
نوید شاهد قزوین:
خاطرات
مادر روزت مبارک!
مادر شهید: روز مادر بود. همهی دخترها و پسرهایم به دیدنم آمدند. روز خوبی
بود. بعد از رفتن آنها، دلم گرفت. یاد پسرم «حسن» افتادم. توی دلم گفتم:
«خدایا! چی میشد پسر عزیزم، «حسن» هم به دیدنم میآمد و روز مادر را در
کنارش بودم.»
شب با همین فکر به خواب رفتم. در عالم رؤیا دَرِ خانه به صدا در آمد. به
طرف در رفتم. در را باز کردم. پسرم را ـ که سوار بر اسب بسیار زیبایی و با
لباس سبز رنگ و بویی معطر و با چهرهای نورانی، در حالی که سبزپوش دیگری
در کنارش ایستاده بود ـ دیدم. به من سلام کرد و گفت: «مادر! به دیدنت
آمدهام. روزت مبارک!
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین