آزاده سرافراز «محمد درویشی» مطرح کرد:
نوید شاهد - آزاده سرافراز «محمد درویشی» می گوید: برای آشنایی نسل جوان با فرهنگ ایثارگری باید در کتب همه مقاطع تحصیلی و دانشگاه‌ها، دروسی تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت چاپ و تدریس شود و ایثارگران به طور جدی نسبت به ثبت خاطرات و چاپ کتاب اقدام نمایند.
به گزارش نوید شاهد کرمان، هفته دفاع مقدس یادآور رشادت، ایثار و شجاعت رزمندگان اسلام در برابر استکبار جهانی است و همچنین ارج نهادن به جانفشانی‌های جانبازان، ایثارگران و رزمندگانی است که تمام هستی خود را فدای اسلام و کشور کردند.
هفته دفاع مقدس بهترین فرصت است تا رشادت های رزمندگان و آزادگان عزیز برای جامعه و به خصوص نسل جوان بیان شود و آزادگان نیز الگو و اسوه ماندگار از خودگذشتگی، ایثار، صبر، وفاداری و مقاومت برای انقلاب اسلامی هستند.

فرهنگ ایثار و شهادت در دانشگاه ها تدریس شود/ لزوم ثبت خاطرات ایثارگران

به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، آزاده سرافراز «محمد درویشی» با خبرنگار نوید شاهد کرمان گفتگو کرده که آن را با هم مرور می کنیم:

نوید شاهد کرمان: در ابتدا خودتان را به طور کامل معرفی کنید.
درویشی: هفته دفاع مقدس را گرامی می دارم و به ارواح طیبه امام و شهدا و شهید سردار دلها حاج قاسم عزیز، صلوات و درود می فرستم و امیدوارم رهرو خوبی برای این عزیزان باشیم. اینجانب «محمد درویشی» فرزند حسین دهم مهرماه ۱۳۴۹ در روستای دیوانمراد از توابع شهرستان کهنوج به دنیا آمدم. در خانواده مذهبی و فقیر بزرگ شدم، پدرم شغل کشاورزی داشت و مادرم خانه دار بود. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در پایه اول ابتدایی دبستان روستای فوق الذکر مشغول تحصیل شدم. 

در این دوره شاگرد اصغر زحمتکشان بودم، وی اهل جیرفت بود، این معلم انقلابی و پرتلاش بعدها در جبهه های نبرد علیه صدامیان به شهادت رسید. ادامه دوره ابتدایی را در دبستان شهید صدر روستای ده هوت چاهریگان و دوره راهنمایی را در مدرسه طالقانی کهنوج و والفجر چاهریگان پشت سر نهادم.

مهر ماه ۶۶ وارد دانشسرای تربیت معلم شهید علیناز امیرشکاری کهنوج شدم که مدیر آن جوانی اهل کرمان، دوست داشتنی و خوش خلق بنام علیرضا شریفی بود. پس از آزادی از اسارت در آموزش و پرورش کهنوج مشغول خدمت شدم و سال ۱۳۸۴ وارد دانشگاه آزاد اسلامی کهنوج شدم و سال ۱۳۸۸ لیسانس تاریخ را اخذ نمودم. از اول خدمت خود به عنوان معاون آموزشگاه و هشت سال هم کارشناس امتحانات بودم و دوسال است که بازنشسته شده ام.

نوید شاهد کرمان: نحوه اعزام به جبهه را توضیح دهید. خانواده مخالفتی نداشتند؟
درویشی: بنده شش بار به سپاه ناحیه کهنوج و پادگان امام حسین (ع) کرمان برای اعزام مراجعه کردم و هر چه التماس کردم بی فایده بود. به خاطر کم سن و سال بودنم مرا برای اعزام نمی پذیرفتند، یادم هست بار ششم هنگام اعزام بزرگ سپاهیان حضرت محمد (ص) پس از بدرقه مردم کرمان از رزمند ه ها به محض اینکه به پلیس راه رسیدیم، یکی از برادران پاسدار آمد داخل اتوبوس و شروع کرد به جدا کردن افراد کم سن و سال. خواستم زیر صندلی قایم شوم، ولی متوجه من شد و صدا زد اخوی برو پایین، خیلی بی قرار بودم، حالم دست خودم نبود، به شیر مادرش قسمش دادم، اما قبول نکرد و گفت الان وقت رفتنت نیست و امثال تو باید خودشان را برای آینده و جنگ با اسرائیل جنایتکار آماده کنند.
به ناچار تسلیم شدم و کوله پشتی ام را برداشتم و پیاده شدم، حال و هوای خاصی داشتم، شوق جهاد و شهادت تمام وجودم را فرا گرفته بود، انگار می خواست روحم به آسمان پر بکشد و به سوی معشوق برود. هر وقت برای رفتن به جبهه موفق نمی شدم، با ناامیدی به مدرسه برمی گشتم و مشغول تحصیل می شدم. شش باری که برای اعزام می رفتم خانواده مخالف بودند، اما بنده به بهانه مدرسه برای اعزام به سپاه مراجعه می کردم، ولی برای بار هفتم به زحمت خانواده ام را راضی کردم و راهی شدم موقع رفتنم مادرم با دلتنگی صدایم کرد و گفت: خون تو که از خون علی اکبر امام حسین (ع) رنگین تر نیست، فقط کمی صبر کن سیر ببینمت و کلام آخرش این بود "خدا پشت و پناهت پسرم" بالاخره با عنایت خداوند و توجهات حضرت ولی عصر(عج) رویایم به حقیقت پیوست ودر تاریخ 20 بهمن ماه 1366 به جبهه اعزام شدم.

نوید شاهد کرمان: هنگام اعزام به جبهه چندسال داشتید و به چه کاری مشغول بودید؟
درویشی: در آن زمان ۱۷ سال داشتم و هم مشغول تحصیل بودم و هم کمک کار خانواده در امر کشاورزی بودم و برای کمک به معاش خانواده در زمستان اوقاتی که مدرسه نبودم در مزارع خیار و گوجه و در تابستان باغات لیمو چاه ریگان به کارگری می پرداختم.

نوید شاهد کرمان: اگر خاطراتی از قبل از اسارت دارید بفرمایید.
درویشی: بعد از فراگیری فنون نظامی در پادگان سد دز عازم شهر فاو عراق شدیم، گردان ۴۱۵ کهنوج در مکانی مستقر شد. در آنجا آموزش ها تکرار شد، کارهای فرهنگی زیادی صورت گرفت، مثلا روی دیوار ساختمان مقر جمله زیبای این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست که حال معنوی به رزمندگان می داد نوشته شده بود. موقع ورزش صبحگاهی رزمندگان به صورت دو ستون کنار هم می دویدند، یکی از رزمندگان می‌خواند اباصالح التماس دعا هر کجا هستی یاد ما هم باش نجف هستی کربلا هستی یاد ما هم باش همه رزمندگان تکرار می کردند، موقع اوقات فراغت گاهی گروهی و گاهی تک نفری به آنجا می رفتیم، دشمن از نفوذ در جبهه ها کم نگذاشته بود. از گسیل استخبارات حزب بعث گرفته تا منافقین کور دل.

یک روز که تنها در حال رفتن به ایستگاه صلواتی نزدیک مقرمان بودم صدایی به گوشم آمد که اخوی آنجا چیه؟ اطراف را پاییدم که این صدا کیست؟ متوجه نشدم دوباره تکرار کرد، خوب که نگاه کردم شخصی با لباس بسیجی و ظاهری کاملا حزب الهی در فاصله تقریبا چهل متری در حال رفتن است و اشاره دارد به مقر، فورا فهمیدم که نیرو دشمن است به او گفتم نمی دانم و از او خواستم که بایستد، همین که فهمید خطر دستگیری اش وجود دارد پا به فرار گذاشت.

از اول آموزشمان من و اسدالله درویشی، ناصر خادم پور و محمد خورشیدی به عنوان بیسیم چی گردان ۴۱۵کهنوج بودیم، وقتی به خط مقدم فاو معروف به کارخانه نمک رسیدیم، هر کدام از رزمندگان به سنگرهای مشخص شده خود رفتند ما هم به سنگر مخابرات که مجهز به بیسیم ، تلفن و کنار سنگر فرماندهی بود رفتیم، خیلی روحیه بالایی داشتیم شب و روز نمی شناختیم. کارمان ارتباط با فرمانده گردان، مخابرات لشکر۴۱ثارالله، سنگر کمین، لشکرهای امام حسین(ع)اصفهان و ۲۵کربلا مازندران بود و همچنین من و خادم پور وظیفه ترمیم سیم های تلفن که به وسیله خمپاره های دشمن تکه تکه می شدند را عهده دار بودیم. روزهای آخر فروردین ۶۷بود یک شب همراه اسدالله که پسرخاله ام بود رفتیم سنگر فرماندهی، سردار عباس پور و معاونش عمرانی به گرمی از ما استقبال کردند.

بعد از احوال پرسی گوشه ای از سنگر دور هم نشستیم، تحلیل فرمانده و معاونش از موقعیت به وجود آمده این بود که احتمال دارد به زودی دشمن به ما حمله کند، عباسپور پس از حرفهایش رو به من کرد و گفت آقا محمد شما نظری ندارید؟ به خود بالیدم از اینکه فرمانده نظر شخصی مرا هم پرسید. من از خبرهای رسیده در خصوص برنامه ریزی بعثی ها برای حمله گفتم، سپس با لبخندی که می خواستم آن را کتمان کنم، ادامه دادم حق با شماست، دشمن یادش نرفته بسیجیای ایرانی تو جان فشانی سر آمدن همون بسیجیانی که امام (ره) بوسه بر بازو هاشون زد با این جمله من اسدالله به شوخی گفت شتر در خواب ببیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه.

معاون گردان در رابطه با عاقبت جنگ بین ایران و عراق گفت پیش بینی من این است که به زودی جنگ تموم میشود و دو کشور آشتی می کنند و برمی گردند به مرزهای بین المللی در نتیجه دفاع از اسلام و کشور مهم است که الحمدالله انجام شده و همچنان ادامه دارد. پیش‌بینی شهید عمرانی به وقوع پیوست و جنگ میان دو کشور به پایان رسید و روابط دوستانه به وجود آمد. لازم به ذکر است برادر پاسدار عباسپور شهر کهنوج و پاسدار شهید عمرانی روستای دهکهان کهنوج بودند.

نوید شاهد کرمان: از ایثارگری های رزمندگان در دوران اسارت بگویید؟
درویشی: فداکاری و از خودگذشتگی رزمندگان در جبهه ها زبانزد بود، وقتی رزمندگان بنا به دلایلی اسیر می شدند ایثار در اوج خود می رسید، بعد از اسیر شدن ما عراقی ها ما را بردند در حاشیه شهر بصره داخل سوله ای کوچک و تاریک بدون پنجره که درب آن کاملا آهنی بود و هیچ روزنه ای به بیرون نداشت. کف آن شن نرم و سقف آن به شکل سایه بان خانه های شمالی و از شدت گرما لب ها همه از تشنگی خشکیده بود.
رزمندگان زخمی هم همراه ما بودند، بعد از چندین ساعت مقدار کمی آب آوردند، اسرا بین هم تقسیم کردند اگر آب خیلی کم بود نمی خوردند و به مجروحین می‌دادند و یا اگر مقداری نان می آوردند بین همه اسرا تقسیم می کردند. خیلی هوای هم دیگر را داشتند، در اردوگاه ۱۲ تکریت خوراکی در حد بخور و نمیر می دادند که این تحریم های غذایی باعث شد برخی از رزمندگان اسیر به بیماریهای گوارشی مثل چرک کردن روده ها و زخم معده که در اثر سوء تغذیه و پایین بودن کیفیت غذاها بود مبتلا شوند. بعضی از بچه های سالم تر از همان غذای کم و بد کیفیت می زدند و سهمیه غذای شان را به افراد ضعیف و بیمار می‌دادند. هرکسی به شکلی ایثار می‌کرد.
یادم نمیرود فداکاری آن جوان غیور وطن که موقعی افسر عراقی با سربازانش که مجهز به کابل و باتوم بودند آمد به آسایشگاه مان و اعلام کرد برای تفریح خودم می خواهم یکی از شماها را اعدام کنم و با سربازانش کابل‌ها را دور سرشان می چرخاندند، با اینکار می خواستند قدرت تفکر را از ما بگیرند، ناگهان صدایی از گوشه آسایشگاه بلند شد و فریاد زد من می خواهم اعدام شوم و عراقی ها او را بردند به او گفته بودند وصیت خودت را بگو. آن جوان از آنها خواسته بود تا بگذارند دو رکعت نماز بخواند، البته ساعاتی بعد او را آوردند فقط برای محک زدن بود افسر عراقی گفت می‌خواستم شجاع ترین شما را بشناسم و اکنون این جوان مسئول آسایشگاه شماست.
یا وقتی که افسر عراقی با ذوق و شوق برای اولین بار خبر رحلت امام(ره) را آورد، حسن اصغری نژاد اهل رفسنجان جواب دندان شکنی با آیه ۶ سوره حجرات به آن افسر داد که خداوند می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فاسقی برای شما خبری آورد فوری تحقیق کنید مبادا به خاطر زودباوری و شتابزدگی تصمیم بگیرید و ناآگاهانه به قومی آسیب رسانید و پس از آن از کار خود پشیمان شوید و یا وقتی عراقی ها اعلام کردند باید به امام رحمت الله علیه شعار بد بدهید همه بچه ها با صدای رسا می‌گفتند مرد مرد خمینی مدتی این شعار برقرار بود و صدای آن در دل دشمن و شهر تکریت می پیچید ولی منافقین به عراقی ها خبر دادند که اسرا شعار بد نمی دهند، عراقی ها تک نفری بچه ها را می بردند که به امام بد بگویند و برخی شان مقاومت می‌کردند این در حالی بود که ما جزو مفقودین بودیم و در صلیب سرخ ثبت نام نشده بودیم. وقتی برخی از منافقین داخل اردوگاه رفتند به سازمان منافقین همه ما متحد شدیم اعتصاب غذا کردیم و اعتراضات زیادی شکل گرفت تا عراقی‌ها خواسته های اولیه را انجام دهند اما آنها اعلام کردند ما می توانیم همه شما را تیرباران کنیم شما مرده اید نه دولت و نه خانواده تان هیچ اطلاعی از شما ندارند رزمندگان اسیر با ایثار و از خودگذشتگی که داشتند اعلام کردند ما را از مرگ نترسانید هرگز برای دفاع از اسلام و ایران عزیز از مردن ترسی نداریم.

نوید شاهد کرمان: چه درس هایی از دوران دفاع مقدس باید بگیریم؟ 
درویشی: درس ایثار و از خود گذشتگی برای رسیدن به اهداف والای الهی، روی پای خود ایستادن و قطع امید از بیگانگان، گوش به فرمان منویات مقام ولایت بودن، تلاش و کمک خواستن از خداوند و ائمه معصومین صلوات الله علیه، شهادت طلبی، وحدت و پرهیز از تفرقه، اتکا به مردم و بها دادن به نسل جوان نخبه کشور، کار جهادی کردن و انقلابی ماندن، خودکفا بودن در همه زمینه ها و  قدرشناسی از شهدا و ایثارگران را می توان از دوران دفاع مقدس درس گرفت.

نوید شاهد کرمان: برای آشنایی نسل جوان با فرهنگ ایثار و شهادت چه باید کرد؟
درویشی: به نظر بنده اولین اقدامی که باید انجام داد این است در کتب همه مقاطع تحصیلی و دانشگاه ها دروسی تحت عنوان فرهنگ ایثار و شهادت چاپ و تدریس شود، کرسی های روایتگری ایجاد شود واقعاً در عمل روایتگران رزمنده و جانباز آزاده حضوری میدانی و فعال در مدارس و دانشگاه‌ها داشته باشند. به بیان خاطرات بپردازند، نوجوانان و جوانان ما نیازمند شنیدن جانفشانی فرزندان اسلام و ایران هستند و اگر ما سکوت کنیم و خاطراتمان را در قلب ها حبس نماییم که زمانی جبهه رفته ایم، آن بازدهی لازم را ندارد. ایثارگران به طور جدی نسبت به ثبت خاطرات و چاپ کتاب اقدام نمایند، همان گونه که رهبر عزیز بارها به این موضوع تأکید کرده‌اند باید با قدرت بیشتری فرهنگ ایثار و شهادت را ترویج دهیم تا به نسل جوان و آیندگان منتقل شود، موضوع دیگر برگزاری مداوم یادواره شهدا و تجلیل از رزمندگان سرداران و آزادگان است.

نوید شاهد کرمان: نقش فضای مجازی در ترویج فرهنگ ایثار شهادت چیست؟
درویشی: نقش بسیار مهم و تاثیرگذاری دارد، خیلی باید به آن اهمیت بدهیم، غافل از آن نباشیم، چرا که دشمن سرمایه‌گذاری عظیمی کرده تا به وسیله آن جوانان را از ما بگیرند. امام خامنه ای عزیز در مورد آن فرمودند فضای مجازی اندازه انقلاب اسلامی اهمیت دارد و عرصه فرهنگی عرصه جهاد است و یا فرمودند اگر از فضای مجازی غافل شویم و نیروهای مومن و انقلابی این میدان را خالی کنند مطمئناً ضربه خواهیم خورد. پس ما وظیفه داریم گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشیم، فرهنگ ایثار و شهادت را در این فضا گسترش دهیم و گروه های ایثارگری حضوری فعال داشته باشند، وصایای امام و شهدا و کتاب خاطرات به صورت نرم افزار مطالب کوتاه قابل کپی برداری برای استفاده نسل جوان منتشر شود، انیمیشن و بازی های رایانه ای کودکانه تهیه و در این فضا بارگذاری شود.

نوید شاهد کرمان: از شما دو کتاب به چاپ رسیده است، درمورد این کتابها توضیح دهید و اینکه هدفتان از ثبت این خاطرات چه بود؟
درویشی: بنده حقیر چند ماه پس از آزادی به خاطر این که احتمال می دادم به مرور زمان نکات ریز خاطرات اسارت را فراموش کنم، آن را به صورت انشایی در دفترچه ای نوشتم و آرزو داشتم روزی بتوانم آنها را به صورت کتاب چاپ کنم. از طرفی از سال ۷۰ شروع به خاطره گویی با دانش آموزان کهنوجی کردم و البته بنا به درخواست تعداد کمی از مدیران مدارس بود و این موضوع هنوز گهگاهی ادامه دارد. در سال ۹۶ به بنیاد شهید کهنوج مراجعه و به خواهر گرامی «اسلام پناه» (فرزند جانباز  جنگ تحمیلی) پیشنهاد دادم که خاطراتم را ویرایش کند که خوشبختانه پذیرفت و بنده آنها را بر اساس موضوع دوباره نویسی کردم که پس از از چندین ماه کتاب «زورکی خندیدیم» در تیراژ هزار نسخه توسط انتشارات فرهنگ عامه به چاپ رسید.
همچنین این کتاب در سال ۹۸ همراه با اصلاحات و اضافاتی توسط انتشارات امید کویر در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه به چاپ دوم رسید. توضیح بیشتر اینکه کتاب زورکی خندیدیم صورت ریز و گام به گام یعنی از چالش های اعزام و زمان اعزام به جبهه، سد دز اهواز، خط مقدم فاو معروف به کارخانه نمک، چگونگی و لحظه اسارت، مسیر اسارت از خط مقدم عراقی ها تا بصره و زندان بغداد ، اردوگاه ۱۲ تکریت ؛ بیمارستان صلاح الدین تکریت در حد توان بیان شده است. در این کتاب رشادت ها شکنجه ها مقاومت ها شهادت ها غربت ها گفته شده. برادر عزیز حاج احمد یوسف زاده نویسنده آن ۲۳ نفر که چاپ اول آن را مطالعه کرده بود و دو سال قبل در روزنامه رودبار زمین چنین آورده "خاطراتی مشحون از مصیبت و رنج و بردباری و شجاعت خواننده در این کتاب کم حجم با حوادثی مواجه می شود و گاه بسیار تاثر انگیز  و گاه خنده دار" و این کتاب سندی است از برنج و استقامت نوجوانان جنوب کرمان که در قشنگ ترین سالهای عمر خود با سهمگین ترین برخوردهای خشن دشمن رو به رو شدند و تاب آوردند.
کتاب جیب پاره به نویسندگی خواهر اسلام پناه در زمستان ۹۸ توسط انتشارات امید کویر با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه به چاپ رسید که به صورت داستان کوتاه است و به نوعی در ادامه کتاب قبلی است در این کتاب تعدادی خاطرات جبهه و اردوگاه اسارت و چگونگی خبر آزادی حال و هوای رزمندگان دلیر خداحافظی بچه ها با هم همانند شب های عملیات ذوق و شوق رزمندگان اسیر واکنش های عراقی ها لحظه آزادی مسیر آزادی از اردوگاه ۱۲ تکریت تا مرز خسروی روایت شده است. 
اهدافم از چاپ و انتشار کتاب‌های مذکور این بود که همانگونه که امام خمینی رحمت الله علیه در زمان جنگ فرمودند جنگ جنگ  است عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است و ندا دادند جبهه ها را پر کنید، امروز هم وظیفه خود دانستند به امر رهبر عزیزم امام خامنه ای مدظله العالی لبیک بگویم که فرمودند ثبت خاطرات دفاع مقدس همچون گنج گرانبها یی است که تاریخ را پربارتر و درس ها را پر شمار تر می‌کند و بارها تاکید داشتند خاطرات را مکتوب و چاپ کنیم، همچنین به یاد امام و سرو قامتان شهید و شهدای مظلوم اسیر و شهید سردار دلها حاج قاسم سلیمانی، ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و انتقال آن به نسل جوان و آیندگان و شرکت در جنگ نرم پیچیده دشمن.

نوید شاهد کرمان: توقع شما از جامعه چیست و چرا فرهنگ اشرافی گری در بین مدیران رواج دارد؟
درویشی: بنده حقیر هیچ توقع مادی و طلبکاری از جامعه اسلامی ندارم و نخواهم داشت. هیچ ادعایی نیست اگر کاری از دستم بر آمده وظیفه ای بیش نبوده و فقط از مردم عزیز کشورم انتظار دارم راه امام و شهدا را با قدرت ادامه دهند، پشت رهبر عزیز را خالی نکنند، به وصیت امام خمینی رحمت الله علیه که فرمودند "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد" مثل گذشته عمل نمایند موقع انتخابات به انتخاب درست مسئولین کشور دقت کنند و کسانی را انتخاب کنند که باعث پیشرفت اسلام و ایران شوند.
ولایت پذیر و انقلابی باشند و خانواده شهدا و ایثارگران را تکریم کنند، ما هر چه داریم از جانفشانی ایثارگران است. اشرافی گری مدیران ریشه در دوری از اسلام و عمل نکردن به دستورات قرآن و اهل بیت صلوات الله علیه دارد. این که مسولی شعار دهد اسلام، اسلام این کافی نیست. مهم عملکرد آن مسئول است. دیگر موارد از یاد بردن راه امام و شهدا، دنیا طلبی و مجذوب زرق و برق دنیا شدن، حس برتری و خود بزرگ بینی است.

نوید شاهد کرمان: و صحبت پایانی...
درویشی: اگر کاری چه در زمان جنگ سخت و چه اکنون در حد توانم انجام داده ام نه برای نام و شهرت و نه پست و مقامی بوده، بلکه فقط برای رضای حضرت باری تعالی بوده، همیشه از خداوند خواسته ام که در این مسیر گام هایم را استوار و کلامم را نافذ گرداند تا بتوانم بار سنگین رسالتی که بر دوش دارم به نحو احسن انجام دهم. امیدوارم خداوند این زحمات ناچیز را بپذیرد و فردای قیامت شرمنده امام و شهدا نشوم و سخن دیگر اینکه  نهضت امام خمینی رحمة الله علیه نشات گرفته از نهضت عاشورای امام حسین علیه السلام است که انشاالله بوسیله جانشین خلف خمینی کبیر، امام خامنه ای عزیز به امام عصر ارواحنا فدا تحویل خواهد شد.
این نهضت، شباهت‌های زیادی با واقعه کربلا دارد. از خصوصیات شهدایی که تقدیم کردیم از اسارت رزمندگان ما با آن طرز برخورد بعثی های ملعون که مهمترین قصه؛ قصه آب بود که از دادن به رزمندگان اسیر مضایقه می کردند آن نانجیب ها عمدا آب را به زمین می ریختند و یا به صورت نحسشان می زدند و قهقهه مستانه می زدند و می گفتند شما باید از تشنگی جان دهید، فریاد تشنگی بچه ها؛ آه و فغان مجروحان؛ فرود آمدن کابل و باتوم بر اعضای بدن دلاوران، بستن دست ها و پرتاب کردن از ماشین آیفا؛ تمسخر و رقص عربی و پایکوبی، هلهله بعثی ها، پرتاب سنگ و آجر و دشنام دادن به اسرا مظلوم، همه و همه مصائب اهل بیت علیهم السلام و حضرت زینب سلام الله و علیه امام سجاد علیه السلام برای ما تداعی می شد، به خصوص اینکه اسارت ما در سرزمین عراق بود، همین مجسم کردن و یادآوری مصائب فرزندان پیامبر صلی الله باعث می‌شد ما برایمان مهم نباشد که چه ها بر سرمان خواهد آمد و شکنجه ها را بهتر تحمل کنیم. در واقع شارژ روحی می شدیم و آرامش عجیب و باورنکردنی بر ما حاکم می شد.
جنگ سخت نظامی تمام شده، اما شیوه آن عوض شده، سالهاست که درگیر جنگ نرم و پیچیده همه جانبه دشمن هستیم، از دوستان عزیز ایثارگر به خصوص آزادگان سرافراز عاجزانه تقاضا دارم برای انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل جوان در صحنه باشند و خاطرات خود را ثبت نمایند. وقتی ما می بینیم دشمن خود را به آب و آتش می زند و می خواهد به هر طریق ممکن حرف ناحق خود را به کرسی بنشاند، چرا ما که طریقه حق را برگزیدیم کوچه را برای دشمن خالی کنیم این که سخت تر از سینه سپر کردن جلو گلوله نیست، اگر ما رشادت‌ها و شهادت ها را بیان نکنیم، دشمن به جای ما با جوانانمان سخن ناحق خواهد گفت و واقعه‌ی انقلاب و جنگ را تحریف خواهد کرد. از طرفی ما وظیفه رسالت زینبی خود را انجام نداده ایم و فردای قیامت شرمنده شهدا خواهیم شد و باید پاسخگو باشیم  و پیشنهاد می نمایم هنرمندان در مناسبت ها ی مختلف  نسبت به اجرای تاتر بر اساس متن های کتب دفاع مقدس اقدام نمایند و به نظر می رسد ضرورت دارد فرماندهان جنگ جهت پاسخ به شبهات جوانان وارد میدان شوند تا بدینوسیله نقشه دشمن را خنثی کنند.
انتهای پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده