گفت: اگر به کرمان سفر کنم، با توجه به مشکلات احتمالي، شايد امکان مراجعت وجود نداشته باشد. بنابراين ترجيح دادم بمانم.
نوید شاهد کرمان،  شخص ناشناسي که با چفيه صورتش را پوشانده بود، در نماز‌خانه‌ي گردان نماز شب مي خواند . هيچ کس او را  نمي شناخت . بچه ها وقتي قبل از نماز صبح وارد نماز خانه مي شدند، همگي با تعجب به او و به يکديگر نگاه مي کردند. يک روز خودم را به چند قدمي اش رساندم و از صداي ناله‌هايش او را شناختم. غلام حسين خزاعي بود.
راوی:  ايرج منوچهري

يکي از برادران خواب ديده بود: «همه درچادر نشسته بوديم. دستي نوراني وارد چادر شد. از قمقمه‌ي آبي که همراه داشت، به عده اي آب داد و بر روي صورت تعدادي ديگر چند قطره آب پاشيد. وقتي مقابل حسين رسيد، قمقمه را به لب هاي او نزديک کرد. حسين پرسيد: «چرا به همه آب نمي دهي؟ »  صدايي در چادر پيچيد. « آنهايي که آب مي نوشند ، شهيد مي شوند و آنهايي که به صورت شان آب مي ريزم ، شفاعت مي شوند.» آن برادر ديده بود كه حسين جرعه اي از آب  نوشيد.    
راوی: غلام عباس خزاعي

قبل از عمليات خيبر بـه دلايـل حفاظتي، کليه‌ي نيروها را به مدت يک هفته به مرخصي فرستادند. همه رفتند و منطقه خلوت شد. حسين را مقابل مقر اطلاعات و عمليات لشکر ملاقات کردم. از مرخصي يک هفته اي  استفاده نکرده بود. پرسيدم: «چرا به مرخصي نرفته اي؟ » گفت : «اگر به کرمان سفر کنم، با توجه به مشکلات احتمالي، شايد امکان مراجعت وجود نداشته باشد. بنابراين ترجيح دادم بمانم.»  
راوی: محمد خير انديش 

برگزفته از کتاب زنجیرها

شهید غلامحسین خزاعی/ در 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. در تابستان 1260 برای نخستین‌بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشك‌های حسین را هنوز، هم‌سنگرانش به خاطر دارند. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بی‌قرار عاشق‌اش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده