خاطراتی پیرامون شهید «علی ایرانمنش»/ شهادت پرواز روح است
نوید شاهد کرمان، "آقای ایرانمنش به افراد مستضعف و مستمند کمک می کرد و یکی از دوستان ایشان بعد از شهادت آقای ایرانمنش می گوید که حاج آقا گفتند یک سری منازل سازمانی درشهرک طباطبائی در حال واگذار است شمابروید و یکی از منازل را بگیرید من گفتم فعلا توان مالی ندارم ایشان گفتند هر طور شده مبلغی را تهیه و مسئله را پی گیری کن من هم تلاش کرده و مبلغی را تهیه نمودم و اتفاقا اولین قسط آن را هم ایشان پرداخت کردند و گفتند: پول آخوندی متبرک است و لذا به این شکل بود که صاحب خانه شدیم و همیشه به یاد ایشان طلب مغفرت می کنیم.
راوی: همسر شهید
***راننده شهید که خود نیز به شهادت رسیده می گفت یک شب خواب دیده ام که درجایی که زمین وسیع بود جمعیت زیادی حضور داشتند و همه لبیک لبیک می گفتند و امام زمان را صدا می کردند آقای ایرانمنش هم جزو این گروه بودند من که خواستم وارد شدم به آن سرزمین به من اجازه ورود ندادند و من اشاره به آقای ایرانمنش کردم و حاج آقا گفتند: بگذارید ایشان هم وارد شوند او از خودمان است من هم لبیک گویان وارد شدم و از خواب بیدار شدم و برای ایشان تعریف کردم گفت: معلوم می شود دست شما هم به جایی بند است.
راوی: راننده شهید
***یک روز قبل از شهادت ایشان خیلی با شهید ایرانمنش شوخی و در مورد شهید و شهادت صحبت کردیم که شهید چقدر مقام دارد و خون شهید وقتی به زمین می ریزد تمام گناهانش می ریزد و نصیحت هائی کردند و من گفتم شما در چه حالی هستید؟ شهید ایرانمنش اشاره به پیشانی خود کردند و گفتند: انتظار ، انتظار ، انتظار ، انتظار
***یک روز شهید ایرانمنش پیش من آمدند و گفتند : چند شهید در معراج شهدا هستند بیا به آنجا برویم و به پدر و مادر آنها تسلیت بگوییم آنجا رفتیم و شهدای زیادی انجا بودند اعضای بدن آنها قطعه قطعه شده بود یک جنازه در کناری بود که با شهید ایرانمنش آن را برداشتیم که به بیرون ببریم من گفتم خدا به فریاد پدر و ماد راین شهید برسد چقد رقد بلند و رشید است همین که این جمله را گفتم دیدم شهید ایرانمنش تابوت را روی زمین گذاشت و شروع به گریه کردند بعد دوستان کفن را عقب زدند دیدم که پسرم خودم است و در این هنگام شهید ایرانمنش من را دلداری می دادند و خودشان بر بدن پسرم نماز خواندند.
شهید حجت الاسلام «علی ايرانمنش» سيزدهم آذر 1311، در شهرستان كرمان چشم به جهان گشود. تا سطح 2 اتمام الرسايل رشته الهيات و معارف اسلامي در حوزه علميهتحصيل كرد. سال 1344، ازدواج نمود و صاحب دو پسر و دو دختر شد. مدير كلآموزش و پرورش بود، بيست و هفتم بهمن1365، در زادگاهش توسط گروههاي منافقين ترور و به شهادت رسيد. پيكر وي درگلزار شهداي کرمان به خاك سپرده شد. برادرش حسين نيز به شهادت رسيد.