از مقابله با چماقداران تا شهادت در فتح المبین
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهید مهدی طياري گرکاني پنجم فروردين1337 در روستای گرکان بردسیر به دنیا آمد. کمبودها و مشقات زندگی به حدی بود که در شش سالگی دچار مرض حصبه شد و نزدیک بود از پای درآید ولی از آنجا که مشیت الهی بر این بود، نذر و نذورات پدر و مادر او را از مرگ نجات داد تا مرگ افتخارآفرین یعنی شهادت نصیبش گردد.
شهید مهدی طیاری 6 سال در دبستان آقاخان مشغول به تحصیل بود و دوره ابتدایی را با نمرات و معدل خیلی خوب گذراند و سه سال هم در دبیرستان طالقانی با موفقیت دوره متوسطه را سپری کرد.
رفتار و اخلاق او در سطح آموزشگاه زبانزد همکلاسیها و آموزگارانش بود، مهدی بقیه دوران دبیرستان خود را در هنرستان فنی کرمان در رشته برق ادامه داد. مهدی در این رشته دیپلم گرفت و به علت اینکه سنش مقتضی سربازی نبود یک سال در کارخانه قند در رشته برق مشغول به کار شد.
وی اینکه در سال 1356 در امتحان ورودی دانشسرای راهنمایی موفق و به تحصیل خود ادامه داد. سال دوم تحصیلش در دانشسرا بود که اعتصابات و اعتراضات مردم بر علیه رژیم پهلوی شروع شد و مهدی هم در برنامه ریزی های اعتصابات شرکت داشت.
او در همان سال با اخذ مدرک فوق دیپلم و مراجعت به بردسیر در ادامه به ثمررسیدن انقلاب و مقابله با چماقداران و سنگر درست کردن در پشت بام مسجد و پخش اعلامیه و سنش شعار روی دیوارها و … فعالیتهای چشمگیری داشت.
کار تدریس پرداخت و دهات قریه العرب و قلعه عسکر را برای تدریس انتخاب کرد و در فروردین سال 1360 با یکی از همکاران خود ازدواج کرد که ثمره این ازدواج کودکی پنج ماهه است و در مرداد همان سال به خدمت مقدس سربازی احضار شد.
مهدی با شنیدن این خبر با خوشحالی بسوی سرنوشت خویش شتافت. چهارماه دوره تعلیماتی را در عجب شیر آذربایجان و یک ماه تخصص نظامی را در تهران گذراند. سپس او را به شیراز اعزام کردند ولی علاقه و عشق به اسلام و جمهوری اسلامی اجازه نداد در شیراز بماند، بلکه از افراد اولین گروهی بود که داوطلبانه راه جبهه شوش را در پیش گرفت و بالاخره پس از چهارماه مبارزه سخت در جبهه شوش در منطقه رقابیه در عملیات فتح المبین در روز چهاردهم فروردین 1361 در خط اول جبهه جان خود را فدای اسلام کرد و به لقاءالله پیوست.
در هنگام رفتن به خدمت و یا مراجعت به خانواده همگی افراد خانواده را امید و نوید می داد بر اینکه ما پیروز می شویم و اسلام عالمگیر خواهد شد. او همیشه می گفت خیلی خوشحالم از اینکه به جبهه رفته ام. نمیدانید آنجا چطور جائی است، در آنجا آدم بدرستی به وحدانیت و بزرگی خدا پی می برد و خود را به کلی فراموش می کند. او می گفت خواهران و برادران عزیزم این را بدانید که این زندگی ذره ای ارزش ندارد.
به خدا وقتی در جبهه هستم و می بینم که پاسداران و سربازان چگونه جان خود را فدای اسلام می کنند و ذره ای ارزش به این دنیا قائل نمی شوند از زندگی دنیوی سیر می شوم و به گفته سرور شهیدان حسین ابن علی (ع) مرگ با افتخار بهتر از زندگی ذلت بار میدانیم . پس چه افتخاری از این بهتر که انسان در راه خدا و اسلام شهید شود، مخصوصا این برهه از زمان که اسلام در خطر است و به خون جوانانی چون ما احتیاج دارد.
پایان پیام/