خاطراتی از شهید محمد طایی/ بازداشت به جرم مسخره کردن شاهنشاه!
شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۰۱
ناگهان صداي خنده سکوت ميدان صبحگاه را شکست. همه با تعجب به شخصي که هنوز مي خنديد، نگاه کردند. محمد طائي به جرم مسخره کردن شاهنشاه به زندان افتاد و تا پايان دورهي آموزشي آزار و اذيت شد .
نوید شاهد کرمان، " سن و سالي نداشتم. در انجام يکي از فرائض ديني سهل انگاري کرده بودم. محمد دستم را گرفت و به طرف چراغ علاءالدين که وسط اتاق روشن بود، برد. آن را به چراغ نزديک کرد. گفتم: « چه کار مي کني؟! دستم سوخت .» گفت: « گرماي اين چراغ خيلي کمتر از گرماي دوزخ است؛ اگر از آتش ميترسي، پس چرا سهل انگاري مي کني؟» آن موقع دانش آموز دورهي ابتدايي بود.
*** 5 ساله بود. همه دريک اتاق کوچک زندگي مي کرديم. ماه مبارک رمضان آهسته و آرام براي خوردن سحري بيدار ميشديم. در سکوت ،بدون آنکه برق اتاق را روشن کنيم، سفره را مي انداختيم. محمد کوچولو خوابيده بود و دلمان نميآمد مزاحم خوابش شويم. همينکه کنار سفره مي نشستيم ، سرش را از زير پتو بيرون مي آورد. بلند مي شد و پس از شستن دست و صورت کنار سفره مي نشست و سحري مي خورد. روزه اش را تا ظهر افطار نميکرد. با وجود آن که هوا گرم بود، امکان نداشت حتي يک جرعه آب بنوشد. روزهي کله گنجشکي مي گرفت .
*** معلم بد اخلاقي در دبيرستان ما تدريس مي کرد که به رعايت مسائل شرعي توجهي نداشت. دست بچه ها را ميگرفت و آنها را از کلاس اخراج مي کرد. يک روز خطاب به ايشان گفتم: « شما نامحرم هستيد، نبايد دست دانش آموزان دختر را بگيريد.» از آن جايي كه در زمان حکومت شاه مسئولان به اين مسائل اعتنايي نميکردند آن معلم هم توجه نکرد. کار به مدير دبيرستان کشيد. با کمال تأسف مدير از معلم پشتيباني کرد و به مـدت يک هفته از دبيرستان اخراج شدم. خبر به محمد رسيد . به دبيرستان رفت و با مدير و معلم گفتگو کرد. با وجود آن که هنوز خيلي جوان بود، ولي چنان اطلاعات کامل و نفوذ کلامي داشت که مدير ومعلم تاثير قرار گرفتند و پس از معذرت خواهي ، به دبيرستان برگشتم.
*** سال 1352 دوره آموزش سربازي را در پادگان گرگان ميگذراند، هنگام مراسم صبحگاه همه خبردار ايستاده بودند ، صدايي شنيده نميشد . فقط صداي افسري که مراسم را اجرا ميکرد ، به گوش ميرسيد. صبحگاه به پايان نزديک مي شد. حالا فقط مانده بود مجري نام شاهنشاه را بر زبان بياورد و حاضران با فرياد: « جاويد. جاويد. جاويد. » مراتب عشق و عـلاقهي خود را به رژيم شاهنشاهي نشان دهند. صداي افسر در بلندگو پيچيد: « شاهنشاه آريا مهر .........» ناگهان صداي خنده سکوت ميدان صبحگاه را شکست. همه با تعجب به شخصي که هنوز مي خنديد، نگاه کردند.
محمد طائي بود. به جرم مسخره کردن شاهنشاه به زندان افتاد و تا پايان دورهي آموزشي آزار و اذيت شد.
منبع: کتاب "افطار سرخ"
نظر شما