خمپاره نجات بخش!
چهارشنبه, ۰۹ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۰۱
ناگهان صـداي فـرياد و هياهوي عراقي ها درميان صداي انفجار گلوله ي خمپاره اي که ميان شان به زمين خورد، گم شد . نمي دانم آن خمپاره را کدام فرشته ي نجاتي فرستاد.
نوید شاهد کرمان، "روزي به اتفاق مهدي شفازند و برادري با نام مستعار حمزه، براي شناسايي به سوي تنگه ي ابوغريب حرکت کرديم . ماشين جيـپ را پشت تپه گذاشتيم و از ارتفاع بالا رفتيم. همين که به بالاي تپه رسيديم، چشمم به سربازان عراقي که از خودرو پياده شده بودند، افتاد. براي اينکه ديده نشويم، تصميم به مراجعت گرفتيم. به طرف جيپ دويديم. بايد سـريع حرکت ميکرديم تا صداي موتور ماشين به گوش عراقي ها نرسد. وقتي به جيـپ رسيـديم، پشت فرمان نشستم و سويچ را چرخاندم . ماشين استارت زد، ولي موتور روشن نشد. چند بار امتحان کردم فايده اي نداشت. در حال نااميدي، حمزه گفت: «با آرامش آيت الکرسي بخوان . ماشين روشن مي شود.» با تعجب پرسيدم: «مگر ماشين مي فهمد ؟» گفت: «بله مي فهمد، اجسام داراي شعور هستند.» آيت الکرسي خواندم و استارت زدم . ماشين روشن شد و حرکت کرديم.
راوی: جواد رزم حسيني
**ابراهيم هندوزاده و تقي ابوسيدي و محمدرضا مرادي درعمليات بيت المقدس ، مسئوليت شناسايي محور دوكوهه را به عهده داشتند . ساعت ها در آفتاب داغ راه مي رفتند و باتلاقها و نيزار ها را شناسايي مي كردند . پشه ها و خارهاي منطقه معروف بود . از شناسايي كه بر مي گشتند روي زمين مي نشستند و مدت ها خارها را از پاهايشان بيرون مي آوردند . بعد هم پتو را روي سرشان ميكشيدند و عرق ريزان مي خوابيدند. ابتدا به آنها مي خنديديم، ولي بعداً متوجه شديم تنها راه فرار از پشه ها همين است . گر چه از گرما خواب نمي رفتيم، ولي از نيش پشهها در امان بوديم .
راوی: عليرضا زرم حسيني
**براي شناسايي نيزار، ازحاشيه ي باتلاق آهسته عبور ميکرديم. ناگهان يکي ازپشت سرفرياد زد: « قف. » به کمين عراقي ها افتاده بوديم. ديده نمي شدند. ايستاديم. نميدانستيم چه بايد بکنيم. چند سرباز عـراقي ازروبه رو به سـوي ما آمدند. کاملا محاصره شديم. ناگهان صـداي فـرياد و هياهوي عراقي ها درميان صداي انفجار گلوله ي خمپاره اي که ميان شان به زمين خورد، گم شد . نمي دانم آن خمپاره را کدام فرشته ي نجاتي فرستاد. آسمان را روشن کرد. سوت کشان پايين آمد وعراقي ها را فراري داد . به سرعت شروع به دويدن کرديم و قبل از اينکه عراقي ها به خود بيايند، از منطقهي خطر دورشديم . "
راوی: علي زنگي آبادي
منبع: کتاب شناسایی
نظر شما