نجوای عاشقانه شهید «بختیار سیوندی» با همسر/ بجز خدا کسی را مهربانتر از تو ندیدم
يکشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۱۵
شهید «بختیار سیوندی» خطاب به همسر خود می نگارد: بجز خدا کسی را مهربانتر از تو ندیدم. غمخوارم تو بودی که اگر من انگشتم درد می گرفت، دیگر آرام نداشتی و عهد میکردی که تا موقعی که من ناراحت هستم، دهان به هیچ چیز نزنی و تا سرحد امکان برایم کوشش می کردی.
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید «بختیار سیوندی» یکم خرداد 1342 در روستای اسکر از توابع شهرستان بافت به دنیا آمد. وی تا سوم متوسطه درس خواند و در سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. وی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به جبهه اعزام شد و سرانجام در چهارم آبان 1365در مریوان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
قسمت هایی از وصیت نامه شهید «بختیار سیوندی» را در ادامه می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
از همشهریان عزیزم میخواهم که به ندای امام لبیک گفته و آن ابراهیم زمان را یاری نمایند. نماز بخوانند، خمس و زکات دهند و جهاد بنمایند و نگذارند که ابرجنایتکاران نفس بکشند و دست آنها را از بیخ و بن بر کنند و چنان سیلی بر پیکر بی جان صدام وارد کنند که تمامی جهانخواران بلرزند و به امید خداوند و با رهبری امام، صدام دیگر رفتنی هست.
ای برادران و عزیزان ای جوانان، بخدا قسم حقیقت را بیابید و حسین را در صحرای کربلا یاری نمایید و نگذارید که رهبرمان مورد حملات منافقین قرار گیرد، پشتیبان ولایت فقیه باشید تا خدا پشتیبان شما باشد. ای برادران، حسینیان رفتند اما شما که ماندهاید. زینب گونه باشید. مسئله ناموس و شرف در کار است.
ای پدر بزرگوارم، زحمت من را زیاد کشیدی. بسیار خون دل خوردی. با دستهای پینه بسته و با پای برهنه بسیار کار کردی تا من را بزرگ کردی. از زحماتی که درباره من کشیدی، بسیار ممنون هستم و از تو تقاضا دارم چون من در زنده بودنم فرد خوبی نبودم و قدر آن زحمات تو را ندانستم مرا عفو کنی.
ای مادر مهربانم، ای کسی که شب و روز را در کنار گهواره من بیدار بودی و من را لالایی میدادی. اگر یک دفعه یک ناراحتی برای من بوجود می آمد تو آرام نداشتی. از تو طلب بخشش میکنم و از تو میخواهم اگر جسد من پیدا شد و آوردند آنجا، تو اصلا ناراحت نشده و گریه نکنی. به جای اینکه در مرگ من گریه کنی به جان امام دعا کن که در آن دنیا با فاطمه زهرا(س) همنشین خواهی بود.
اما تو ای همسرم! ای کسی که بعد از خدا دیگر تو بودی، چون چند وقتی که با هم بودیم، تو زینب گونه بودی و رفتارت مورد قبول فاطمه زهرا(س) بود.
بجز خدا کسی را مهربانتر از تو ندیدم. غمخوارم تو بودی که اگر من انگشتم درد می گرفت، دیگر آرام نداشتی و عهد میکردی که تا موقعی که من ناراحت هستم، دهان به هیچ چیز نزنی و تا سرحد امکان برایم کوشش می کردی، از تو میخواهم که این بنده حقیر و گنهکار را ببخشی.
چون بعضی از مواقع به تو سخت گیری میکردم، از تو میخواهم که در مرگ من گریه نکنی. اگر میخواهی در آن دنیا از خدایم بخواهم که تو را با فاطمه زهرا(س) همنشین کند، پس گریه نکن و در عوض بر ایمانت بیفزا و کارهای خوب انجام بده. تو دیگر یک زن معمولی نیستی و تو دیگر همسر شهید هستی و بار مسئولیتت زیاد شده است.
پایان پیام/
نظر شما