رزمندگان امانت مردم هستند/ شهید سيدحميد ميرافضلي
يکشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۵۹
سيدحميد فرمانده بود ولي قبل از عمليات براي شناسايي، خودش ميرفت و طوري برنامهريزي ميكرد كه گردان كمترين تلفات را داشته باشد. میگفت: «اين رزمندگان امانت مردم هستند در دست ما و خدا كند كمتر تلفات داشته باشيم.»
نوید شاهد کرمان، "عمليات خيبر بود، سيدحميد را ديدم كه پا برهنه ميرفت، گفتم: «باز كه پا برهنهاي!» جوابي نداد. يكي از شاخصهاي سید حميد پابرهنه بودنش بود، يك دست لباس و يك دست اوركت مستعمل هم داشت و يك چفيه.
سيدحميد با آنكه مسئوليت محور را به عهده داشت ولي دوشادوش رزمندگان زحمت ميكشيد. دهلاويه بوديم، قرار بود كه كانال كنده شود، كار بسيار شاق و غيرقابل تحملي بود، آن هم به خاطر گرماي شديد و پشههايي كه نيش زجرآوري داشتند. من خودم با آن كه بچۀ اهواز بودم طاقت نداشتم و نميرفتم، با اين حال سيدحميد با آقاي جعفرنيا و چند رزمنده ديگر كانال ميكندند و شكايتي نداشتند.
دشمن بعثي با تانكهايش پيش آمده بود تا نزديكيهاي خاكريز ما، سيدحميد با همراهي جعفرنيا در سنگر كوچكي كه داشتند به مقابله با پاتك عراقيها، شروع به شليك آر.پي.جي كردند و آنقدر مقاومت كردند كه دشمن مجبور به عقبنشيني شد. براي من غيرقابل باور بود كه سيدحميد و جعفرنيا بتوانند به تنهايي پاتك دشمن را جواب بدهند. هر چند كه از گوش هر دو نفر خون ميآمد اما آنان توجهي نداشتند.
سيدحميد فرمانده بود ولي قبل از عمليات براي شناسايي، خودش ميرفت تا از نزديك ببيند كه كجا بايد عمليات بشود و طوري برنامهريزي ميكرد كه گردان كمترين تلفات را داشته باشد. میگفت: «اين رزمندگان امانت مردم هستند در دست ما و خدا كند كمتر تلفات داشته باشيم.» قبل از عمليات كاملاً نيروهايش را توجيه ميكرد و خودش پيشاپيش نيروهايش حركت ميكرد.
عمليات بيتالمقدس بود، از شدت گرما، بيطاقت شده بوديم، زمين داغ بود. قرار بود پاسگاه طلويه را از دست دشمن بعثي آزاد كنيم، سيد فرمانده گردان بود، دوشادوش رزمندگان ميجنگيد، كفش به پايش نبود، برايش كتاني آوردم قبول نكرد و پابرهنه ادامه داد تا آن كه پيروز شديم. به شكرانه پیروزی بر روي آسفالتهاي داغ به نماز ايستاد.
راوی: محمود احمدي، همرزم شهيد
....................
سلام مرا به جدت برسان
سيدعليرضا برادر بزرگتر سيدحميد بود كه به شهادت رسيد.بعد از شهادت سیدعلیرضا، سيدحميد خيلي گريه ميكرد. به او گفتم: «پسرم گريه نكن، شما كه عزيزتر از اولاد امام حسين(ع) نيستيد، همه شما بايد شهيد شويد. بايد بجنگيد تا اسلام زنده بماند.» وقتي كه اين حرفها را از من شنيد، آرام شد. خود من باعث جبهه رفتن سيدحميد شدم و او نيز كه بسيار شجاع و پُر جرات بود، داوطلبانه به جبهه عزيمت نمود.
زماني كه سيدحميد به شهادت رسيد و در معراج به ديدارش رفتم، گفتم: «عليك سلام مادر، به آرزويت رسيدي، خوشا به سعادتت.» گريه نكردم و گفتم: «برو مادر، برو به سلامت، سلام مرا به جدت برسان.»
راوی: مادر شهيد
شهید سید حميد میرافضلی در هفدهم بهمن ماه 1335 در شهرستان رفسنجان دیده به جهان گشود.
با شروع عملیات خبیر و در پی حضور لشکر ثارالله در جزایر مجنون ، سید حمید که به چند و چون منطقه به خوبی واقف بود همراه رزمندگان این لشکر در منطقه حضور یافت تا در آخرین نبرد در زندگی خود ، چهرۀ مردانه اش را باخون سرخ پیشانی اش رنگین سازد.
و سرانجام روز 22 اسفند سال 1362 به همراه سردار شهید حاج ابراهیم همت فرماندۀ محبوب لشکر محمد رسول الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
نظر شما