«در یکی از ایستگاههای بازرسی کلیه وسایل شخصی ما را میگرفتند، من از صف عقب که در آن ایستاده بودم میدیدم که برای گرفتن ساعت میگفتند دستهایتان را بالا بگیرید من هم که یک ساعت مچی همراه داشتم بلافاصله ساعت را از دستم باز کرده و به مچ پایم بستم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «سید ضیاء میرصادقی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۲۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵
خاطرات روحانی شهید محمد حسن ابراهیمی؛
بردار روحانی شهید محمد حسن ابراهیمی نقل می کند: یک پزشک مسیحی اهل کلمبیا که از دوستان شهید بوده و تحت تأثیر معارف اهل بیت(ع) بود. گویا مشکلی برای اشتغال داشته که به شهید ابراهیمی میگوید. شهید ابراهیمی در پاسخ به مشکلش گفته: ما در مکتبمان چیزی به نام «توسل»داریم. سپس مطلب را توضیح میدهد و حدیث «کسا» را برایش میخواند و معنا میکند...»
کد خبر: ۵۸۷۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز 50 درصد «عیسی خادمی» میگوید: به دلیل سن کم، فرمانده اجازه نمیداد به جبهه بروم اما با اصرار و تلاش خودم، سوار اتوبوس شدم و برای دوره آموزشی به بندرعباس رفتم. پس از آن نیز به اهواز اعزام شدم. همین نوجوانان ۱۳ ساله، مثل شهید حسین فهمیده بودند که به جبهه رفتند و باعث پیروزی ما شدند.
کد خبر: ۵۸۷۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵
کتاب «بینقابان» به اهتمام «سولماز سبزی» گردآوری و تالیف شده است که به صورت خاطرات ی از شهدای استان هرمزگان میباشد.
کد خبر: ۵۸۷۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با پدر بزرگوار شهید «عبدالرضا فلاح مهرجردی» به مصاحبه پرداخته است. پدر بزرگوار شهید بیان کرد: «فرزندم گفت به جبهه می روم تا پشتیبان امام خمینی (ره) باشم و شب عید برمیگردم که شب دهم فروردین خبر شهادتش را به ما دادند.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۸۷۱۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
از شما دعوت میکنیم نظارهگر فیلمی با روایت سنگ قبر عجیب گلزار شهدای قزوین باشید.
کد خبر: ۵۸۷۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
«اصرار داشت که حتماً به دیدار مراجع تقلید هم برویم موفق شدیم به دیدار آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی برویم. در این سفر فرزندش غلامرضا را هم آورده بود. میگفت اینها سربازان آینده امام هستند. باید از همین کودکی با مفاهیم و معارف اسلام آشنا شود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «مسیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۷۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
خاطرات شهید غلامحسین سجادیزاده:
چند ماه بعد از عملیات والفجر ۸ به اتفاق سید غلامحسین به خط مقدم در شمال شهر فاو اعزم شدیم. به خاطر شرایط خاص و ارتفاع کم سنگرها مجبور بودیم نمازهایمان را نشسته بخوانیم اما در این شرایط شهید سجادی زاده ...» ادامه خاطرات را در متن خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
«حدود ۴۰۰ اسیر پشت سرش میدویدند. بعد از مدتی یکی یکی از نفس میافتادند. آخر سر فقط خودش میماند که هنوز با قدرت میدوید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۷۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۲
خاطرهای به مناسبت سالروز شهادت شهید «محمد مقصودلوراد» منتشر می شود
نور محمد تربتی نژاد دوست و همکلاسی شهید «محمد مقصودلوراد» نقل می کند: یکی از دانشجویان گم شده محمد بود. دانشجویان شروع به سرکشی به اورژانس ها و بیمارستان های مشهد نمودند، تا اینکه محمد را در اورژانس بیمارستان قائم یافتند. او از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. محمد پس از حدود سه ماه بستری در بیمارستان بدلیل شدت جراحت در دوم اسفند ماه ۱۳۵۷، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و او اولین کبوتر پر پر شده حرم بود.
کد خبر: ۵۸۷۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید یارعلی درباره همسرش گفت: خودش در خواب دیده بود که شهید میشود برای همین بیقرار رسیدن به شهادت بود.
کد خبر: ۵۸۶۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۲
روایتی خواندنی از برادر شهید«علی محمد بهبود»
برادر شهید می گوید: علیمحمد به من گفت: «اگر شهید شدم، از تو حلالیت میطلبم.» او شب عملیات راهی خط مقدم شد و صبح روز بعد، دیگر در میان ما نبود.
کد خبر: ۵۸۶۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۱
مادر شهید «محمد آهنگری دارابی» میگوید: «کمک به دیگران خصوصا کمک به رزمندگان، شوخ طبعی او و لبهای همیشه خندان او با مردم، نقش آفرینی کردند و از او یک شخصیت بی نظیر و متفاوتی ساختند.»
کد خبر: ۵۸۶۸۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۱
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «45»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «به خرم آباد تماس گرفتم، فاصله بين ملاير تا خرم آباد بايستی با توجه به مسافت در مدت حدود 3 ساعت تا 3:30 ساعت طی شود، ولی از حرکت آنها بيش از 5 ساعت گذشته بود اما هنوز نرسيده بودند....» قسمت چهل و پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۵
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «44»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «چشمهای در فاصله 200 الی 250 متری پايگاه در قسمت جنوب قرار گرفته و مرکز تجمع جمعی از سربازان جهت شستشو و نظافت خود شده است، البته تامين آنها هميشه رعايت میشد و اشکالی از اين نظر جز خطر مين وجود نداشت...» قسمت چهل و چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۸۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
گفتگویی با مادر شهید «اسحاق مراقی»
«از شهادت فرزندم راضی هستم و امید دارم که در آخرت دستم را بگیرد و شفاعتم کند. همین که پسرم توانست در حساسترین لحظه دفاع از انقلاب اسلامی، راه درست را انتخاب کند و در مسیر احیای ارزشهای دین اسلام و انقلاب گام بردارد و نقشآفرینی کند، برای من افتخار بزرگی است ...» آنچه میخوانید ناگفتههای مادر شهید «اسحاق مراقی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۶۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰
پدر شهید «احمدرضا شکوری» نقل می کند: احمدرضا می گفت ما نباید امام را تنها بگذاریم و باید خط راه امام را ادامه بدهیم تا پیروز بشویم و دشمن را از کشور و خاک ایران دور کنیم.
کد خبر: ۵۸۶۸۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «43»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ديد به علت مه غليظ بسيار محدود است و دستورات لازم برای هوشياری بيشتر سربازان داده شد چون درگيریها بيشتر در هوای بد و ديد محدود به وجود مي آمد...» قسمت چهل و سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «42»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «4 فروند هليکوپتر آمدند و نفراتی که مرخصی بودند با خود آوردند، تعدادی هم از درجه داران بالا يا پايگاه 4 با آنها آمدند...» قسمت چهل و دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۸۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۳
خاطره خودنوشت شهید رستمی قسمت «41»
شهيد «هوشنگ رستمی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «محل گلولههای دشمن را که به سمت پايگاه دوم رها میشد، میديدم که با توجه به محل آنها آنها را زير خمپاره 81 گرفتم، پايگاه آنها از من درخواست روشن کردن منطقه را نمود...» قسمت چهل و یکم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۸۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۲