وصیت نامه شهید «محمدجواد طالبی زاده»/ بر سر دوراهی
چهارشنبه, ۰۲ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۰۴
انسان در این دو راهی می ماند که کدامین راه را انتخاب کند راه اول یاری دین خدا و راه دوم راحتی دنیا که انسانهای رفاه طلب و دنیاپرست راه دوم را بر راه اول ترجیح می دهند.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، شهید «محمدجواد طالبی زاده رفسنجانی» دوم اسفند 1336 درشهرستان رفسنجان زاده شد. وی تا پایان مقطع متوسطه درس خواند و دیپلم تجربی گرفت. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب چهار دختر شد معلم بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام در چهارم خرداد 1367 در شلمچه به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص سال 1374 در در گلزار شهدای عباس آباد رفسنجان به خاک سپرده شد.
فرازهایی از وصیت نامه شهید «محمدجواد طالبی زاده» را می خوانیم:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ
آن زمان که خدای متعال قسمت کرد تا زندگی روزانه را رها کرده و از خانه و شهرم بقصد جبهه حرکت کنم در پیش روی مرقد مطهر آقایم حسین (ع) و کربلا و در پشت سر زن و فرزند و پدر و مادر و زندگی راحت هرگاه به جلو نگاه می کردم آقایم حسین (ع) را مشاهده می کردم که با ندای هل من ناصر ینصرنیش من ناقابل را برای یاری دین خدا می طلبید.
هرگاه به پشت سر نگاه می کردم محبت همسر فرزندان و پدر و مادر و زندگی راحت را می دیدم و انسان در این دو راهی می ماند که کدامین راه را انتخاب کند راه اول یاری دین خدا و راه دوم راحتی دنیا که انسانهای رفاه طلب و دنیاپرست راه دوم را بر راه اول ترجیح می دهند.
اما مگر ما نمی گوییم که مسلمانیم مگر از خدا نمی خواستیم که ای کاش در کربلا بودیم و امام حسین (ع) را یاری می کردیم مگر ما از حسین (ع) و یارانش عزیزتریم. مگر زن و فرزند ما از فرزندان حسین (ع) بهترند.
نه به خدا قسم که جانم و همه وجودم فدای حسین باد که ای حسین جان کاش صدها جان داشتم و هر بار مرا قطعه قطعه می کردند ودوباره زنده می گردانیدند و باز مرا فدایت می کردند که راهت را دوست دارم و به این دوست داشتن افتخار می کنم که ناقابلم و ناچیز و کاش کلب درب خانه ات بودم و چند می بینم که لیاقت ندارم که تو نفس مطمئنی و من زندانی نفس که تو مصداق این آیه هستی حسین جان : یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی.
سخنم با همسر بزرگوارم این است: از شما کمال تشکر را دارم زیرا با سختیها ساختید و با شادبودنم شاد بودید و با غمگین بودنم غمگین. که امیدوارم خداوند به شما اجری عظیم عطا فرماید از شما می خواهم فرزندانم را طوری تربیت کنید که در آینده برای اسلام و مملکت اسلام مفید باشند و از همه بخواهید که به فرزندانم به چشم فرزند بی پدر نگاه نکنند که آنها خدا را دارند که هوالباقی.
به فرزندانم بگویید دندانهایشان را بهم بفشرند و کینه دشمنان اسلام را به دل گیرند که اگر پدرشان را شهید کرده اند برای هوای نفسش ویا دنیایش نبوده بلکه برای این بوده که خواسته است دینش را یاری کند که امیدوارم خداوند قبول فرماید.
سخنم با پدر و مادر بزرگوارم این است که شما را رنج زیاد داده ام. انشاالله مرا ببخشید که نادان بودم و نااهل از شما طلب عفو دارم. پدرجان چند شب قبل خواب دیدم برادرم محسن را دیدم که با لباسی خاک آلود در بیمارستان به دیدنم آمده بود ولی می خندید و خوشحال بود انگار که همنشینی پیدا کرده و من او را به بغل گرفتم و بوسیدم.
پدرجان امکان دارد منافقان در گوشه و کنار زمزمه کنند که اگر فرزندتان به جبهه نمی رفت کشته نمی شد به آنها بگویید ای منافقین مگر نخوانده اید در قرآن کریم که خداوند می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید شما ما نند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته و یا بجنگ حاضر نمی شدند به چنگ مرگ نمی افتادند این آرزوهای باطل را خدا حسرت دلهای آنان خواهد کرد و خدا است که حیات بخشد و بمیراند و به هرچه کنند آگاه است. سوره آل عمران.
سخنم با برادران و خواهرانم این است که نماز را به پای دارید و به موقع بخوانید از انقلاب و امام و اسلام تا آخرین قطره خون دفاع کنید باشد که خداوند به همه ما اجر دهد و به جای حرف زدن عمل کنید به دستورات خداوند.
سخنم با امت بزرگوار و شهید پرور این است که دست از امام عزیز برندارید مبادا مانند قوم بنی اسرائیل باشید که به حضرت موسی گفتند خودت با خدایت به جنگ دشمن برو و ما غذاهای گوناگون می خواهیم و یاد آورید آن زمان که فرعون زمان ما را در چه منجلابی فرو می برد و ما بار هویت امام عزیز و یاری خداوند با دست خالی در مقابل فرعون ایستادیم و پیروز شدیم.
پس امام را یاری کنید و دست از طعنه زدنها برداریدو بر خدا توکل کنید که تنها یاور ما اوست.
پایان پیام/
نظر شما