زیارت مزار شهید مغفوری در گلزار شهدا
پنجشنبه, ۰۱ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۱
حاج قاسم در سخنرانی اش گفت: ما افتخار می کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که آن قدر در حفظ بیت المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش ،برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد.
نوید شاهد کرمان، کتاب «کریمانه» گزارش دیدارهای خانواده شهدای استان کرمان با رهبر معظم انقلاب در سال 1384 است که در سال 1395 و از سوی انتشارات صهبا، در تیراژ سه هزار نسخه روانه بازار نشر شده است.
در قسمتی از این کتاب که به دیدار مقام معظم رهبری و همراهان ایشان از خانواده شهید مغفوری و گلزار شهدا پرداخته شده است، می خوانیم:
امروز روز چهارمی ست که در کرمان هستیم و قرار است ساعت نه صبح ،مزاحم همسر و فرزند شهید مغفوری بشویم.
دیدار حضرت آقا با خانواده شهید مغفوری ،دیداری ست که در خانه شهید تهامی و به همراه چند خانواده شهید دیگر صورت گرفته .بعد از حرف های عجیب همرزم شهید مغفوری در گلزار شهدا ،تشنگی ام برای شنیدن حرف های همسر شهید مغفوری چند برابر شده . حمید و سید حسین موقع صبحانه ،از حرف هایی می پرسند که همرزم شهید دیروز برایم تعریف کرده.
شروع می کنم به تعریف کردن:
-آن بنده خدا ،قبل از جنگ ،شاگرد،و در زمان جنگ، نیروی شهید مغفوری بود. خاطرات پراکنده ای از شهید مغفوری تعریف کرد. هرچه به ذهنش رسید را برایم تعریف کرد. می گفت:
با شهید مغفوری قبل از انقلاب آشنا شدم، در صف تظاهرات! که آرام آرام ارتباطمان بیشتر و عمیق تر شد و با هم دوست شدیم. از همان ابتدای آشنایی ،مجذوب و مبهوت عبدالمهدی شدم. یک بار در همان ایام قبل از انقلاب ،ارتشی ها زانو زدند و اسلحه هایشان را مسلح کردند تا مثلا مردم را بترسانند و متفرق کنند. عبالمهدی که آن روز جوانی بیست و دو ساله بود ،رفت جلویشان ایستاد و پیراهنش را از تن در آورد.
با دست سینه اش را نشان داد و فریاد زد:بزنید ! بزنید اینجا !
ارتشی های بیچاره مانده بودند چه بکنند !من و چند نفر دیگر که شجاعت عبدالمهدی را دیدیم ،جرئت پیدا کردیم ؛رفتیم کنارش و مانند او ،لباس هایمان را در آوردیم. که فرمانده ارتشی ها دستور داد سرباز ها بلند شوند و کاری به کار مردم نداشته باشند !
این قدر در مسائل اعتقادی با سواد بود که پاسخ همه سوالات و شبهات را می دانست.در هر جمعی قرار می گرفت،محور اعتقادی آن جمع می شدو مسئله ای لا ینحل و مجهول برای جمع باقی نمی گذاشت . به بیت المال و حلال و حرام بسیار حساس بود؛همیشه می گفت:انسان وقتی سقوط می کند که لقمه حرام وارد زندگی اش می شود.
بعد از ازدواج جارو برقی خانه شان را آورد گذاشت در مسجد.وقتی امام جماعت متوجه شد وازچرایی این کارش سوال کرد،جواب شنید:مسجد مهم تر است؛کار ما در خانه با جاروی معمولی هم راه می افتد.
در جبهه ،در سخت ترین عملیات ها ،حاج قاسم سلیمانی –که اعتقاد و علاقه عجیبی به شهید مغفوری داشت-از او خواهش می کردکه بیاید و برای جمع سخنرانی کند.حتما پنج شنبه ها به گلزار شهدا می آمد.می گفت گلزار شهدا نباید خلوت باشد.هر وقت هم می خواست از گلزار خارج شود،بدون آنکه به مزار شهدا پشت کند،عقب عقبی از گلزار خارج می شد.حالا هم مزارش امام زاده ی ست درکرمان.هر کس به کارش گره ای می خورد،می اید اینجاو با توسل به شهید مغفوری،مشکلات را حل می کند.
سید حسین می گوید:(پس آن شهیدی که حاج قاسم می گقت مزارش شفاخانه است ،همین شهید مغفوری بوده.) می پرسم :اخیرا این را گفته؟
-بله همین دو هفته پیش ،که هفته فرهنگی کرمان بود ،بزرگداشت شهدای استان کرمان،در تهران بر گزار شد.حاج قاسم هم یکی از سخنرانهای مراسم بود.آنجا در سخنرانی اش گفت(ما افتخار می کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست ،برای استان کرمان است؛شهیدی که در هیچ شبی نافله شبش قطع نشد.ما افتخار می کنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیت المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش ،برای انتقال او به بیمارستان ، از ماشین سپاه استفاده نکرد.))در گلزار شهدا دائم فکر می کردم که حاج قاسم کدام شهید را می گفت که مزارش امامزاده است.حالا که گفتی ،یادم افتاد شهید مغفوری را می گفت .واجب شد یکبار دیگر به گلزار شهدا برویم.
نیم ساعتی تا اذان ظهر مانده ،عازم گلزار شهدا می شویم تا یک بار دیگر شهید مغفوری را زیارت کنیم . در عرض ده دقیقه ، به گلزار می رسیم. از ماشین که پیاده می شویم ،جمعیتی را می بینیم وسط قبر شهدا ! احتمالا سالگرد شهادت شهیدی ست و برایش مراسم گرفته اند .از یک نفر سراغ مزار شهید مغفوری را می گیریم.
با دست شلوغی جمعیت را نشان می دهد و می گوید((برایش مراسم گرفته اند.)) تعجب می کنیم! اگر برای شهید مغفوری مراسم گرفته اند ،چرا به خانواده اش خبر نداده اند؟ جلو که می رویم ، می بینم برای شهید مغفوری مراسم نگرفته اند ؛بلکه یک زوج کرمانی دارند مراسم عقدشان را بالای سر مزار شهید برگزار می کنند. صحنه خیلی جالبی ست واقعا. سفره عقد طوری چیده شده که نگاه خندان شهید مغفوری ،از درون قابی که بالای مزارش قرار دارد ،رو به سفره عقد باشد. خطبه جاری می شود و زوج کرمانی، زندگی شان را با لبخند شهید مغفوری آغاز می کنند.
منبع: کتاب کریمانه
غیر قابل انتشار : ۲
در انتظار بررسی : ۱۱
انتشار یافته: ۱۳
اونجور عقدی توی آسمونا بسته میشه واقعا
ان شاء الله که ما رو شفاعت کنند