اگر نهضت امام حسین (ع) نبود، شاید انگیزهای برای استقامت و صبر نداشتیم
به گزارش نوید شاهد کرمان، بیست و ششمین روز از مرداد ماه یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن در سال ۱۳۶۹ و فرصتی برای مرور رشادتهای این غیور مردان است.
روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. آزادگان، صبورتر از سنگ، راضیترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینههایی فراختر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند و آزاده نامیده شدند، چون از قید نفس و نفسیات رهایی یافته بودند.
به مناسبت فرا رسیدن سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، گفتگویی با «علی ضیغمی نژاد» یکی از آزادگان کرمانی داشتیم و به مرور خاطرات و اتفاقات دوران دفاع مقدس و اسارت پرداختیم که بخشی از این گفتگو را با هم مرور میکنیم.
خودتان را به طور کامل معرفی کنید و اینکه چه سالی و چگونه به جبهه اعزام شدید؟
علی ضیغمی نژاد هستم، به مدت هشت سال و نیم در اسارت نیروهای بعثی عراق بودم. بنده در عملیاتهای کرخه نور، فتح المبین و بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) حضور داشتم. اولین اعزام حقیر در زمستان ۱۳۵۹ به مهاباد بود، بنده آن زمان ۱۵ ساله بودم که به همراه دو اتوبوس از نیروهای داوطلب کرمان به مهاباد اعزام شدیم و بعد از آن که در جو جبهه و دوستان جبههای قرار گرفتم، معنویت این دوستان و دوستان شهیدم باعث شد بیشتر به جبهه علاقهمند شوم.
در چه عملیاتهایی حضور داشتید و آیا برخورد نزدیک با حاج قاسم سلیمانی هم داشتید یا خیر؟
عملیات کرخه نور اولین عملیاتی بود که دو گردان از نیروهای کرمان شرکت داشتند. این عملیات در تیر ماه ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی کرخه نور انجام شد و شاید این عملیات بود که به نیروهای کرمانی، روحیه و اعتماد بهنفس داد و باعث تشکیل تیپ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی شد. برخورد بنده در عملیاتهای کرخه نور، فتح المبین و بیت المقدس با سردار سلیمانی از نزدیک نبود و ایشان در این عملیاتها به عنوان فرمانده ما بودند.
چگونه به اسارت نیروهای بعثی درآمدید و ماجرای اسارت خود را تشریح کنید؟
عملیات بیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) در یک نگاه کلی، دو مرحله داشت؛ مرحله اول اصل غافلگیری و فریب دشمن و مرحله دوم آزادسازی خرمشهر، مرحله اول در تاریخ ۱۳۶۱٫۲٫۱۰ از منطقه فرسیه شروع شد که ما بعنوان نیروهای تیپ ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی عملیات را از این منطقه شروع کردیم. به دلیل نیزار و صعب العبور بودن منطقه عملیاتی، ما شب از بین نیزارها، خاکریز اول و دوم دشمن را تصرف کردیم، روز بعد به دلیل عدم پشتیبانی و محاصره توسط دشمن بعثی و وجود میدان مین به اسارت نیروهای بعثی درآمدیم.
در دوران اسارت چگونه فرائض دینی خود را انجام میدادید و درباره نحوه عزاداری در ماه محرم توضیح بدهید؟
هر دشمنی در مرحله اول سعی دارد اسرا را از طریق تخریب عقاید، هویت ملی و مذهبیشان را از آنها بگیرد، یکی از مسائلی را که دشمن بعثی سعی در از بین بردن آن داشت، مراسم مذهبی اسرا بود. مکتب تشیع برگرفته از سیره و روش ائمه اطهار علیهم السلام علی الخصوص جریان عاشورا میباشد و از این رو، دشمن بعثی روی برگزاری مراسم مذهبی خصوصاً ایام محرم و صفر حساسیت خاصی داشت و به شدت برخورد میکرد، لذا آزادگان مراسم را مخفیانه و به دور از دید دشمن انجام میدادند.
معمولاً در هر آسایشگاه نگهبان میگذاشتیم و هر موقع که سرباز عراقی نزدیک میشد مراسم را تعطیل میکردیم، شاید یک مراسم دهها مرتبه تعطیل و دوباره شروع میشد، مراسم را هر طور بود انجام میدادیم، تمام روحیه و استقامت و تحمل شکنجه و سختیهای دوران اسارت برگرفته از مکتب عاشورای حسینی بود و الان فکر میکنم اگر نهضت امام حسین علیه السلام نبود شاید ما انگیزهای برای استقامت و صبر نداشتیم.
برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در بین جامعه و به خصوص جوانان چه باید کرد؟
برای ترویج فرهنگ ایثار در جامعه اول بایستی خودمان به آن فرهنگ جامه عمل بپوشیم و ایثار تنها در جبهه نیست، الان که جبههای نیست لذا ما بایستی در زمینههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از خودمان گذشت نشان بدهیم تا جوان ما یاد بگیرد. دوماً بایستی بدون تحریف و خدای نکرده غرض ورزی و اهداف شخصی، سیره شهدا را به جوانان و جامعه بشناسانیم. عملکرد ما خود به خود بر جوانان تاثیر میگذارد و باعث موفقیت جامعه در عملکرد بر سیره و روش ایثارگران میشود.
خاطراتی از دوران اسارت برای خوانندگان نوید شاهد بیان کنید؟
بهترین خاطرهای که هم خوانی با این ایام محرم باشد، زیارت عتبات عالیات در زمان اسارت بود. سال ۱۳۶۷ بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ صدام دستور داد تا اسرای ایرانی را به زیارت عتبات عالیات ببرند، لذا افسر سیاسی ایدئولوژی عراقیها این موضوع را به اطلاع ارشد ایرانی اردوگاه رساند، دوستان بعد از شور و مشورت با توجه به پایان جنگ اعلام کردند که این کار شما جنبه تبلیغاتی دارد و ما راضی نیستیم که کاری را که بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است انجام دهیم لذا جواب رد توسط ارشد اردوگاه به عراقیها اعلام شد.
چند روزی از این موضوع گذشت و افسر عراقی که خود را ناتوان از تحمیل ایده و عقیده خود به اسرا میدیدید، جلسهای با ارشدهای آسایشگاهها گذاشت و موضوع را دوباره در میان گذاشت و چون همان جواب قبلی را شنید، علت را جویا شد. دوستان آزاده گفتند شما قصد تبلیغات را دارید و افسر عراقی هم بعد از چندین جلسه، به زور متوسل شد و با قطع کردن آب اردوگاه و فشار بر عزیزان آزاده، در نهایت مجبور شد، کتبا امضا بدهد که تبلیغاتی در کار نیست.
در نهایت عزیزان آزاده تصمیم گرفتند به زیارت بروند، در یکی از مراحلی که به زیارت میبردند عکس صدام را در بغداد جلوی یکی از اتوبوسها نصب کردند، لذا دوستان از سوار شدن بر آن اتوبوس خودداری کردند تا عراقیها مجبور شدند عکس را از روی اتوبوس بکنند اما عراقیها چند تن از دوستان را که سوار نشده بودن شناسایی کردند بعد از اتمام زیارت این موضوع از طریق استخبارات سازمان بعث عراق پیگیری شد بنابراین دوستانی را که آن روز سوار اتوبوس نشده بودند به سازمان استخبارات بردند، بعد از برگزاری دادگاه به حساب نظامی هر کدام از دوستان به زندانهای طولانی مدت محکوم شدند و از آن به بعد در بغداد زندانی بودند، مسئله مهم این بود که دوستان در دادگاه امضا افسر عراقی را زمانیکه نشان قاضی داده بودند اصلأ باورش نشده بود و از آن به بعد اثری از آن افسر سیاسی ایدئولوژی که در اردوگاه همیشه دوستان را اذیت میکرد، نبود.
پایان پیام/