وصیت نامه شهیدی که به دست کومله ها ترور شد
پنجشنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۵۶
پدر جانم اگر من در اين راه موفق شدم به اين افتخار نائل گشتم، شماها در راه خدا صبر كنيد ودشمن را شاد نكنيد، اگر من شهيد شدم شما احساس غرور كنيد، يك بار خداى ناكرده احساس ناراحتى نكنيد و در راه خدا صبر كنيد.
نوید شاهد کرمان، شهید اکبر خلیلی/ یکم فروردین 1336در روستای باب هویز از توابع شهرستان زرند به دنیا آمد. او تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدایی ادامه داد، سپس درس را رها کرد و عازم خدمت سربازی شد. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. پنجم بهمن 1359در مهاباد بر اثر درگیری با گروههای ضد انقلاب به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زرند واقع است.
مروری بر وصیت نامه شهید اکبر خلیلی:
بسم الله الرحمن الرحيم
بارى پدر جان شما هم اگر از راه لطف ومرحمت جوياى حال اينجانب بوده باشيد تا كنون نعمت سلامتى بر قرار است بعد هم به اميد خداى بزرگ پدر جان لازم دانستم ييك چند جمله اى براى شما بنويسم اميدوارم شما هم نا راحت نشويد.
پدر جانم اگر من در اين راه موفق شدم به اين افتخار نائل گشتم اميدوارم كه شماها در راه خدا صبر كنيد ودشمن را شاد نكنيد، من از آن پدر مهربان انتظار دارم اگر من شهيد شدم شما احساس غرور كنيد، يك بار خداى ناكرده احساس ناراحتى نكنيد ودر راه خدا صبر كنيد خدا به شما صبر عنايت فرمايد، ان شاء الله باز خدمت همسر وپدر ومادر عيالم سلام عرض مى كنم، اميد وارم شما هم در راه خدا صبر كنيد وخدا به شما عمر دهد ان شاءالله.
خدمت برادرانم وخانواده هاشان سلام عرض ميكنم ،خدمت خواهرانم با خانواده هايشان سلام عرض مى كنم وهمه شما را به خداى بزرگ مى سپارم ،اميدوارم شما هم من را ببخشيد من همه شمارا به خداى بزرگ مى سپارم باز پدر جان اگر من موفق شدم اينها را كه مى نويسم در نوار ضبط مى كنم اگر نشدم من چند كلام مدرك است چون كه ما درگيرى داريم به اميدخدا ديگر عرضى ندارم واز شما خداحافظى مى كنم وهمه شما را به خدا مى سپارم.
شهید اکبر خلیلی به روایت برادر شهید:
اکبر چند ماموریت به چابهار رفت، سپس راهی کردستان شد. وقتی به مرخصی آمد، فرزند اولش 15روزه بود. رفتوآمدهای اکبر به کردستان دو سال طول کشید. کردستان شرایط سختی داشت. یکبار 12 ساعت توسط کومله گروگان گرفته شد. اکبر به آنها گفته بود که من فقط یک سرباز هستم و در نهایت با وساطت فرماندهی او را آزاد کردند.
آخرین باری که به مرخصی آمد، مدام میگفت: «کوملهها رحم ندارند. اگر پاسدارها را اسیر کنند، به بدترین روش آنها را میکشند، چشم پاسدارها را در میآورند و هر چشم را 20000 تومان به بعثیها میفروشند.»
از اقوام خداحافظی کرد و به کردستان رفت. زمان خداحافظی گفت: «من برای امنیت و آسایش شما به جبهه میروم.»
بیستوپنج روز بعد، اکبر در درگیری با کومله زخمی شد. چندین ساعت همرزمانش از او بیخبر بودند تا اینکه متوجه شدند، اکبر به شهادت رسیده است. چند روز بعد از طریق سپاه خبر شهادتش به ما رسید.
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
روحت شاد دایی