریم تا ببینیم چه به سر او می آید و خواهد آمد یا که در این غم و درد تنهایی جان می سپرد یا که با رشادت و مردانگی با او می سازد تا هنگام ظفر سر برسد زیرا او دارای حسی آزاد تعلیم ناپذیر است. باشد تا او با پیروزی و موفقیت ... علم بدست گیرد و تشریح کند.
وصیت نامه شهید محمدی زاده:
پدر مادر معظم سلام بر شما که توانستید در پیشگاه حضرت بقیه الله الاعظم سرافراز باشید.پدرجان و مار گرامی خدا را شکر کنید که توانستید دین خود را نسبت به انقلاب و اسلام ادا نمایید پدرجان حال که این چند کلمه را می نویسم عازم پیکار با خصم زبون هستم و با کوله باری از گناه و معصیت بسوی شهادت و پیروزی می روم. پدرجان این فرزند حقیر و کوچک خود را ببخش همانطور که تمام هم و غم شما مبنی بر بخشش و عفو فرزندان است.لازم می گردد از اینجا به شما عرض کنم که رضا باشید به رضای خدا و تسلیم در مقابل امر خدا و توصیه می کنم شما را به صبر و استقامت در مقابل ناملایمات و مشکلات زندگی.پدرجان می دانم که دوران زندگی مشکلات و مصائب سختی را متحمل شدی و زحمات و مشقت فراوانی بردی تا ما را بزرگ کردی و مادرجان خوب می دانم که چه سختی ها را تحمل نمودی و چه شبها را بیدار خوابی کشیدید همه و همه را خوب درک می کنم و خوب میدانم که در مقابل شما چه همه مسئولم و چه همه روسیاه. باید عرض کنم که در هیچوقت نمی توان دین پدر و مادری را ادا کرد از شما می خواهم که مرا ببخشید و از اینکه نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم طلب عفو و بخشش دارم.اما برادران، برادرهای گرامی حمدالله و عین الله و ذبیح الله و دادالله همگی را بار دیگر سلام عرض می کنم و آنچه از شما انتظار دارم این است که اولا این برادر حقیر را مورد لطف خود قرار دهید و از اینکه نتوانستم برادر خوبی باشم طلب بخشش می کنم و برادران بزرگوار شما را به صبر در مقابل ناملایمات روزگار توصیه می کنم. در ضمن سلام مرا به داماد گرامی غلامحسین حسنی و خواهر عزیز سمنبر برسانید و بگویید خواهرجان از اینکه مدت زیادی مزاحمت ایجاد کردم و در عین مزاحمت ناسپاسی احساس کردید مرا ببخشید.سلام مرا به تمام دوستان و قوم و خویشان و اهالی روستای دهلاچین برسانید، بخصوص سلام مرا به عمه بزرگوار برسانید و بگویید راه اسد ادامه دارد و هیچگاه راضی به این نخواهیم شد که اسلحه او برزمین بیفتد در ضمن از بالای من قبر شهید بزرگار اسدالله را زیارت کنید.در ضمن توصیه می کنم که اگر من شهید شدم مرا در دهلاچین کنار قبر شهید بزرگوار اسدالله ... دفن کنید.در ضمن دستگاه ضبط صوت مرا به صاحبش (محمودرضا) برگردانید وسلام مرا به او ودیگر دوستان برسانید.از همگی التماس دعا دارموصیتنامه شهید رحمت الله محمدی زادهروحش شاد - راهش پررهرو باد.
نظر شما