خاطراتی پیرامون شهید احمد عبدالهی؛
تعدادي از دوستان و همكارانش را جهت افطار دعوت كرد. مراسم مردانه بود. نماز و افطار و دعاي توسل تا نيمه هاي شب طول كشيد. وقتي همه رفتند، ظرف زيادي براي شستن جمع شد.
نوید شاهد کرمان، "ماه مبارك رمضان بود. تعدادي از دوستان و همكارانش را جهت افطار دعوت كرد. مراسم مردانه بود. نماز و افطار و دعاي توسل تا نيمه هاي شب طول كشيد. وقتي همه رفتند، ظرف زيادي براي شستن جمع شد. قصد شستن ظرف ها را داشتم كه گفت:  «ديروقت است، ظرف ها باشد براي فردا.» گمان كردم خسته شده است و قصد استراحت دارد. من هم چراغ را خاموش كردم و به اتاق رفتم. نيمه هاي شب سر و صدايي كه از حياط مي‌آمد، به گوشم خورد. خودم را به حياط رساندم. در تاريكي مشغول شستن ظرف ها بود. گفتم: « مگر قرار نبود ظرف ها را فردا بشوئيم؟» فقط خنديد.

***قرار گذاشته بوديم به منزل يكي از دوستان برويم. آن روز باران شديدي مي باريد. من هم كسالت داشتم. بنابراين از رفتن منصرف شديم.  احمد نگران بود. عقيده داشت چون قول داده ايم، منتظر ما هستند و نبايد بد قولي كنيم.  منزل ما تلفن نداشت. بنابراين در آن هواي باراني سوار دوچرخه شد. خودش را به منزل آن دوست رساند. عذرخواهي كرد و برگشت .

***يك روز ساعت 2 بامداد از جبهه برگشت.  پشت در خانه آمد و دستش را روي زنگ گذاشت. ولي زنگ نزد. نمي خواست آن موقع صبح مزاحم خواب خانواده شود. چند بار اين كـار تكـرار شد و او هـر بـار از فشـردن زنگ خودداري كرد.  پس از مدتي با انگشت ضربه‌ي خفيفي به در زد. مادرم با شنيدن همان صدا بيدار شد و در را باز كرد. احمد مدتي طولاني پشت در معطل شده بود. 

***هفته‌ي بسيج از راه رسيد. از سوي اداره به عنوان بسيجي نمونه انتخاب شد. وقتي جايزه اش را مي داديم، در حالي كه به شدت متاثر شده بود و اشك مي ريخت، گفت: «من لايق نيستم. چه كسي گفته من نمونه هستم!"

برگرفته از کتاب "احمد آقا"

شهید احمد عبدالهی/ نهم مرداد 1332، در شهر کرمان متولد شد. تا پایان مقطع متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1361، ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. کارمند مخابرات بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست وسوم دی 1365، در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی شهید شد .
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده