ذبیح الله؛ روحانی جانباز و مفقودالاثری که هیچ گاه به وطن بازنگشت
دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۱۲
ذبیح الله در این ماجرا از ناحیه ی سر مجروح می شود و بعثیون دوربین های خبرنگاران را شکستند که مانع از پخش این فیلم شوند، ولی قسمتی از فیلم از تلویزیون فرانسه پخش شد و در ایران از روی آن عکس گرفته بودند و ذبیح الله در این عکس دیده می شد.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، در شب عید سعید قربان سال 1339 چشمان این خانواده مذهبی و ولایی سیرجان به چهره ی نورانی نوزادی روشن شد که نامش را ذبیح الله نهادند که تقارن این نام ملکوتی با عید قربان ، تقارنی سخت معنی دار بود ...
ذبیح الله در سن 6 سالگی حافظ چندین جزء از قران شد. علاقه شدید ایشان به مسائل مذهبی در دوران طاغوت باعث شد که با علاقه مندی تبلیغات مدرسه را به عهده بگیرد که به راستی در این مرحله خوش درخشید .
- دوران نوجوانی ذبیح الله با ایام تبعید امام همراه بود . ذبیح الله با شناخت و آگاهی نسبت به حضرت امام ، عکس های او را تهیه و در یک قوطی در گوشه ای از منزل پنهان کرده بود . گاهی اوقات به عکس ها سر می زد . آنها را با گلاب معطر می نمود و مجدداً پنهان می کرد . نسبت به معرفی امام خیلی تلاش می کرد . بعدها به تکثیر عکس و توزیع آن نیز اقدام نمود .
فردی از همسایگان نقل می کند که مدتی بود که از نظر مالی در تنگنا قرار داشتم ، اواخر شب ، در خانه ما زده می شد ، بعد از باز کردن در متوجه می شدیم که ظرف غذایی آنجاست ولی صاحب ظرف را مشاهده نمی کردیم . این وضعیت مدت ها ادامه داشت تا اینکه یک شب تصمیم گرفتم صاحب ظرف غذا را بشناسم . خودم را در جایی مخفی کردم ، بعد از اینکه ایشان در خانه را کوبید ، خود را در تاریکی شب گم کرد ، ولی من پشت سر او رفتم . ایشان به محض دیدن من عبا را روی صورت خود گرفت تا شناخته نشود ، اما با اصرار و تلاش زیاد ، سرانجام توانستم تشخیص بدهم که او همان ذبیح الله بهاء الدینی است . اما حالا نوبت ذبیح الله بود که با خواهش و اصرار زیاد از من بخواهد که تا زنده است این موضوع را با کسی نگویم .
و چه شباهت بسیاری است بین او و مولایش علی (ع) و این ولایت مداری ذبیح الله بود .
- در ماه مبارک رمضان ، تنها با چند خرما افطار می کرد و می گفت : شاید زمانی برسد که انسان به دست کسانی اسیر یا گرفتار شود و باید آمادگی برای این جور مواقع داشته باشد . و این صحبت های ایشان رنگ واقعیت به خود گرفت و ذبیح الله قبل از اسارت ، 4 روز در حالی که مجروح بوده در نخلستان ها در محاصره بعثیون قرار می گیرد . تمرینات او در سال های قبل از مقاومتش بسیار مؤثر بود .
- به کار و تلاش بسیار پایبند بود . وقتی کار می کرد نیمی از درآمد خود را به نیازمندان هدیه می کرد و نیمی دیگر را در منزل خرج می نمود .
- وقتی برای اولین بار می خواست به جبهه برود ، نزد من آمد و گفت : مادر ! اگر من به جبهه بروم آیا شما ناراحت می شوید ؟ من گفتم چرا می خواهی به جبهه بروی ؟ گفت : به خاطر دین ، اسلام و قران . گفتم : افتخار می کنم . رویم را بوسید و خدا حافظی کرد و رفت .
- سال 1359 که ذبیح الله در اسارت بعثی ها بود ، یک روز به آنها تعدادی پتو ، مقداری آب خنک و امکانات دیگر می دهند و می گویند که خبرنگاران برای تهیه گزارش می ایند و شما باید اظهار رضایت کنید . وقتی خبرنگاران می آیند اسرا دست هایشان را به علامت پیروزی بالا می برند . بعثی ها بعد از این ماجرا به جان اسرا می افتند و آنها را کتک می زنند . ذبیح الله در این ماجرا از ناحیه ی سر مجروح می شود و بعثیون دوربین های خبرنگاران را می شکنند که مانع از پخش این فیلم شوند . ولی قسمتی از فیلم از تلویزیون فرانسه پخش شده بود که ایران از روی آن عکس گرفته بود و ذبیح الله در این عکس دیده می شد .
- در دوران اسارت با مرحوم ابوترابی هم سلول بود . بعد از آزادی اسرا ، مرحوم ابوترابی به منزل ما آمدند و ضمن تجلیل از ذبیح الله ، بسیار از ایشان تعریف کردند . می گفتند که ذبیح الله در اسارت نیز بسیار فعالیت داشته و به قدری درست کار و با تقوی بوده که آقای ابوترابی پتوی ایشان را محض تبرک روی خود می انداختند .
- در اولین روز جنگ ، از حوزه ی علمیه قم ، عازم جبهه شد . در هشتم مهرماه 1359 تحت محاصره نیرو های بعثی قرار گرفت . پس از مجروح شدن و 4 روز مقاومت ، در تاریخ 12 مهرماه 1359 به اسارت دشمنان در آمد . فعالیت های پر شور و انقلابی او در زندان موجب گردید که او را به همراه چند زندانی دیگر به مکان نا معلومی انتقال دادند و تا پایان دوران اسارت نام و نشانی از آنها نبود . نام این عزیزان برای همیشه جاودانه شد .
بخشی از وصیت نامه این شهید روحانی:
دنیا پرتگاهی است در این جهان، و مردمان در لب پرتگاه خاتمه حیات قرار گرفته اند، موهای ما سفید خواهد شد، دندانهای ما از حالت صافی کم کم به حالت ناصافی در می آیند چشمان ما کم کم در پرده تاریکی فرو می روند، گوشهای ما کم کم از شنیدن صدا محروم میشوند. تمام این نشانهها برروی هم جمع می شوند و از اجتماع آنها «عزرائیل» (ملک الموت) به طرف ما قدم می گذارد، تمام ثروت ما، مالها و اقوام و پدر و مادر و برادران و خواهران را از دست خواهیم داد. به جزای اعمالمان یعنی اعمالمان را از دست نخواهیم داد. پس تو ای برادر عزیز بکوش و در انجام عمل خود دقت وآنها را اصلاح کن که در آخرت خودت هستی و اعمالت، خودم هستم و اعمالم.
راوی: پدر و مادر شهید ذبیح الله بهاءالدینی
نظر شما