حسین واقعاً ناجی کربلای پنج شد، بچه هایش را که از آن جهنم یک کیلومتر آتش گذشته بودند با آن همه مجروح و شهید، بسیج کرد و به سمت عراقیها یورش بردند.
نوید شاهد کرمان، سردار شهید حسین تاجیک در بهار سال 1342 در روستای شادبهار کهنوج به دنیا آمد و روزهای نوجوانی و تحصیل ایشان همزمان با روزهای گرم و خونرنگ انقلاب همراه بود.
او پس از پیروزی انقلاب به ندای امام انقلاب لبیک گفت و درجبهه ها حضور یافت، عملیات کربلای پنج آخرین سفر حسین به آن خاک مرد آفرین بود. 
در  بهمن ماه سال 1365 دراطراف نهر جاسم، صدای گرم این فرمانده دلاور خاموش شد.
این دلاور کرمانی در عملیات کربلای 5 حماسه ای بی بدیل از خود برجای گذاشت که قسمتی از آن را به نقل از کتاب "انار و آیینه" با هم مرور می کنیم:

"پل حدود یک کیلومتر طول داشت و کاملاً بی حفاظ و عریان بود. هیچ مانعی بر سر راه گلوله باران عراق وجود نداشت. همه ی توپخانه و تانکهای عراق روی این پل قفل شده بود و روی آن آتش می ریخت. واقعاً جهنمی از آتش بود . ما از دور به پل نگاه می کردیم و منتظر کمک بودیم اما هر چیزی یا هر کسی که به پل می رسید منهدم می شد ، آمبولانسی آمد که آن را زدند.  یک نفر برآمد، آن را هم زدند . بعد لندکروزی برای رساندن مهمات آمد که آن را هم منهدم کردند.

اطراف پل یا جنازه ریخته بود و یا مجروحی ناله می کرد . لودری آمده بود که حالا داشت در آتش می سوخت . ماشین مهمات آتش گرفته و مهمات دورنش هم در حال سوختن و انفجار بود . غلغله و معرکه ای ازآتش بود .  در چنین وضعی بود که دیدیم گردانی به پل نزدیک می شود . به سرعت و به دو سمت پل می آمدند. تماس گرفتم و فهمیدم  گردان تاجیک است. 

مدتی قبل با حسین تماس گرفته و گفته بودم :" حسین هرطور که می توانی خودت را برسان ." 
می دانستم که امکان ندارد او نیاید. در هر وضع  و حالی که بود بدون یک ذره تردید می آمد و خودش را به ما می رساند . حالا می دیدم که آنها مستقیم به سمت نابودی می روند . 
با خودم گفتم :" خدایا الان همه اینها روی پل قتل عام می شوند ." 
اما حسین گردان را با شجاعت و مهارت از روی پل گذراند . البته حدود سی، چهل نفر از بچه های گردان شهید و مجروح شدند، اما ما باور نمی کردیم که حتی یک نفر هم به سلامت عبور کند . گردان به ستون از روی پل می گذشت و عراقیها هم که آنها را می دیدند، تمام نیرویشان را روی پل متمرکز کرده بودند تا ،کسی از آن نگذرد. 
هر چه می توانستند آتش می ریختند . گردان حسین وقتی از پل گذشت و به کانالی که ما در آن بودیم رسید ، به سرعت در خط پخش شد . حسین واقعاً ناجی کربلای پنج شد . بچه هایش را که از آن جهنم یک کیلومتر آتش گذشته بودند با آن همه مجروح و شهید ، بسیج کرد و به سمت عراقیها یورش بردند . آن روز ما همه وصیت نوشته بودیم و هیچ امید زنده ماندن نداشتیم . وضع طوری بود که یکبار هلی کوپتر عراقی در بالای سر ما آن قدر پایین آمده بود که وقتی مرتضی، کلوخی از روی زمین برداشت و به طرفش پرت کرد ، کلوخ به هلی کوپتر  خورد . 
ارتباطات ما خیلی بد بود و اصلاً نمی شد جواب بی سیمها را بدهیم . حتی بعضی از گلوله های توپخانه خودمان به سنگر های ما می خورد . در این وضعیت بود که حسین از راه رسید و آرامشی در خط به وجود آورد . آنها چنان شجاعانه جنگیدند که عراق به سرعت عقب زده شد . خط حفظ شد و در دست ما ماند . بعد از آن هم دیگر خط سقوط نکرد . لشکر 27 رسول الله از راه رسید و خط را تثبیت کرد."
                                     
برگرفته از کتاب انار و آئینه "خاطرات سردار شهید حسین تاجیک فرمانده گردان 415 لشکر 41 ثارالله"
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده