فرمانده ای که با لب هاي خشک جنگيد
شنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۳۵
علی اکبر آرپي جي را برداشت و روي خاکريز پريد. بچه ها آب خوردند. اکبر فرصت آب خوردن پيدا نکرد. چند بار از روي خاکريز پايين آمد، ولي آب نخورد، تا شب با لب هاي خشک جنگيد .
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید «علياكبر محمدحسيني» سال 1337 در كرمان متولد شد. وی با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران، به سومار و جبهههاي جنوب رفت و در عملياتهاي ثامنالائمه و طريقالقدس شركت كرد. سرانجام علی اکبر محمدحسینی در تاريخ دوازدهم آذر ماه 1360، در زير پل سابله (پل ارتباطی سوسنگرد به بستان) به شهادت رسيد.

خاطراتی پیرامون شهید «علياكبر محمدحسيني» را مرور می کنیم:
***سه روز از عمليات طريق القدس گذشته بود. به خاکريز چسبيده بوديم. از هر طرف گلوله مي آمد. بچه ها تشنه و گرسنه شده بودند. مهمات و آب و آذوقه به سختي مي رسيد. اکبر اين طرف و آن طرف ميدويد . روي خاکريز ميرفت . آرپيجي ميزد و بچه ها را به مقاومت تشويق مي کرد. تشنگي طاقت همه را گرفته بود و بالاخره يکي از بچه ها به صدا درآمد: « اين چه وضعيه؟! چرا آب نمي آورند ؟»
اکبر آرپي جي را روي زمين گذاشت . لب هايش خشک خشک بود . زير رگبار گلوله ها و انفجار خمپاره و ترکش توپ ها شروع به دويدن کرد. چيزي نگذشت که نفس زنان برگشت. يک بيست ليتري آب همراهش بود. ظرف آب را پشت خاکريز گذاشت. آرپي جي را برداشت و روي خاکريز پريد. بچه ها آب خوردند. اکبر فرصت آب خوردن پيدا نکرد. چند بار از روي خاکريز پايين آمد، ولي آب نخورد، تا شب با لب هاي خشک جنگيد .
*** قبل از عمليات، پرسنل تدارکات با مراجعه به سنگرها، پوشاک و کفش نو بين بچه ها توزيع کردند . سهميهي استحقاقي اکبر را گرفتم و گوشهي سنگر گذاشتم . وقتي آمد، پرسيد: « اين ها چيست ؟» 'فتم: « سهميهي شماست: کفش، ژاکت، پوتين و........» اجازه نداد جمله ام را تمام کنم، گفت: « احتياجي ندارم، لباس و پوتين من هنوز کهنه نشده .» لوازم را برداشت و تحويل تدارکات داد. شب وقتي از سنگر بيرون مي رفتم، چشمم به پوتين هايش افتاد. آهسته جلو رفتم وآنها را برداشتم . کف هر دو پوتينش سوراخ بود.
برگرفته از کتاب «حماسه سابله»
پایان پیام/
نظر شما