شهیدی که بدون مدرک وارد دانشگاه شد!
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۰۰
در وصیت نامه شهید غلامعباس پاینده آمده است: خود را به عنوان فرزندی مسئول در برابر این میهن اسلامی دانستم و برای لبیک گفتن به امام بزرگوار راهی جبهه های جنگ شدم و بدون مدرک وارد دانشگاه الهی شدم.
نوید شاهد کرمان، شهید غلامعباس پاینده/ بيستمآبان 1342، در روستاي گلوئيه اسفندقه از توابع شهرستانجيرفت متولد شد. دانشآموز سال چهارم متوسطه بود، به عنوان بسيجيدر جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، در شرق رود دجله بر اثر اصابت گلوله شهيد شد. پيكر وي مد تها در منطقه برجا ماند و بيست و پنجم مهر 1375 ، پس از تفحص در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاك سپرده شد.
وصیت نامه شهید غلامعباس پاینده:
بسمه تعالی
با سلام بر مهدی(عج)، با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا امام خمینی رهبر عظیم الشان و امید مستضعفان سراسر گیتی و سلام بر رزمندگان سلحشور و مقاوم جبهه های حق علیه باطل و حماسه آفرینان کفر ستیز ارتش اسلام که با آمیختن ایمان و تقوی و معنویت با شجاعت و سلحشوری و مقاومت، جبهه های پرشکوهی از عشق و ایثار در سنگرهای دفاع از انقلاب اسلامی می آفرینند.
درود بر شهدای گرانقدر که با نثار خون خویش در پای نهال انقلاب اسلامی آنچنان استحکام و قوامی بدان بخشیدند که هیچ قدرت شیطانی یارای مقابله با آن را ندارد و سلام بر جانبازان عزیز انقلاب اسلامی که با هدیه بخشی از اندام خویش به پیشگاه خداوند متعال صداقت و ایمانشان را به ملسه ظهور رساندند.
سال سوم دبیرستان بودم. با آن همه رنج و فقر مالی که داشتیم، با این حال پدرم مرا از مدرسه منع نکرد و مرا فرستاد دنبال طلب علم و بعد از اینکه سال سوم رسیدم، داشت مدت دو سال و چند ماه از جنگ تحمیلی عراق به سرسپردگی آمریکا به ایران می گذشت و می دیدیم و می شنیدیم از رسانه های گروهی که این متجاوز چگونه مردم بی گناه و بی دفاع و طفلهای شیرخوار میهنمان را با موشک های ساخت کشورهای شیطانی می زنند. در این صورت خود را به عنوان فرزندی مسئول در برابر این میهن اسلامی دانستم و برای لبیک گفتن به پیام حسین، حسین زمان یعنی امام بزرگوار راهی جبهه های جنگ شدم و بدون مدرک وارد دانشگاه الهی شدم و خدا را هزار مرتبه شکر کردم که چنین لیاقتی نصیبم کرد.
گرچه گناهکار بودم ولی همانطور که خداوند فرموده در قرآنش«من توبه پذیر هستم» باز ناامید نشدم و به این کربلای حسینی روانه شدم که شاید عنایتی فرماید و حال ای پدر و مادر مهربانم این وصیتنامه من پس از شهادت است. قبل از اینکه این سعادت نصیبم شود، من شروع کرده ام و امیدوارم بتوانم با یک پیروزی کامل یا جزئی برای خدا و اسلام و قرآن جان بی ارزشم را به الله آفریننده خود تسلیم نمایم.
امیدوارم بتوانم برای شما یک فرزند نیکو و صالح بوده باشم. از شما می خواهم پس از شهادتم هیچگونه گریه و زاری نکنید بلکه خوشحال باشید. زیرا من پیروز شدم و به آرزوی خود رسیدم و امیدوارم برادران و دوستانم بعد از من بتوانند با پایداری از مرز و بوم، این کشور اسلامی را از دست دشمنان پلید و کافر پاک گردانند. شما را به نماز سفارش می کنم و دوری از گناهان و ایثار داشتن. مادر جان هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی و یا اینکه بر سر قبر من بیایی آن لحظه به فکر کربلای حسین(ع) باشی که در آن زمان با کافران و ستمگران برای پابرجا ماندن اسلام و آزادی تمام مسلمانان از زیر سلطه یزید جنایتکار و جانی چگونه جان خود و فرزندان عزیزشان را دو دستی تقدیم حق تعالی نمود.
مادر مگر علی اکبر، قاسم و سرباز شش ماهه اش در عاشورا در کربلای امام حسین شهید نشدند. مگر حضرت عباس دو دستش را از خود جدا نکردند؟ پس من که از آن بزرگواران بیشتر نیستم، بلکه یک بنده گناهکارم. و شما ای خواهرانم و برادرانم امیدوارم پس از من برادرانم رهروان امام حسین و خواهرانم زینب گونه باشند عمل آنها فقط برای خدا باشد. در پایان از پدر و مادرم اکیدا درخواست حلالیت دارم.
نظر شما