ماهی خوردن ممنوع!
سهشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۲۲:۳۳
احمد از آن ماهي ها نخورد، كس ديگري هم نخورد. روز بعد وقتي گشت مي زديم، دوباره آن مرد عرب را در حال ماهيگيري ديديم. احمد گفت: « درست حدس زده بودم. او قصد داشت ما را راضي كند تا به كار غيرقانوني خودش ادامه دهد.»
به گزارش نوید شاهد از کرمان، "از ساعت 9 تا 12 شب به اتفاق گردان غواص در آب تمرين ميكرد. بعد از تعويض لباس، به مدت ده دقيقه به چادر ميآمد. مشتي نخود و كشمش بـه دهان مي ريخت و براي عبادت و نماز شب از چادر خارج مي شد. بعد از نماز صبح ، به امور گردان رسيدگي مي كرد. نهايتاً وقتي نماز ظهر و عصر اقامه مي شد، نهار را با بچه ها ميخورد و به مدت دو ساعت استراحت مي كرد. آن هم ميان زنبورهاي قرمز كه اطراف سد دز فراوان ديده ميشدند.
راوی: اصغر كار آموز
*** منطقهي عملياتي خيبر به صورت پيوسته و پشت سر هم توسط هواپيماهاي عراقي بمباران مي شد. شدت بمباران به قدري زياد بود كه خودم را محكم به كف سنگر ميچسباندم. در تمام اين مدت احمد كنار دريچهي سنگر مي ايستاد و در حالي كـه ذكر مي گفت، به آسمان نگاه مي كرد. قبل از بمباران، هنگام و بعد از بمباران در چهره اش هيچ گونه تغييري ايجاد نمي شد. بعد از رفتن هواپيماها و پايان بمباران، بمب هايي را كه ميان بچهها به زمين خورده و منفجر نشده بود، شماره ميكردم. معمولاً بين 7 تا 8 بمب منفجر نشده ديده مي شد. هـر وقت احمد حضور داشت و ذكر مي گفت، بمب ها منفجر نميشد.
راوی: محمود رحيمي
*** روی رودخانهي كارون آموزش غواصي مي ديديم . افراد بومي حق ورود به منطقه و ماهيگيري در آن محدوده را نداشتند. يك روز به اتفاق مشغول گشت زني بوديم. متوجه شديم مرد عربي در حال ماهيگيري است. به او نزديك شديم. احمد گفت: « قرار نبود اينجا ماهيگيري كنيد، مگر نمي دانستيد؟» مرد عرب جواب داد: «ميدانستم، معذرت مي خواهم.» و چنـد عدد از ماهي هايي را كه گرفته بود، به ميان قايق ما انداخت.
احمد خيلي ناراحت شد. به ماهيگير گفتم: « بر خلاف قانون ماهيگيري كرده اي، حالا به ما هم ماهي ميدهي؟» ماهي ها را برگرداندم. اما مرد عرب كه خودش را خانوادهي رزمنده معرفي ميكرد، به خون شهدا سوگند داد كه ماهي ها را قبول كنيم. ماهي ها را به مقر گردان آورديم. احمد گفت: « نبايد از اين ماهي ها بخوريم، احتمالاً اين ها را به ما تعارف كرد تا ما را راضي كند و دوباره ماهي بگيرد و ما نتوانيم چيزي به او بگوييم.» از آن ماهي ها نخورد. كس ديگري هم نخورد. روز بعد وقتي گشت مي زديم، دوباره آن مرد عرب را در حال ماهيگيري ديديم. احمد گفت: « درست حدس زده بودم. او قصد داشت ما را راضي كند تا به كار غيرقانوني خودش ادامه دهد.» به او تذكر داديم و براي هميشه آنجا را ترك كرد.
راوی: حميد شفيعي
برگزفته از کتاب «احمدآقا»
شهید احمد عبدالهی/ نهم مرداد 1332، در شهر کرمان متولد شد. تا پایان مقطع متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1361، ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. کارمند مخابرات بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست وسوم دی 1365، در بیمارستان شهید فقیهی شیراز بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی شهید شد .
نظر شما