خدایا! این قربانی را از من قبول کن
يکشنبه, ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۷
پدر روی تابوت را باز کرد، وقتی چهره ی آرام محمد را میان تابوت دید، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:«خدایا ! این قربانی را از من قبول کن.»
نوید شاهد کرمان، "پدر چشم به راه محمد بود. هر وقت شهدا را به بنیاد می آوردند، او به آنجا می رفت. یک روز تعدادی شهید به معراج شهداء آوردند.
وقتی پدر با خبر شد، به بنیاد رفت. محمد هم در بین شهداء بود، اما ما بی خبر بودیم. پدر که وارد بنیاد شد، عده ای به خیال اینکه او با دیدن جنازه ی محمد، شوکه می شود و دوام نمی آورد، تابوت را برداشتند و جای دیگری گذاشتند. یکی از اهالی، جلو آمد و به قصد سنجیدن روحیه ی پدر به او گفت:« شیخ حسین! شنیده ای پسرِ برادرت شهید شده؟»
او گفت:« پسرِ خودم و یا پسرِ برادرم ، چه فرقی می کند؟! او هم مثل پسرِ خودم است.» آنها وقتی روحیه ی قوی پدرم را دیدند، او را کنار تابوت بردند و خبر شهادت محمد را به او دادند.
پدر روی تابوت را باز کرد، وقتی چهره ی آرام محمد را میان تابوت دید، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:« خدایا ! این قربانی را از من قبول کن.»
راوی: خواهر شهید
منبع: ره یافتگان کوی یار
شهید محمد میرزایی/ دهم فروردین 1348 در روستای ارجمندیه از توابع شهرستان زرند به دنیا آمد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و در بیست و سوم خرداد 1367 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
نظر شما