روایتی خواندنی از عنایت شهید علی محمدی پور به زندانی محکوم به اعدام
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۰۶
این اتفاق سه بار پیش آمد، تا اینکه رییس زندان به او گفت حکم اعدامت شکسته شد و به حبس ابد تقلیل یافت. بخشعلی یک راست به سوی بند خودش رفت و جلوی چشم همه ی زندانیان بر عکس شهید بوسه زد.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، حاج علی محمدی پور سال 1338 در روستای دقوق اباد رفسنجان به دنیا آمد. سال 1361 به جبهه اعزام و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد. وی در تاریخ 1365/10/19 در حالی که فرمانده گردان 412لشکر41ثارالله را عهده دار بود، در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
شهید محمدی پور یکی از عارفان جبهه بود و خاطره ای از عنایت شهید به یک زندانی را با هم مرور می کنیم:
سال 1387 فردی به نام "بخشعلی چ" پانصد گرم هروئین را از ایرانشهر به طرف خرم آباد می برد که در رفسنجان دستگیر و حکم اعدام وی صادر می شود.
یک روز یکی از پرسنل زندان، تقویم دیواری که بالایش عکس شهید حاج علی محمدی پور بود را به او داد وگفت: این شهید با کرامتی است بچه ی یکی از روستاهای رفسنجان است، خیلی ها در گرفتاری ها به او متوسل می شوند و مشکلشان بر طرف می گردد. آن روز بخشعلی عکس شهید را روبروی تخت خود، روی دیوار نصب کرد و خطاب به شهید گفت: حاج علی من تو را نمی شناسم، ولی از تو می خواهم نگذاری من اعدام شوم.
از آن روز به بعد بخشعلی هر گاه نماز می خواند دو رکعت نماز نیز به روح شهید هدیه می کرد. یکی از روزهای سال 90 به او اعلام کردند که فردا صبح اعدام خواهی شد.
آن شب تا سحر کسی نفهمید بین او و عکس شهید چه گذشت ولی روز بعد به او گفتند حکم اعدام بخاطر نزدیک بودن به اعیاد مذهبی به تعویق افتاده است. این اتفاق سه بار پیش آمد. تا اینکه قبل از عید رییس زندان به او گفت حکم اعدامت شکسته شد و به حبس ابد تقلیل یافت. بخشعلی یک راست به سوی بند خودش رفت و جلوی چشم همه ی زندانیان بر عکس شهید بوسه زد. پس از چند سال اکنون بخشعلی به زندان خرم آباد انتقال یافته و زندانی با رای باز است. روزی چند ساعت در نانوایی زندان به عنوان شاطر کار می کند و اجازه خروج از زندان و کار کردن در بیرون را نیز دارد.
راوی: برادر زاده شهید
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۵
انتشار یافته: ۵
شهید عزیز من جز خدای تو کسی را ندارم
ازت میخواهم شفاعت مرا پیش پروردگار بکنید و زندگی مرا از خظر فروپاشی نجات بدید امین
سخرانیت رو گوش کردم و کیف کردم
چقدر فهیم و باکمال هستی
دوست دارم ببینمت
یه عشقمی
شما که شفاعت قاتل خود را در اخرت میکنی
مارا هم شفاعت کن