شهیدی که آرزو داشت در جوانی و با بدنی غرق در خون شهید شود/ شهید هوشنگ پروانه
يکشنبه, ۱۱ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۳
ای معبود؛ دوست دارم در جوانی با بدنی غرق در خون به دیدار تو بیایم، بر من منت بگذار و دعایم را بپذیر.
نوید شاهد کرمان، شهید هوشنگ پروانه، یکم مهر 1346درروستای باغبابوئیه ازتوابع شهرستان جیرفت زاده شد. تا پایان مقطع راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی درجبهه حضور یافت. یازدهم تیر1365درمهران براثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید هوشنگ پروانه:
بسم الله الرحمن الرحیم
درود خدا بر رسول خدا حضرت محمد (ص) و بر ائمه اطهار که شیوه ی زندگی کردن را به ما آموختند
درود خدا بر اولیاء خدا و جانشینان بحق حضرت مهدی (ع) بخصوص حضرت خمینی که با دوران پر پار زندگی خود اسلام را رونق دیگر بخشیده و مایه ی افتخار و مسلمین شد و شرف را یرای ما به ارمغان آورد
معتقدم که هیچ معبودی به جز الله نیست و تنها اوست که شایسته ی ستایش و پرستش است و شهادت می دهم محمد (ص) رسول خدا و فرستاده خداست.
ای خدای بزرگ آنطور که تو خواستی من بندگی نکردم هر جا نگاه میکنم الطاف و رحمت تو را می بینم تو را به وحدانیتت قسم در روز قیامت مرا به پای میز محاکمه نکشان من طاقت ندارم در مقابل ائمه اطهار علیه السلام خجالت بکشم همانطور که در دنیا برای من ستار العیوب بودی در آخرت هم باش ،ای خدای بزرگ من با همه گناهانم دوست دارم سرباز امام زمان باشم گرچه لیاقت سربازی را ندارم اما ناامید از رحمت تو نیستم .
ای معبود دوست دارم در جوانی با بدنی غرق در خون به دیدار تو بیایم بر من منت بگذار و دعایم را بپذیر.
ای پدر و مادر عزیز و مهربانم من هیچوقت زحمات طاقت فرسایی که برایم تحمل کرده ای از یاد نمی برم.
ای مادرصورت تو بخاطر زحماتی که برای من کشیده ای چروک خورده است و قامتت خمیده گشته است دوست داشتم در کنارت باشم، اما بخاطر اینکه اسلام را یاری کنم و وقتی برای خداحافظی آمدم گفتی اسلام پشت و پناهت باد.
در روز عاشورا هم وقتی علی اکبر برای خداحافظی آمد امام حسین به پسرش نگفت برو بلکه فرمودند امیدوارم که از دست جدم سیراب شوی یعنی ای فرزندم اجازه ی میدان به تو دادم امام حسین (ع) در موقع خداحافظی علی اکبر گریه نکرد وقتی مقداری دور شد اشک بر روی محاسن مبارکشان جاری شد تو هم ای پدر و مادر گرامی و مهربان من در موقع خداحافظی اشک از شما ندیدم که بریزد اما یقین دارم بعد از رفتن من عقده ی دلتان را با گریه یتان باز کردید.
من هم خدا می داند گاهی از فراق شما اشک می ریزم و دوست دارم در کنار شما باشم اما چه کنم که دنیای ظلم جوری بر سر اسلام عزیز حمله ور شده است و میخواهد دین اسلام را نابود سازد. امروز درندگان پرورش یافته اند که از هیچ ظلم و جنایتی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود دریغ ندارند، آنها حاضرند همه ی هستی را نابود کنند و خودشان به عیش و نوش بپردازند کینه و دشمنی آنان اختصاص به زمان ما ندارد.
از همان روز اول حضرت محمد(ص) ندای توحید را در مکه سر داد به مخالفت برخواستند و تا می توانستند او را آزار و اذیت کردند و کمتر روزی بود که برای خاموش کردن چراغ اسلام فتنه بپا نکنند هر چه قدرت داشتند جمع آوری می نمودند و به مسلمانان می تاختند آن صدیقه طاهر حضرت زهرا(ص) را آنطور در جوانی به شهادت رساندند و علی (ع) را خانه نشین کردند و سرانجام در محراب عبادت به شهادت رساندند،حسن (ع) وحسین(ع) را آنگونه به شهادت رساندند..
امیدوارم که تو ای پدر و مادر حلالم کنید و رسالت زینبی را به خواهرانم گوشزد کرده و خانواده را در راه فداکاری اسلام و یاری کردن امام تربیت کنید.
پدر و مادر از همینجا دستتان را می بوسم و از خدا برایتان طلب یاری و صبر می کنم و انتظلر دارم از کسانی که به دیدارت می آیند بخواهید که به شما تبریک بگویند ضمنا اگر لیاقت شهادت را پیدا کردم جسدم را در باغباغوئیه کنار مرقد پاک شهیدان دفن کنید و در هر کاری خدا را فراموش نکنید چون هر کار مشکلی که داشته باشید با خدای بزرگ در میان بگذارید و آن یکتا کارها را آسان می کند.
پدر و مادر و برادر و خواهر و قوم و خیش اگر از من بدی دیدید به بزرگواری خودتان ببخشید.
بارخدایا از گناهان من رو سیاه درگذر که من جز به رحمت و مغفرت عظیم تو به چیزی امید ندارم
14/11/64
منبع: پرونده فرهنگی شهدا
نظر شما