دوشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۲۵
کتاب «شلمچه تا تکریت» نوشته «رضا امیرسرداری» است که وقایع 27 ماه اسارتش در اردوگاه‌های عراق را به رشته تحریر درآورده است. این کتاب توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسیده است. خاطره‌ای خواندنی از این کتاب را می‌خوانیم.

نوید شاهد: زندگی در محیط بسته اردوگاه حالت یکنواختی به خودگرفته بود. کار اسرا روزها بیشتر اوقات قدم زدن در محوطه اردوگاه بود. بیکاری و عدم اطلاع از آینده و بلاتکلیفی موجب شده بود افکار بیهوده‌ای آنها را به خود مشغول کند. این خود، فشارهای روحی ناشی از جو حاکم را صد چندان می‌کرد و از آنجایی که حرف‌ها و گفتنی‌های بچه‌ها برای یکدیگر حالتی تکراری و کهنه به خود گرفته بود، بسیاری ترجیح می‌دادند روزها و شب‌ها را تنهایی به سر ببرند. ادامه این وضع که بیماری‌های روانی را گریبان‌گیر عده‌ای کرده بود می‌توانست زیان‌های جبران ناپذیری در بر داشته باشد.

روایت روزهای تلخ در اردوگاه تکریت

پس از گذشت ماه‌ها، روند انضباطی موجب شده بود که عده‌ای خود را محکوم به سکوت و اطاعت بدانند و هرچند برای همه ثابت شده بود که با پایین انداختن سرها و اطاعت بیشتر هیچ کاری درست نمی‌شود، بلکه تنها فشارها زیادتر خواهد شد، ولی هنوز هم تشکیلات خاص و منظمی برای هدایت افکار به تنگ آمده وجود نداشت.

همه بیشتر در خود فرور رفته و جو قسمت 2 حالتی برزخی به خود گرفته بود. هر کسی تنها سعی داشت گلیم خود را از آب بیرون بکشد. از نظر فردی زمینه مساعد جهت فعالیت برای بر هم زدن وضع موجود وجود داشت ولی ایجاد روحیه همکاری و هم‌فکری، لازمه و مقدمه هر فعالیتی در این زمینه بود.

بر و بچه‌های قسمت ما که غالباً بسیجی‌ها بودند و تعدادشان نسبت به کل اسرا بسیار معدود بود احساس می‌کردند استفاده از این موقعیت جهت رهایی از سکون و بی‌حالی که بر جمع مستولی شده یک وظیفه است که بر گردن آنهاست، لذا درنگ را روا ندانسته و در ابتدا به صورت پراکنده یک سری فعالیت‌ها را برای مقدمه چینی تلاش‌های اصلی ترتیب دادند.

وضعیت خاص روحی اسرا که غالباً به سبب یکنواختی به وجود آمده بود آنها را آماده پذیرش هر نوع برنامه‌ای که به نحوی سرگرمشان کند کرده بود، لذا برنامه‌هایی ابتدایی در اکثر آسایشگاه‌ها به طور نامنظم اجرا می‌شد، صرفاً جنبه سرگرمی داشت. از طرف دیگر ارائه این برنامه‌ها از آنجا ضروری به نظر می‌رسید که مطرح شدن بچه‌های بسیجی در آن موقعیت لازمه فعالیت آنها بود؛ چرا که با توجه به ذهنیت غالب اسرا که از سربازان ارتش بودند برای رسیدن به اهداف مورد نظر لازم بود بسیجی‌ها بیش از بیش در بین آنها محبوبیت کسب کنند.

فعالیت بایستی در شرایطی انجام می‌شد که در آسایشگاه هیچ شخصی جز ارشد حق صحبت کردن نداشت و افراد خاطی شدیدا تحت فشار قرار می‌گرفتند. در این وضعیت اسرای بسیجی همه این خطرات و محدودیت‌ها را به جان خریده و برنامه‌های خود را اجرا می‌کردند. از آنجا که اجرای برنامه‌ها با جلب توافق همه صورت می‌گرفت، معمولاً مقاومت تعدادی از ارشدها نمی‌توانست مانع از انجام آنها باشد.

برنامه‌ها با تئاتر، نمایش و مسابقاتی تحت عنوان نام‌ها و نشانه‌ها و راه شب شروع شد. در مرحله بعد، برنامه‌های ارشادی نیز در قالب مسابقات و به مناسبت‌های مختلف اضافه شدند. تمامی مناسبت‌های مذهبی و ملی در تقویمی گردآوری و برای هریک برنامه‌ای خاص تهیه و تدارک دیده شد و معمولاً برای تشویق جمع به شرکت در آنها، سؤالاتی در نظر گرفته می‌شد و برای پاسخ دهندگان نیز جوایزی شامل شکر، نان، سیگار، سبزی و صلوات بود.

با استقبال همگانی(البته جز عراقی‌ها و ارشدها و انواع مشابه) از اجرای برنامه‌ها و اصرارشان در جهت هرچه بیشتر برگزار کردن آنها، برنامه‌های جنبی دیگری از جمله کلاس‌های احکام دینی، آموزش قرآن و... برگزار شدند. پس از گذشت چند هفته هر یک از این برنامه‌ها به صورت مستقل و تفکیک شده ساعاتی از وقت اسرا را به خود اختصاص می‌دادند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده