امتحانی که آیت الله خامنه ای از شهید «علی پورمحمدی» گرفت!
جمعه, ۲۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۰۹
روحیه طلبگی را حفظ می کرد، خودش را خدمت گذار مردم می دانست، علی شاگرد اول حوزه بود، یک بار آقا خامنه ای می گفتند: که من خودم آزمایشش کردم، دیدم خوب جواب داد.
نوید شاهد کرمان، شهید «علی پورمحمدی» چهاردهمارديبهشت 1343، در شهرستان رفسنجان به دنيا آمد. ایشان دوره رسايل و علوم مكاسب ديني را در حوزهعلميه گذراند. سال1363، ازدواجكرد و صاحب يك پسر شد، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيستوهشتم دي1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش بهسر، شهيد شد. مزار وي درگلزار شهداي زادگاهش واقع است.
به مناسبت سالروز شهادت شهید علی پورمحمدی، خاطراتی از این شهید را مرور می کنیم:
*** یکی از برنامه های ما در زمان انقلاب انتقال اسلحه از سراوان پاکستان به تهران و قم بود ، علی خیلی راحت این ماموریت ها را انجام می داد ، ایشان در اوقات فراغت به غیر از مطالعه به کارهایی چون کارهای چاپی ، آهنگری ، جوشکاری ، آموزش قرآن می پرداخت ، به پدر و مادر همیشه احترام می گذاشت ، به موقع نماز می خواند ، از مظلومین دفاع می کرد ، بسیار قانع بود ، اهل ولخرجی نبود ، روحیه طلبگی را حفظ می کرد ، خودش را خدمت گذار مردم می دانست ، علی شاگرد اول حوزه بود ، یک بار آقا خامنه ای می گفتند : که من خودم آزمایشش کردم دیدم خوب جواب داد.
راوی: برادر شهید
***در دوران جنگ انگار می خواست پرواز کند و دیگر دست از همه علایق دنیا کشیده بود و آخرین باری که من ایشان را در جبهه دیدم برق شادی در چشمانش آشکار شد همانطور که در باره افراد عارف و وارسته در خطبه مولای متقیان اشاره شده ، ایشان به حق یک مومن واقعی بودند آخرت را می دید و لذا بدون هیچ دغدغه و نگرانی از اینکه فرزند و زن را رها می کند و به سوی جبهه می شتابد ، ناراحت نبود.
ایشان واقعاً کشته شدن در راه خدا را یک شهامت بزرگ تلقی می کرد در زمان جنگ ، هم در جنگ بودند و هم در حوزه علمیه مشغول به تحصیل ، حرکات و رفتارش بالاترین تبلیغ بود ، در حوزه نیمه شب بیدار می شد و با دوستانش مباحثه می کردند، در زمان انقلاب در اوقات فراغت همیشه فعالیت انقلابی انجام می داد، ایشان بسیار خوش برخورد و دوست داشتنی بودند، ایشان قبل از شهادت خواب دید که مادرشان فوت کرده بود و وقتی ایشان پارچه ای از روی صورت مادر برداشته، به شهید نگاه کرد و گفت: علی من از تو راضی هستم، تعبیرشان این بود که من شهید می شوم.
راوی: دوستان شهید
ایشان از همان بچگی انسان باهوشی بود ، و مطالب را خوب درک می کرد و وقتی هم مدرسه می رفت مدیر مدرسه از ایشان بسیار خوشحال و راضی بودند، در دوران طلبگی با جدیت درس می خواند اگرمشکلی پیش می آمد با صبر و استقامت آن را حل می کرد، گاهی در درس خواندن استدلال می کردند، هر وقت تابستان از حوزه می آمد رفسنجان ، همه دوستان را جمع می کرد و به راه راست، راه انقلاب راهنمائی می کرد، سعی می کرد به هیچ وجه گناه نکند ، با تمام وجود عاشق جنگ بود، یک انسان منظم و پرهیزگار بود ، جلسه عروسی ایشان خیلی ساده بود .
راوی: پدر شهید
نظر شما