آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک میگوییم
پنجشنبه, ۰۳ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۳۶
شهید «ناصر فولادی» یک پارچه بسیار بزرگ آماده کرده بود که بالای مسجد جامع خرمشهر نصب شد. روی آن نوشته شده بود: «آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک میگوییم» . تیپ ثارالله.
نوید شاهد کرمان، در روزهایی که خرمشهر زیرآتش بود و رزمندگان از شهر دفاع میکردند، تمام راهها به مسجد جامع ختم میشد. آنجا قلب تپندهی خرمشهر بود. هرکس سلاح، مهمات و آب و غذا میخواست به مسجد جامع میرفت. هر جا نیاز به نیرو داشت، از مسجد جامع کمک میطلبید. هماهنگی بین نیروها و پایگاهها از طریق مسجد جامع انجام میشد. در مسجد، خواهران به پخت و پز مشغول بودند و جیرهی جنگی آماده میکردند تا مدافعین خستهی شهر را یاری کنند.
-از کتاب خرمشهر
تانک و پیرمرد
صدای انفجار و ناله و فریاد از هر طرف بلند بود. جنازه افراد ناشناخته در گوشه و کنار پراکنده بود. در این حال از میان دود و آتش مردی با اُبهت به ما نزدیک شد و با صدای بلند گفت: ای ستمگران، ای بزدلان چه میخواهید؟ به خاطر دارم که سرگرد اسماعیل مخلص الدلیمی فرمانده گردان اول لشکر سوم با تانک به سوی آن پیرمرد رفت. پیرمرد خواست از این وضعیت نجات پیدا کند و با قدرت هرچه تمام شروع به دویدن کرد، اما نتوانست و بر روی زمین افتاد و شروع به غلتیدن کرد. تانک پیکر شریف او را بلعید و آن پیرمرد به مشتی گوشت و خون چسبیده به زمین تبدیل شد.
-از کتاب جنایتهای ما در خرمشهر
اینجا چه میخواهید؟
به خاطر دارم که ستوانیار (ترکی احمد) همراه با پنج سرباز در مقابل خانهای ایستاد و با لگد به در خانه زد و با زور وارد خانه شد و فریاد زد: دستها بالا.
زن جوانی گفت: برای چه، چه میخواهید؟
ستوان یار گفت: طلا میخواهم.
آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد، اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربهای به سر آن زن زد و او را نقش زمین کرد. آنگاه همه افراد خانواده به بهانه این که با ارتش به مقابله برخاسته اند دستگیر شدند.
-از کتاب جنایتهای ما در خرمشهر
هرکار خواستید بکنید
یکی از سربازان به من گفت: جناب سروان وقتی وارد خرمشهر شدیم، چه کنیم؟
گفتم: هر کاری میخواهید انجام دهید. فرماندهی به شما اجازه داده هر کاری به نظرتان مناسب آمده انجام دهید.
این سرباز به کمک دیگر سربازان دست به سرقت و دزدی میزد.
-مصاحبه فرمانده بعثی بعد از اشغال خرمشهر
طبق دستور
فرماندهی گردان تانکهای الحسین به من گفت: به ما دستور داده شده بود که شهر را گلوله باران کنیم و منتظر دستورات دیگری نباشیم. بر اساس اوامر صادر شده رعایت مسائل اخلاقی و انسانی نباید مَدّ نظر قرار گیرد. مثلاً نباید گریه کودکی یا التماس زنی و یا وجود پیرمردی احساس ما را برانگیزد. طبق دستور باید همه مورد حمله شدید قرار گیرند و ما اینگونه اوامر صادره را تمام و کمال به اجرا درمیآوردیم.
-از کتاب جنایتهای ما در خرمشهر
شهر چون پرندهای بال بال میزد
نیروهای ایرانی ساعت 13 وارد شهر شدند. آنها برای سازماندهی و اعزام اسرای عراقی به پشت جبهه با مشکل روبرو بودند.
این انبوه اسیر را هیچ کس پیش بینی نکرده بود. ساعت 14 خبر آزادی خرمشهر، مردم سراسر ایران را، به خیابانها کشاند.
خونین شهر خرم
بچهها زمین خرمشهر را میبوسیدند و در مسجد شادمانی میکردند. عراقیها در آخرین لحظات برای فرار، خودشان را به اروند زده بودند. تعدادی پوتین و کلاه آهنی عراقی کنار رودخانه افتاده بود. بعضی از عراقیها که شنا نمیدانستند در آب غرق شدند. شهید فولادی یک پارچه بسیار بزرگ آماده کرده بود که بالای مسجد جامع خرمشهر نصب شد. روی آن نوشته شده بود: «آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک میگوییم» . تیپ ثارالله.
نماز شکر
خرمشهر، این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در چهارم آبان ماه 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (نوزده ماه) اسارت، بالاخره با عملیات بیت المقدس بعد از 24 روز رزم بیامان بار دیگر به آغوش میهن اسلامی بازگشت.
رزمندگان دلاور در اولین اقدام، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. مردم در شهرها به شادی پرداختند. و با فرا رسیدن شب بر پشت بامها رفته و ندای «الله اکبر» سر دادند.
نظر شما